به توکه فکرمیکنم
قاصدکهاراه را گُم میکنند
دریاموج را
خورشیدآسمان را
ستاره گان ماه را
به توکه فکرمیکنم
راه را گُم میکنم
خواب را عریان میکنم وبه عقدِرویاهادرمی آورم
گویی درمیانِ عطشِ بادبردلِ دریا ماهیان عشقبازی میکنند
به توکه فکرمیکنم
برسنگِ قبرِ بی بیِ مهربانم
گل هایِ رُز میگذارم
به کودکانِ گل فروش بوسه ای بنامِ ثروت هدیه میدهم
به توکه فکرمیکنم لبریزمیشوم
لبریزازعشق
بوسه
رقص
تودرمیانِ واژه هایم میرقصانی فکررا
وبارورمیکنی واژه یِ عشق را
به توکه فکرمیکنم دوباره متولدمیشوم
تولدی بنامِ زندگی
تقدیم به خدایم
سلام احساس و رویا رویی با قلم تان بسیار خوب و قابل تقدیر است تا می توانید جمع و جورتر بنویسید و از پراگندی و عریان نمودن مطالب دوری کنید تا با موفقیت بیشتر روبرو گردید
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.