تَل
قد خمیده آمدم زینب به قربانت حسین
کن نگاهی خواهر محزون و نالانت حسین
تَل مرا از حلق سوزانت خبر می داد و من
می دویدم میشدم بی تاب و گریانت حسین
شد الف دال و دلم رو سوی گودال آمدم
کن ترحم جان من دستم به دامانت حسین
سوختم وقتی سرت را از تنت دیدم جدا
من به قربان لب سوزان و عطشانت حسین
وا غریبا وا شهیدا آه و واویلا حسین
بین ملائک سوگوار از جسم عریانت حسین
اربا" اربا اکبرت، شیب الخضیب تنها شدم
شد علمدارت شهید عباس تابانت حسین
دست سقایت جدا شد در کنار علقمه
بین عمود آهنین بر ماه کنعانت حسین
باغ آل مصطفی در ورطه ی طوفان خدا
غنچه ها پرپر همه بنگر به بستانت حسین
خواهرت آخر غریبی و اسیری می رود
بین فلک در نینوا گردیده حیرانت حسین
با تنور و خیزران برگو چه سان تاب آورم
خولی کافر کند در خانه مهمانت حسین
از ولادت تا شهادت با تو بودم یا اخا
تا رخت دیدم شدم در بند احسانت حسین
سر به روی نیزه گفتی می شوی همراه من
با وفایم می روم بر عهد و پیمانت حسین
میروم در خیمه اما جان خواهر سرورم
در سفر با من بیا با صوت قرآنت حسین
...
یا زینب کبری(س)
...
مهدی بدری(دلسوز)
🌷🌷🌷الْسَلامُ علی مَنْ جَعَلَ اللّهُ الشَفاءَ فی تُربَتهِ
الْسَلامُ عَلی الحُسَین
وَ عَلی علیّ ابنِ الحُسَین
وَ عَلی اولادِ الحُسَین
وَ عَلی اصحابِ الحُسَین🌷🌷🌷