شنبه ۱۰ آذر
روز های دلتنگی شعری از علیرضا محمودی
از دفتر درد دلهای خودمانی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ فروردين ۱۴۰۱ ۰۹:۴۳ شماره ثبت ۱۰۹۱۶۲
بازدید : ۲۱۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
ای دریغا روستامان را چه شد؟
آن نشاط و شادمانی ها چه شد؟
ای دریغا کوچه ها خالی شده
باغها و دشتها خالی شده
یاد دارم خانه ها از خشت بود
دشتها همواره زیر کشت بود
دیگر از میدان نمی آید صدا
واژه های گل ، پنالتی و خطا
صف نمی بینی دگر از بچه ها
در حیاط مدرسه یا کوچه ها
آن شبان باصفای ده چه شد
آن که روشن کرد گرمابه چه شد
نیست دیگر روستا را آن صفا
آن محبتها صداقتها وفا
مرد و زن همراه با هم سوی دشت
کار می کردند باهم توی دشت
کشت می کردند ، قناعت داشتند
در دل هم بذر شادی کاشتند
هرکسی در خانه خود دام داشت
در سرای خود کمی بادام داشت
چند گردو ، کیسه ای هم آرد داشت
جمله را از کار دستاورد داشت
دختران در خانه پشت دارها
نقشی از دل می زدند برتارها
کودکان بودند سوی مدرسه
جملگی خوشحال توی مدرسه
زندگی جاری اگرچه سخت بود
فکر راحت با خیال تخت بود
می نشستند دور هم در کوچه ها
عصرها مردان، زنان و بچه ها
کودکان سرگرم بازی میشدند
خاک بازی ، خانه سازی می شدند
دیگران با حرف راضی میشدند
راوی ایام ماضی می شدند.
از صدای خنده پر شد کوچه مان
جملگی بودند سرخوش,شادمان
ما رها کردیم اصل خویش را
بدجفا کردیم اهل خویش را
گر چه در ظاهر ازاو نان خواستیم
در حقیقت راحت جان خواستیم
پس به جای کار در ده سفت و سخت
ما طلب کردیم شهر و تاج و تخت
ما همه تن پرور و تنها شدیم
جملگی دیده ور تن ها شدیم
عقل را گم کرده برتن حارسیم
ای دریغا بر پدر بد وارثیم
ما همه طفلیم و اینجا مام ما
بعد رفتن تلخ شد بد کام ما
نیست دیگر روستا را آن نشان
بر نمی گردد زمانه بی گمان
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام سپاس فراوان بله بنده روستازاده هستم و اکنون ساکن اصفهان. روستای ما از توابع شهرستان اردستان می باشد. نام آن قهساره است که به زبان محلی کیسار می گویند. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش به حالتان اگر روزی روزگاری روستایی را دیده اید یا مدتی در آن زندگی کرده اید
ما که از بد اقبالی تا چشم وا کردیم فقط ترافیک دیدیم و ساختمان آجر نما و چراغ قرمز!
👏👏🌺🌺