لحظه ی دیدار

درود بزرگوار
زیبا و لطیف بود 👏👏🌺🌺
نکته ی جالب این چهارپاره به عقیده ی بنده این است که با وجود اینکه مخاطب شاعر حضور فیزیکی ندارد ولی فقدان او در شعر حس نمیشود
در واقع حضور عمیق او در ذهن شاعر یا همان راوی باعث شده چندان نبود او نمود نکند و با اینکه موضوع همچنان فراق است اما نبود محبوب ِ راوی خود باعث حالی ماورایی در راوی شعر شده
تا صبح " در من" با صدای تار میخوانی
در شعر هایم گاه گاهی میرسی آرام
مینوشمت پیوسته در شط خیالاتم
و مصرع هایی از این دست بیانگر التذاذ راوی از مقوله ی فراق است.
تنها نکته ای که مایلم عرض کنم از نظر ویرایش احتمالی
🙏🙏
احتمال ِ وجود اقوا در قافیه ی " سازش و آمیزش" است که نیاز به بررسی خودتان دارد
موفق و پیروز باشید

درود بانو
پر احساس و زیبا بود

با سلام و عرض ادب

قلمتان نویسا

عالی بود و زیبا

بمانید به مهر و بسرایید



#سید_هادی_محمدی

عرض ادب
بانو صنم
زیبا بود و با احساس

درشعرهایم گاهگاهی می رسی آرام
از سایه روشن های پنهان شکوه باغ
تو استتار سبز یک سبزینه ای یا..نه!!
تب بوسه ای، از هُرم روی گونه های داغ
....
ممنون که به اشتراک میذاری
این شعرای خوب
تقدیم به شما

شوق نفس های منی ای آشنای دیر
ای انتظار روز وشب های هلاکت بار
من هیچم ودستم به سمت بودنت می رفت
ای گریه ی دلتنگی ام تا لحظه ی دیدار
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
عرض احترام بانوی فرهیخته
ممنونم از سروده های زیبای شما
شاد باشید

می جوشی از خونت درون ساکت رگها
در قامتی بی سایه بی بوسه ،پر از سازش
ای نوش دارو،شوکران تشنه از یک زخم
ای حمله ور در روح من با طرح آسایش

درود و عرض ادب و ارادت محضر استاد بزرگوار و فرهیخته ام
بینهایت سپاسگزارم بابت بذل توجه و همراهی نابتان
خوشحالم که از نقدهای ادیبانه و راهنمایی های ارزشمند اساتیدی چون شما بهرهمند شوم
با توجه به راهنمایی شما بزرگوار و با اجازه از محضر شریفتان
یکی از قافیه ها را تغییر دادم
باز هم سپاسگزارم
سایه پر مهرتان مستدام

ویرایش مجدد شعر


در سر کشی های تنم از زخمه های نرم
تا صبح در من با صدای تار می خوانی
تفسیر دردی یا خود تسکین نمی دانم
در چشم شب مستانه وبیدار می مانی
.
با اینکه جا ماندی میان اضطراب چشم
هم دوش مهتاب آمدی در ذهن من روشن
می نوشمت پیوسته در شط خیالاتم
گل می کند گیلاس های وسوسه در تن
.
درشعرهایم گاهگاهی می رسی آرام
از سایه روشن های پنهان شکوه باغ
تو استتار سبز یک سبزینه ای یا..نه!!
تب بوسه ای، از هُرم روی گونه های داغ
.
تقدیر سرخی یا زبان سبز شعری که
پیچیده ای بر پیکرم سوزنده تر از تاک
بر روی دوشم شعله های سرکشی  هستی!
\"چون رقص گرم مارها بر شانه ی ضُحاک\"
.
می جوشی از خونت درون ساکت رگها
در قامتی بی سایه بی بوسه ،پر از سازش
ای نوش دارو،شوکران تشنه از یک زخم
ای حمله ور در روح من با طرح آسایش
.
شوق نفس های منی ای آشنای دیر
ای انتظار روز وشب های هلاکت بار
من هیچم ودستم به سمت بودنت می رفت
ای گریه ی دلتنگی ام تا لحظه ی دیدار

درود بر استاد گرامی
قشنگ و پراحساس
همیشه سبز باشید.

درود بر شما زیبا بود

درود بانوی گرامی
اشعارتان بی نظیر و الهام بخش است
دست مریزاد

درودها بر شما بانوی گرامی
ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا

سلام و درود عرض ادب بانو رجایی عزیز, و
بزرگوار

بسیار عالی وزیبا نگاشته اید

جاویدان و زیبا قلم همیشه ی ایام

درودها بر شما شاعر بانوی بزرگوار
بسیار زیبا، نغز، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان ماندگار

درود و ادب

وقت بخیر


پیروز و پایدار باشید

هزاران درود بر شما بانو جان...
بسیار زیبا و دلنشین بود
قلمتان جاوید

درود بر شما مهربانو صنم عزیز
بسیار زیبا و عالی بود
لذت بردم از خواندن

عالی

درود بر شما بانو،استادصنم
سربلند و خردمند مانید
شعری زیبا نوشتید
سبز ماند خیالتان🌹🌹🌹🌹

احسنت بانو جان
چه زیبا و ظریف قلم زدید،بسیار لذت بردم،ماندگارباشید در پناه حق

درود بر ماه بانوی عزیزم خانم رجایی
چون همیشه زیبا و پر احساس
شاعرانگی تان مستدام
🌹🌹

درودها بانو

تقدیر سرخی یا زبان سبز شعری که
پیچیده ای بر پیکرم سوزنده تر از تاک
بر روی دوشم شعله های سرکشی هستی!
"چون رقص گرم مارها بر شانه ی ضُحاک"

درود به شما و قلمتان