جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب سعید صدقی
|
می پرم سمت آسمان دلت
بال هایم شبیه ققنوسند
عینک ابر روی چشمانم
چشم هایی که سخت مایوسند
(من حسودم برس به فریادم)
از حسادت شبیه اسفندم
وسط آتشی که مرداد است
ظالمانه قضاوتم کردی
داد من بی کران بیداد است
(بالشم را گواه می گیرم)
بالش من شبیه لیقه شده
وسط جعبهی مُرکب اشک
تختخوابی که خالی از تن توست
می برد به لباس هایت رشک
(تیر را به قلب من زده ای)
تیر چشمت میان قلب من
زخمی ام کرده کارگر افتاد
چرک و خونی سراسر از نفرت
دردها را نشان من می داد
(بال هایی که باز خسته شدند)
قصد من پر زدن به سوی تو بود
بال من تیر خورده ، میبخشید
از قضاوت دچار سکته شده
بال هایی که باله می رقصید
(می روم باز از آسمان دلت)
#سعیدصدقی
|
|
نقدها و نظرات
|
لطف شما بسیار زیاده استاد وگرنه تراوشی مغشوش از ذهن متوهم من بود که با نگاه شما ارزشمند میشه | |
|
سلام و سپاس استاد گرانقدرم | |
|
غزل از سیل فراوان به فنا رفت بیا
تا که سیلاب نبرده ست ته دفتر را
سپاس استاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آمدید به شعر ناب
سروده ی بسیار زیباییست👏👏🌺🌺
حال و هوایی امروزی دارد هرچند وامدار اصولی کهن است
و در کلیت مجموعه ی زیباییست🌺🌺🌺