به پرستشت من آیم به ستایشت من آنم
نکند کسی در آید که بخواندد خدایی
به حریم عشق و مستی به عبادت تو آیم
تو خودت خدای من باش که چنین خوب چرایی
همه جا سخن تو گویم همه جا تورا بیینم
به هوای عشق پاکت نکند دلم هوایی
به نماز اگر بخوانم به طواف تو در آیم
به خدا خودت همانی که خدای من بمانی
به سجود صبح و شامم تویی ذکر این زبانم
که اگر کفر نباشد تو حریم کبریایی
چو کنم چنان دعایی که اجابتش تو باشی
که تو در نیاز قلبم شه بهترین سخایی
تو گلی میان گل ها به مثال ارغوانی
به مثال ماه مانی به مثال روشنایی
بنشین کمی کنارم بنشین که گیرم از تو
همه عطر روی ماهت که تو خود بهار مایی
همه شب سحر ندارم که تو از درم درآیی
به کدام زبان بگویم که تو خود زبان مایی
به کلام ساده گویم تویی از ازل به نامم
که تو چون خدای هستی و منم مرید راهی
به سخن نگفتم اما تو خودت گواه آنی
که بر این سکوت قلبم تو، بهترین نوایی
همه عمر رهیده سویت دل بیقراره سالک
که دگر نمانده راهی برسد وصال یاریی
دلنشین و زیبا بود