بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم
دلم سرگشته و حیران چو یک پر/ به دست باد، به هرجا میزند سر
آنقدر که پریشانم و بیدلیل زندگی میکنم، خود را به دستان باد سپردهام، رهای رها، نمیدانم چه خواهد شد، باد مرا به درون آتشی خواهد انداخت یا غرق دریا میکند؟ شاید هم در جنگلی پرسه میزنم.
درین عالم نظر کردم کم و بیش/ بدیدم گرگ را درگیر با میش
نه آن گرگ از خدا بیبهره گشته/ نه میش با بی خدایی میرود پیش
صدای به گوش میرسد، آن را میشنوید؟ گرگی در طلب طعمه و میشی به دنبال راه فرار از چنگال گرگ، هردو خدای را صدا میزنند، عالم در عجب از عدالت خدایی که چگونه گرگ و میش شکر آن گویند؟
یکی در کاخ و دیگر خانهاش گشته خراب/ یکی غرق عبادت دیگری مست از شراب
یکی ناکرده کار نعمتش افزون شده/ دیگری هرچه دویده هیچ ندیده جز سراب
زمانی به بخشش خدا پی بردم که خواست ما هم بخشنده باشیم، در عوض به ما بخیل بودن را نیز نشان داد تا آزادانه راه خود را انتخاب کنیم، گاهی داری و نمیبخشی، گاهی در اوج نداری میبخشی و شکر نعمت نعمتت افزون کند.
ما شروع کردیم به نام آن خدا/ آن که نیک و بد ز هم کرده جدا
آن که میبخشد ولی بیادعاست/ تا کنون پرسیدهای پنهان چراست؟
ادامه دارد......