يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر الناز حاجیان (مهربانی)
آخرین اشعار ناب الناز حاجیان (مهربانی)
|
تنم به ستون خورد گویی روحم رادرآغوش کشید
کلاغی منقارش بر رویِ طاسیِ مردی غصبناک حفره ایی ایجاد کرده بودکه موی ازآن جوانه میزد
بر تاریکی ها دشنام میداد دستفروش کور
خردسالی بادبادکش را راهیِ بادکردو خود آغوشی روبه جاده ها
مادری راه خانه را گم کرد
گویی دوباره عطرِ پدر اورا راهیِ قبرستان کرده بود
جویباری از رقص باران سیلی رو به خانه یِ عبدالله مردِویلچر نشین راهی کرد
دختری که آرزویش پوشیدن لباس عروس بود
در سی سالگی رخت عزابرتن کرد
مادری چهل ساله وبیوه چهارمین بچه اش را اهداکردبه خیابانهایِ بدون عابر
زنی در عزایِِ کودکش کِل میزدومیرقصید
دختری عریان بر خیابانها فریادمیزد حیامیخواهم برایِ مردانِ شهوت پرست
کودکی عشقبازیِ دوجوان را میدید و به منقارِ لک لک ها شک میکرد
قاتلی خودکشی کردبرای حقیقتی که درمیان خیابان ها آن را نظاره گربود ونتوانست جلویش رابگیرد
دبیردینی خودکار رامهمانِ لایِ انگشتانم کرد وگفت این تنبیه ودردش درخاطرت خواهدماندوتاثیرآیه هادروجودت ثبت میشود
نمیدانم چراوحشتِ تنبیه درخاطرم ماندوتاثیرآیه ها نه!!
آیه هارا ازحفظ ،چشم بسته میخواند... مردی که حرام را رخت برتن میکردو شب را بدرقه میکردشهوتش را به جان وتنِ دختران
امروز از پُلِ خوشبختی خودکشیِ جوانی را نظاره گربودم که در هفته یِ پیش برچهارراهِ اصلیِ شهر گلی را روبه لبخندم هدیه داد
ودلیلش فقط لبخندم بودکه ارزشِ اهدایِ یک شاخه گل را داشت
وامامن ناظربرمرگش بودم...
صبحتی کوتاه__________گاه از میان هزاران درد درخودمچاله میشویی ونمیدانی که آیااینهمه دردبرایِ تو عدالت است یاخیر
گاه بهتراست دردی اگرچیره شدبرتو
بنشینی ونگاهت رابه حقیقتِ جامعه پیوند بزنی ...زمزمه کنی در گوشِ خود، آیا دخترکی که درکنارِجاده اسپنددودمیکندامشب را درآرامش به سربرده است
آیامادری برایِ شفایِ فرزندش خوابِ راحت را بدرقه یِ شب کرده است
آیاپدرِکارگری معجزه یِ سفره یِ خالیش بوده
آیاکودکی دوباره موهایِ سرش راگیس میکنددربخشِ سرطانی ها
آیادوعاشق بابوسه یِ عشق دوباره جهان رانورمیبخشندازعشق
آیارعنادوباره میتواندچهره اش رادرآینه ببیند
آیااسیدمیتواندخاطره هایِ کشنده یِ افسرده هایِ زمین را پاک کند
آیامیشودپاک کنی شد بر خیابانهایِ شهروفقر را درگوشه گوشه هایِ شهرپاک کرد
آیامیشودتمامِ آغوش هایِ خالیِ دلشکستگان را با عشق پُر کرد
نگاهم کن ببین من فریادی هستم ازگلویِ تمامِ آنهایی که درخود جای داده اند غصه هایشان را وبرایِ دقایقی لازم دارندحداقل یکنفرآنها رابفهمد بانوشتن خود یعنی فهمیدن ودرک کردنِ تمامشان
پس مینویسم ازدردها ازغمهایِ به بالین نشسته یِ آنهاتابتوانم حداقل تسکین دهم برای دقایقی روح مچاله شده شان را درشکست ها، فرودآمدنها، نرسیدن ها ،خیانت ها
آری نامِ دیگرِمن فریادِقلم است
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام بانوی ادیب شاعرعزیزم خرسندم ازحضورِگرانتان | |
|
درودبرشمابزرگوار دنیایی سپاس ازمحبتی که به دلنوشته هایم دارید | |
|
دوست عزیزم شاعرادیب شادم کردی با کامنتت | |
|
درودهااستادگرانقدرم دنیایی سپاس ازتوجه شما زیبامیخوانید وعالی نگرهستید | |
|
استادبزرگوار بنده یِ غزل سرا سپاس ازاینکه وقت گرانتان را برای دلنوشته ام گذاشتید متاسفانه دوره یِ تلخ دبیرستان من درسی که برام عذاب بود عربی بود رفته رفته باسوادِ اختیارم به آیه هایِ خدایم انسی گران دادم روحم را وازاینکه موفق شدم در راه تفسیرِآیات خدایم راشاکرهستم ازنظرمن گاه تنبیه لازم است اما تنبیهی که روح رابیدارکند... برایتان بیداریِ روح راازخدایم خواهان هستم استاد | |
|
درودی دوباره خدمت بانوی ادیب و ادب خداوند ذات نور دارد نور پاک انسان رغ به نور خود خردمند کرد انسان روحش همان خرد و خرد همان نور و نور همان خداست از نظر علمی هم نور است که درک را درانسان جاری دارد پس بیداری خرد هر وقت روشن شود ناخود اجاه و بدون مطالعه و خواستی انسان عالم و کامل میگردد در معرفت هزاران درود به درکو فهمتان👏🏼👏🏼🌺🌺🌺🌺🌺 | |
|
درودبرحضورتان توجوان شاعر دنیایی سپاس ازوقت گرانی که برای نوشته هایم میگذاریدعالی حضورتان است | |
|
درودبزرگواردنیایی سپاس ازحضورتان زیباخواندید بله میشودزیباترشوداما گاه توان در کلام ودر واژه ها فروکش میکند شب شماهم بخیرباشد | |
|
سلام بانوی شعر منم میخوانم همیشه نقددلنشینت را ولذت میبرم ازحضورت درشعرناب | |
|
درودبرشمادنیایی سپاس ازمحبت نابی که به قلمم دارید زیبانگرهستید من درتمامِ نوشته هایم ایمان نقشی اساسی را ایفامیکند... خوشحالم ازاینکه دوستدارِقلمم هستید | |
|
ناب سروده ایداستادبزرگوارم بنده یِ غزل هایِ ناب ان شاءالله ناب وخالص به محفلِ زندگیتان راه بیابدعشق وبنده نوازی کندبرایتان | |
|
درودبرحضورتان بزرگوار دنیایی سپاس ازنقدگرانتان هنرمندِبزرگواراگر دلنوشته بلندباشدگاه مخاطب خسته میشود من چکیده ایی از هرشایدهایی رادردلِ دلنوشته جای داده ام اگربلندبرایتان جذاب است ان شاءالله چاپ کتابم مهمان صفحاتِ بلندوطولانی خواهیدبود ولی درهرجمله یک تخیل توقفی عظیم رادارد ودنیایی سپاس ازاینکه حضورداشتیددرصفحه یِ اشعارودلنوشته هایم | |
|
سلام مهدیس جانم خوشحالم دوباره کامنتت رامیخوانم بازم شادکردی منومهربونم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بانو دست مریزا