سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        ناله یِ دل

        شعری از

        الناز حاجیان (مهربانی)

        از دفتر آینه ای در تاریکی وانعکاسی از نورها نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۰ ۰۹:۰۴ شماره ثبت ۱۰۷۸۸۲
          بازدید : ۴۲۳   |    نظرات : ۳۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        گاه  فریادِ درد،چنگ میزند درگلویِ جوانی که به دنبال شفا زمین وآسمان را نمیشناسد
        ودر راهِ کفر ریسمانِ ملکوت را چنگ میزند
        ساعاتی پیش در راستایِ رودِ نفرین شده جوانی فریادسرمیداد
        خدایا بس است
        خدایا دِگرتوان ندارم
        فریادش قلب را به درد می آورد
        وملکوت رادعوت به کربودن
        وابرها باران رامهمانِ تنِ عریان جوانک
        وباد را راهیه سوزِصدای جوان می کردند
        تاملکوت رابیدار
        وقلبِ جوان را خموش کند باران از آتشِ خشم

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۰۰:۵۰
        سلام
        وباد را راهی سوز صدای جوان می کردند
        نه، ملکوت سمیع است و نیز لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ
        حتی بزرگان در مورد جمادات دارند
        ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
        با شما نامحرمان ما خامشیم



        یک حکایت بشنو از تاریخ‌گوی

        تا بری زین راز سرپوشیده بوی

        مارگیری رفت سوی کوهسار

        تا بگیرد او به افسونهاش مار

        گر گران و گر شتابنده بود

        آنک جویندست یابنده بود

        در طلب زن دایما تو هر دو دست

        که طلب در راه نیکو رهبرست

        لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب

        سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب

        گه بگفت و گه بخاموشی و گه

        بوی کردن گیر هر سو بوی شه

        گفت آن یعقوب با اولاد خویش

        جستن یوسف کنید از حد بیش

        هر حس خود را درین جستن بجد

        هر طرف رانید شکل مستعد

        گفت از روح خدا لا تیاسوا

        همچو گم کرده پسر رو سو بسو

        از ره حس دهان پرسان شوید

        گوش را بر چار راه آن نهید

        هر کجا بوی خوش آید بو برید

        سوی آن سر کاشنای آن سرید

        هر کجا لطفی ببینی از کسی

        سوی اصل لطف ره یابی عسی

        این همه خوشها ز دریاییست ژرف

        جزو را بگذار و بر کل دار طرف

        جنگهای خلق بهر خوبیست

        برگ بی برگی نشان طوبیست

        خشمهای خلق بهر آشتیست

        دام راحت دایما بی‌راحتیست

        هر زدن بهر نوازش را بود

        هر گله از شکر آگه می‌کند

        بوی بر از جزو تا کل ای کریم

        بوی بر از ضد تا ضد ای حکیم

        جنگها می آشتی آرد درست

        مارگیر از بهر یاری مار جست

        بهر یاری مار جوید آدمی

        غم خورد بهر حریف بی‌غمی

        او همی‌جستی یکی ماری شگرف

        گرد کوهستان و در ایام برف

        اژدهایی مرده دید آنجا عظیم

        که دلش از شکل او شد پر ز بیم

        مارگیر اندر زمستان شدید

        مار می‌جست اژدهایی مرده دید

        مارگیر از بهر حیرانی خلق

        مار گیرد اینت نادانی خلق

        آدمی کوهیست چون مفتون شود

        کوه اندر مار حیران چون شود

        خویشتن نشناخت مسکین آدمی

        از فزونی آمد و شد در کمی

        خویشتن را آدمی ارزان فروخت

        بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

        صد هزاران مار و که حیران اوست

        او چرا حیران شدست و ماردوست

        مارگیر آن اژدها را بر گرفت

        سوی بغداد آمد از بهر شگفت

        اژدهایی چون ستون خانه‌ای

        می‌کشیدش از پی دانگانه‌ای

        کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام

        در شکارش من جگرها خورده‌ام

        او همی مرده گمان بردش ولیک

        زنده بود و او ندیدش نیک نیک

        او ز سرماها و برف افسرده بود

        زنده بود و شکل مرده می‌نمود

        عالم افسردست و نام او جماد

        جامد افسرده بود ای اوستاد

        باش تا خورشید حشر آید عیان

        تا ببینی جنبش جسم جهان

        چون عصای موسی اینجا مار شد

        عقل را از ساکنان اخبار شد

        پارهٔ خاک ترا چون مرد ساخت

        خاکها را جملگی شاید شناخت

        مرده زین سواند و زان سو زنده‌اند

        خامش اینجا و آن طرف گوینده‌اند

        چون از آن سوشان فرستد سوی ما

        آن عصا گردد سوی ما اژدها

        کوهها هم لحن داودی کند

        جوهر آهن بکف مومی بود

        باد حمال سلیمانی شود

        بحر با موسی سخن‌دانی شود

        ماه با احمد اشارت‌بین شود

        نار ابراهیم را نسرین شود

        خاک قارون را چو ماری در کشد

        استن حنانه آید در رشد

        سنگ بر احمد سلامی می‌کند

        کوه یحیی را پیامی می‌کند

        ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

        با شما نامحرمان ما خامشیم

        چون شما سوی جمادی می‌روید

        محرم جان جمادان چون شوید

        از جمادی عالم جانها روید

        غلغل اجزای عالم بشنوید

        فاش تسبیح جمادات آیدت

        وسوسهٔ تاویلها نربایدت

        چون ندارد جان تو قندیلها

        بهر بینش کرده‌ای تاویلها

        که غرض تسبیح ظاهر کی بود

        دعوی دیدن خیال غی بود

        بلک مر بیننده را دیدار آن

        وقت عبرت می‌کند تسبیح‌خوان

        پس چو از تسبیح یادت می‌دهد

        آن دلالت همچو گفتن می‌بود

        این بود تاویل اهل اعتزال

        و آن آنکس کو ندارد نور حال

        چون ز حس بیرون نیامد آدمی

        باشد از تصویر غیبی اعجمی

        این سخن پایان ندارد مارگیر

        می‌کشید آن مار را با صد زحیر

        تا به بغداد آمد آن هنگامه‌جو

        تا نهد هنگامه‌ای بر چارسو

        بر لب شط مرد هنگامه نهاد

        غلغله در شهر بغداد اوفتاد

        مارگیری اژدها آورده است

        بوالعجب نادر شکاری کرده است

        جمع آمد صد هزاران خام‌ریش

        صید او گشته چو او از ابلهیش

        منتظر ایشان و هم او منتظر

        تا که جمع آیند خلق منتشر

        مردم هنگامه افزون‌تر شود

        کدیه و توزیع نیکوتر رود

        جمع آمد صد هزاران ژاژخا

        حلقه کرده پشت پا بر پشت پا

        مرد را از زن خبر نه ز ازدحام

        رفته درهم چون قیامت خاص و عام

        چون همی حراقه جنبانید او

        می‌کشیدند اهل هنگامه گلو

        و اژدها کز زمهریر افسرده بود

        زیر صد گونه پلاس و پرده بود

        بسته بودش با رسنهای غلیظ

        احتیاطی کرده بودش آن حفیظ

        در درنگ انتظار و اتفاق

        تافت بر آن مار خورشید عراق

        آفتاب گرم‌سیرش گرم کرد

        رفت از اعضای او اخلاط سرد

        مرده بود و زنده گشت او از شگفت

        اژدها بر خویش جنبیدن گرفت

        خلق را از جنبش آن مرده مار

        گشتشان آن یک تحیر صد هزار

        با تحیر نعره‌ها انگیختند

        جملگان از جنبشش بگریختند

        می‌سکست او بند و زان بانگ بلند

        هر طرف می‌رفت چاقاچاق بند

        بندها بسکست و بیرون شد ز زیر

        اژدهایی زشت غران همچو شیر

        در هزیمت بس خلایق کشته شد

        از فتاده و کشتگان صد پشته شد

        مارگیر از ترس بر جا خشک گشت

        که چه آوردم من از کهسار و دشت

        گرگ را بیدار کرد آن کور میش

        رفت نادان سوی عزرائیل خویش

        اژدها یک لقمه کرد آن گیج را

        سهل باشد خون‌خوری حجاج را

        خویش را بر استنی پیچید و بست

        استخوان خورده را در هم شکست

        نفست اژدرهاست او کی مرده است

        از غم و بی آلتی افسرده است

        گر بیابد آلت فرعون او

        که بامر او همی‌رفت آب جو

        آنگه او بنیاد فرعونی کند

        راه صد موسی و صد هارون زند

        کرمکست آن اژدها از دست فقر

        پشه‌ای گردد ز جاه و مال صقر

        اژدها را دار در برف فراق

        هین مکش او را به خورشید عراق

        تا فسرده می‌بود آن اژدهات

        لقمهٔ اویی چو او یابد نجات

        مات کن او را و آمن شو ز مات

        رحم کم کن نیست او ز اهل صلات

        کان تف خورشید شهوت بر زند

        آن خفاش مردریگت پر زند

        می‌کشانش در جهاد و در قتال

        مردوار الله یجزیک الوصال

        چونک آن مرد اژدها را آورید

        در هوای گرم خوش شد آن مرید

        لاجرم آن فتنه‌ها کرد ای عزیز

        بیست همچندان که ما گفتیم نیز

        تو طمع داری که او را بی جفا

        بسته داری در وقار و در وفا

        هر خسی را این تمنی کی رسد

        موسیی باید که اژدرها کشد

        صدهزاران خلق ز اژدرهای او

        در هزیمت کشته شد از رای او
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۰۱:۲۸
        هاتفی از گوشه میخانه دوش
        گفت ببخشند گنه، می بنوش

        لطف الهی بکند کار خویش
        مژده رحمت برساند سروش

        گر چه وصالش نه به کوشش دهند
        هر قدر ای دل که توانی بکوش

        لطف خدا بیشتر از جرم ماست
        نکته سربسته چه دانی، خموش

        رندی حافظ نه گناهیست صعب
        با کرم پادشه عیب پوش

        شعرِدلنشین به دلم نشست بارهاخواندم
        وهزاران درودفرستادم بر روحِ پاک شخصی که سروده است این ناب را خندانک خندانک خندانک
        سپاس بزرگوارِ خدادوست
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۰۱:۳۹
        سلام متشکر روح مولانا قدس سره در اعلی علیین
        محمد ترکمان(پژواره)
        محمد ترکمان(پژواره)
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۰۰:۴۸

        آقا سیاوش
        بعدا می خوانمش
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۲۰:۲۰
        سلام متشکر
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۰۴:۲۳
        سلام ودرود فراوان
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۰:۳۰
        سلام استادفتحی
        مچکرم ازحضورتان
        وکامنت ارزشمندتان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ژکا گرجاسی
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۰:۲۱
        درود بر شما بانوی هنرمند
        جوشش احساسات زلالتون مانا
        حال خوب دلتون پایا
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۰:۳۱
        دنیایی سپاس بزرگوار
        سپاس ازحضورتان
        وکلامِ ارزشمندتان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شیما جریده
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۲:۵۶
        درود ها بانوی مهربانی
        کوتاه بود و زیبا 🤍
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۳:۰۳
        مرسی دوست هنرمندم
        حضورت همیشگی
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۴:۲۴
        سلام بانو

        خندانک خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۴:۲۹
        علیکم السلام جناب حسنلو
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا سعادت نژاد
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۷:۳۳
        درود بانو سامره درود خندانک خندانک
        همیشه زاویه دید متفاوتی دارید...معمولا انسان از درد فریاد می زند ولی شما فریاد را به درد نسبت دادید\"فریاد درد\"که این فریاد به جان جوانی افتاده و بسیار عالی بود و شاهکارش جایی مشخص شد کهه این فریاد را در گلوی جوان انداختید که به گلو چنگ میزند،،مرحبا خندانک خندانک خندانک
        اما در این بخش
        \"\"و باد را راهیه سوزِ صدای جوان می کردند
        تا ملکوت را بیدار\"\" به جای راهی استفاده از کلمه \"همراه\" بهتر است
        یا اینکه بنویسید همراه سوز صدای جوان راهی می کردند تا انچه که مد نظرتان است بهتر شکل بگیرد
        درود بانو درود،،افکارتان زیبا و بسیار خلاق هستید خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۷:۵۵
        سلام دوست هنرمندم
        حقیقتش رابخواهیدمن متن رااصلاویرایش نمیکنم حتی گاه
        همان را که نوشته ام اشتراک میگذارم بدونِ اینکه دقتی کنم
        برای ویرایش
        باتمامِ بالاپایین شدن هایِ هرمتن دنیایی شادمیشوم که بلدهستیدچگونه نقدی دلنشین برایِ صاحبان اثربگذارید
        حقیقتِ این متن فریادِحقیقیِ فردی دلشکسته بودکه در سکوتِ شب گویی چنگ بر ملکوت میزد
        ومن چندقدمیِ او نظاره گرِشکایتش ازدردش به خدای بودم
        میدانی دوست هنرمندم بعضی حسِ هاهستندکه همون لحظه فرودمی آیند برقلم وسجده میکنندبردفتر
        ومن همانی که از حسِ درد یک جوان رانظاره گربودم به قلم سپردم واو اینچنین متنی رابه من تحویل داد
        اما چشم ازاین پس با واژه ها بهتر انس میگیرم دنیایی شادان هستنم ازنقدِباارزشتان نوجوانِ موفق خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا سعادت نژاد
        رضا سعادت نژاد
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۹:۰۴
        درود بانو حاجیان مهربان که جز محبوبان من هستید در این سایت
        بانوی مهربان بنده اصلا در جایگاه نقد نیستم و خدایی نکرده ادعای شاعری و منتقد بودن نمی کنم
        حرف شما را کاملا درک می کنم و نه تنها شما بلکه من و تمامی شاعران در هر سبکی ابتدا انچه از قلبشان به روی زبانشان می آید را می نویسند ولی ممکن است کلماتی که از حسشان نشئت گرفته به شعر صدمه بزند و یا در وزن نگنجد ...پس بخاطر سلامت و زیبایی ان را ویرایش می کنند(تمامی شاعران و نویسندگان دنیا همین اند)...همچین حالتی اصلا نشانه از ضعف در نویسندگی و شاعری نیست و ویرایش کردن قسمت مهمی از نوشتن است
        خودتان میدانید بشدت قلم افکار و خلاقیتتان را دوست دارم و معلوم است انچه می نویسید از عمق وجودتان است و وجودتان بسیاااااااااااار خلاق و باهوش است..از ویرایش کردن نگریزید بانو و تا جای ممکن نوشته هایتان را بالا و پایین کنید....البته که نوشته هایتان بی نقص هستند و این را فقط و فقط برای موارد محدودی عرض کردم
        موفق و پیروز باشید بانو خندانک خندانک خندانک
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۳۰
        سلام و احترام مهربانو حاجیان
        زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۳۲
        سلام بزرگوار
        زیبانگرهستید
        منتظرنقدِارزشمندتان بودم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۳۹
        درود النازبانوی نازنین🌹مثل همیشه زیبا
        ارسال پاسخ
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۵۴
        سلام عزیزم
        زیباخواندی بانوی شعر
        حضورت همیشگی خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۹:۱۰
        سلام ودرودی مجدد

        عالی بیهایت خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۹:۵۳
        سلام استادارجمندم
        عالی حضورِپرمهرتان است خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجیدنیکی سبکبار
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۲۱:۰۶
        با سلامی گرم و با صدها درود
        آمدم، خواندم من این زیبا سرود
        مهر آن بر دل نشاندم همچو رود
        آفرین بر شاعرش
        ======================
        منتظر اورا که پاید دفترم
        با حضورش بر نهد منت سرم
        خواند او شعرم فزاید باورم
        نقد هم سازد چه خوب
        ======================
        یک ستارک چون که هستی، شاعری
        یک ستارک گر به خواندن حاضری
        کسری از آن سه که گوید قادری
        برسرودن شعر ناب
        ======================
        این سروشم مثل کارتی مشترک
        راه جو بر هرگلی چون شاپرک
        کو کشد بر هر سرودی نو سَرَک
        گر دل آزارت شده گو برکَنَم
        ======================
        * خندانک * خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۲۱:۲۴
        سلام استاددنیایی سپاس
        ازشعرِزیبای شما
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد ترکمان(پژواره)
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۰۰:۴۹

        درود بانو
        دلنوشته هم نباشد اگر، در مایه های موج نو هستش...
        آفرین
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۱۳:۳۳
        دنیایی سپاس استاربزرگوارم
        مچکرم ازحضورتان درصفحه یِ اشعارودلنوشته هایم
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        روح اله سلیمی ناحیه
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۰۲:۵۵
        درود بانومهربلنی ادیب
        به امید ایامی زیبا
        درد را دردوار بیان کردید 🌺🌺🌺⁦👏🏼⁩
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۱۳:۳۲
        دنیایی سپاس بزرگوار
        درد خود یک قصه یِ تلخ است که اگر حتی ازآن ننویسی
        بازبه تنهایی خود فریادها را به گوش هایمان وصله میزند...
        ارسال پاسخ
        فرهاد احمدیان
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۲۲:۵۶
        سلام و عرض درود خدمت خانم حاجیان بسیار دلنشین و زیبا
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۲۲:۵۸
        سلام بزرگوار
        حضورتان همیشگی
        زیبامیخوانید خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۷:۳۶
        درود بانوی مهربانی💕
        بسیار زیبا و ارزشمند خندانک خندانک
        الناز حاجیان (مهربانی)
        الناز حاجیان (مهربانی)
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۷:۵۶
        درودبرحضورتان عزیزم
        زیباخواندی زیبانگر خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5