با سرفه های مغزی ممتد
ویروس شعر خرده تنم را
داروی تلخ چشم تو هرشب
گرداب می کند دهنم را
من را بُکش کبوتر وحشی
تا زیر بال تو کفنم را
در آخرین پریدن عمرم
بی هیچ اضطراب بپوشم
در کوهسار تیره چشمت
دنبال کوره راه امیدم
جادوی شعر های سیاهم
رمال برگه های سفیدم
من را بخر تو را به عزیزت
ماهی قرمز شب عیدم
بگذار تنگ شیشه ای ات را
در جستجوی آب بپوشم
تصحیح کن مُصحِّح زیبا
هاشور خورده مغز جوانم
من را ببر درون خیالت
تا قصه های تازه بخوانم
بنویس آن دو حرف جهان را
بر صفحه های روی زبانم
می خواهم آن دو جلد لبت را
مانند یک کتاب بپوشم
من خانه ی خرابه عشقم
محکوم بر مصادره بودن
بشکن کمانِ ممتد غم را
دیگر بس است دایره بودن
ای مرگ ای رکاب سعادت
من را ببر به خاطره بودن
تا پوزخند آخر خود را
در عکس توی قاب بپوشم
بدرود شعر های نمرده
بدرود ای مصحح زیبا
دودِ بریده از سر آتش
بدرود ای مسافر تنها
من در تو ام ولی دم آخر
تا آنکه پُر کنم بغلت را
بگذار تا دوباره تنم را
در تیغ آفتاب بپوشم
خصوصیت اشعار جناب عطاالهی و البته اشعاری با این سیاق فکری، این است که لزوما نباید به آنچه در ذهن شاعر به عنوان "منظور ِ روایی" نقش بسته استناد کرد، چون شاعران در این سبک و سیاق ، تقریبا مایلند که مخاطب برداشت ویژه ی خود را از شعر داشته باشد.
در ثانی در این مدل از اشعار شاعران معمولا مانع پرواز ذهن و خیال نمیشوند
در اشعار کلاسیک نیز شاعر خیال را پرواز میدهد ولی لزوما برای هدفی مشخص
و اصطلاحا محدوده ی امن هوایی برای پرواز خیال خود مشخص میکند.
آنچه بنظر میرسد ،در اشعار مدرن این حریم هوایی حریم ندارد! اگر خیال از محدوده نیز خارج شود، شاعر برآشفته نمیشود
اجازه میدهد خیال ،همچون کودکی که سرمست از کشف دنیاست، هر چیزی را امتحان کند،هر چیزی را مزمزه کند، هر شی ای را لمس کند
اجازه میدهد " مغزش سرفه کند"،" ویروس شعر تنش را بخورد" ، " گرمای برگهای سفید باشد" ،" لب معشوق را به جای بوسیدن ،بر تن کند" و و و
در رشته ای از شعر ، خیال گویی با معشوق سخن میگوید
در رشته ای گمان میکنیم با مرگ سخن میگوید
یا گاهی حتی با خود است!
البته که گاها برخی امتحان کردن ها برای کودک خیال نتیجه ی خوشایندی در بر ندارد
ولی گاهی نتیجه ای دلچسب دارد.
از نگاه بنده ماحصل پرواز خیال جناب عطاالهی در این شعر نتیجه ی دلچسبی رقم زده است.
قالبی جاذب همراه روایتی جذاب
و البته گوی و میدانی که برای برداشت ویژه به مخاطب داده شده است.
از امتیازات دیگر قلم جناب عطاالهی این است که حتی اگر فارغ از مفهوم، شعر را بخوانید ،خوانش شعر به تنهایی زیبا و گیراست
چیدمان واژه ها
کنار هم قرار دادن کلماتی که دائما شما را قلقلک میدهد
از ویژگیهای اشعار ایشان است.
در مورد قالب بنظر میرسد نزدیک ترین قالب به این شعر " مسمط" باشد
میشود گفت این شعر نوعی مسمط مدرن است.
در نهایت عرض کنم، نگران قهرمان شعر نباشید
با اینکه در رشته ی چهارم درخواست مرگ دارد و بدرود میگوید
در رشته ی پنجم شیطنت کرده و برای در آغوش کشیدن معشوق مجدد بدن خود را میپوشد!!
من دوست داشتم برداشت ویژه ام این باشد که
قهرمان شعر ما آنقدر زیرک است که برای بدست آوردن دل محبوب و جا کردن خود در دل او، همه ی راهها را امتحان میکند!
پوزش بابت پرگویی🌺🙏🌺