سلام بزرگوار
دنیایی سپاس ازاینکه دیده یِ نابتان را مهمانِ دلنوشته کرده اید واینچنین برداشتی نسبت به متن داشته اید
درد گاه ریشه میزند در جانِ ما و غم میشود یارِهمیشگی مان اما یادکردن از یک درد و گفتنِ دردهایِ مشترک دردی را دوا نخواهد کرد
اما میتواند تسکین دهد چنین دلجویی
اگر من دلنوشته ام سبب شد که دردی را درک کنی و بهتر هضمش کنی
فقط تجربه یِ مشترک است که در این دوسال تمام جهان را درگیرش کرده است
من دلم نمیخواهدازغم بنویسم اما گاه آنچه را می بینم بر احساسم رخنه میکندکه موجب میشود من آن را مهمان دفترم کنم
وگرنه نوشتنِ من نمیتواند حالی را تغییردهد فقط آنکسی که دردی را به بالین کشیده میتواند حالِ قلمم را درک کند و مهمان محفلش کند
اگردردی را دیدی و آن را به دیده مهمان کردی زنده ایی
وگرنه شادی ها همیشه بوده اند وما در میان دردهایم
یادمان می آیدکه خداوند را بانجوایِ دل صدا زنیم...دنیایی سپاس ازاینکه دلنوشته را مهمان محفلِ گرانتان کردید استاد
بسیار بسیار هم زیباست محتوای وسرودنها آزاد است و بقول حضرت مولانا
( هرکسی را سیرتی بنهاده ایم // هر کسی را اصطلاحی داده ایم)
با آرزوی بهترینها برای شما بزرگوار