جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب مهران قزلباش
|
برای رها کردنت دیر است
تو ریشه کرده ای در من
مثل دانه ای
بر دلِ خاک
مثل کوهی بر بستر زمین
مثل ابری بر فراز آسمان
دیگر نمیتوانم رهایت کنم
حتی اگر
گوشه ای از قلبم
برای همیشه خالی بماند . . .
آنگاه که
بر شاه نشین باورم خوش نشستی
ریشه بر جان و جهانم دواندی
دیگر!
"رها شدن " زبانِ سخن نیست
اینک...
جدایی خاک و ریشه
جز مردن نیست
"دیگر نمیتوانم رهایت کنم"
که بی تو ،
قلبی نخواهد ماند
تا بهانه ی نابی برای خالی ماندن باشد
تو که باشی
هیچ گوشه ای از
اقلیمِ جان و جهان
خالی نخواهند ماند
تو که باشی
چگونه اقلیمی برای همیشه خالی خواهد ماند؟!
که خلوتِ اقلیمم را
اینگونه...
نابَلَد و سرشار از ادعا!
به رُخِ لحظه ها می کشم؟؟؟!!!
|
نقدها و نظرات
|
درود...
سپاسگزارم بانو.
چه زیبا نمودید و چه نیک حق مطلب نمایاندید.
اختیار دارید، باعث افتخار و خرسندی است
🌹🙏⚘ | |
|
درود
و سپاس
قلمِ قاصر و بضاعتِ ناچیزِ بنده در نگاهِ بزرگمنشانه ی بزرگوارانی چون شما واجِدِ موضوعیت میگردد.⚘🙏⚘ | |
|
درود بانو
از نگاهِ بزرگمنشانه اتان سپاسگزارم ⚘🙏🌹 | |
|
سلام
و سپاس...
چه زیبا! روح و جانمان را نواختید...با بازخورد دل انگیزی که نمودید 🌹🙏⚘ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زيباست
قلمتان سبز