سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        بوسه بر دست قسمت اول

        شعری از

        مجیدنیکی سبکبار

        از دفتر برای او نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰ ۰۰:۳۲ شماره ثبت ۱۰۶۰۱۰
          بازدید : ۱۸۷۱۳   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
        بوسه ای بر دست
        گر شوم نزدیک  تا آسان بگیرم دست تو
        نا گهانم مرغ دل از جای خود  برمی جهد
        از جنونش در قفس آشوب و بلوا می کند
        تا به شوق  دیدنت  ازسینه  خود آید   برون
         گر فشاری دست من
        سوزی مرا با گرمیش
        دل شود آرام  آنگه   بر نشیند جای  خویش
        چهره ام  گلگون شود این بار وسر باشد به زیر
        دیدگانم شرمگین از دیدنت
         جمع رخسارت   و هم جمعیتش
        گرد هم هستند و حاضر در رخت
        خودستایانی جمیل و طعنه زن
        گیسوان باشند و چشم
        هم که  ابرو و دماغ
        گونه و لب ها و دندان و زبان
        چانه و حلقوم و گردن غمزه هائی زین همه
        جرأتی کی باشد این سر را کندخودرا بلند
        دیدگانم را بگو
        گر بدون رخصتی از دل
         کند یکجا نظر
         بر این همه
        دل   نفس را آخرین بار ش  به داخل می برد
        تا نبینی بعد از آن اورا به حال بازدم
        دیدگان می داند این را
        دست ها یت بوده هشیار  از خطر
        داده چشمان مرا زنهار اندر وقت خویش
         سر و چشمانم  به بزم دست  تو شد رهسپار
        قبل از آنش در خفا با زیرکی
        یک نظر درچهرۀ دلدار کرد
        وین  سبب گردید عقل از کف دهند
        راه خودرا لحظه هائی سوی مقصد گم کنند
        نادم از کردار خود باشند و ترسان از دلم
        الاخص قبلا فشاری دست تو
        محض آگاهی وهشداری    بدستم داده بود
         هرچه احساس است  ودرکی از وجود
        گو ئی اکنون در کف دستان من هستند جمع
        ز انکه  دارم دست تو  این لحظه  در دستان خود
         دارم انگار این جهان را   هم جهانی که در اوست
        بیشتر زان  هم  که اسمش را نمیدانم که چیست
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2