من آنقدر استوارم بی هراس از انحطاط من
من آنقدر آیه دارم در رثای سنگ لات من
چنان غرقم نمودند این خدا گمکردگان در خود
چنان آسودهام از کیش خود، بیش از صراط من
که یادم میرود فرجام هم در جام امر توست
که یادم میرود افتادهای در فکر مات من
که یادم میرود هربار، هر اندازه بگریزم
ببندم چشم، درپیچم به هیچ آباد ذات من
بتازم بیخبر تا پشت کوهی پشت کوهستان
نهان در قطرهای در مشت چاهی در قنات من
چه کودکگونه یادم میرود حتی در آنجا هم
خبرچین داری ای شاهنشه کل نقاط من
تو میدانی کجا گم میکنم تنهایی خود را
تو میآیی برای بردنم، تا سومنات من
تو میآیی، تو با لبخند میآیی به دنبالم
و من با اینکه میدانم تو میآیی نجات من
هنوز از عیش آن گیجم، دل دیجور کوهم را
شکوه مهر تو پوشانده سو در سو جهات من
نگاه چاه و چشمانم کماکان خیره میماند
من از شرمندگی حیران، تو آگاه از نیات من
میان مردمم یک لحظه بی منظور میتابی
و میرقصی، و میریزد فرو، کوه ثبات من
به روی دانهای در قعر خاک، در التماس نور
به روی واپسین باروی شهر ارگ هرات من
و باد بهت، کند از دل، زمین، دریا و شمع و شعر
من و خاک، آب و آتش را و معنای لغات من
و من در چشم طوفانت به چشمی بسته میبینم
به کام چرخ تو میگردد اسب کائنات من
تو ای دریای خورشید ای حرارت زای عالمتاب
ای از رؤیای شبهنگام شیرین در نبات من
که از شهد تو نوشید و شکرخا خوانده شد هرجا
که بگشودم به دفتر تا زبان تلخ تات من
تو باید هم بخندی اینچنین مغرور و بیپروا
که میگرید پس از سدّ تو دهقان فرات من
بدون تو چه میخواهد خراسان از کلات من
بدون تو سخن میمیرد ...، این یعنی، حیات من
مجازاتی برایم نیست از اینها گواراتر
غمم افسردهتر، بالندهتر طفل نشاط من
تهی کن قالبم را بار دیگر لب به لب ساز از
تمام آنچه باید ریخت در ظرف صفات من
قلم در قلب من بنشان ای خطاط بیهمتا
که میخواند تو را هر قطره خونم در دوات من
قلم در قلب من بنشین، که بیشت باد و نوشت باد
چه با احساس میرقصی میان خاطرات من
تقریباً دیروز
موناجاتی مصفّا
در زبان تورکی هم موناجات می گویند.
چه بی اندازه مستی ، از مِیِ حق داده ، نوشَت باد
در این دریای هستی بخش ، موجِ جان ، خروشَت باد
بداهه
بیر موناجات اِئیلَدی تانری ینان حیدر کی فلک
سَسیز اَیلَشدی اورَک باغلادی شوقوندا اَتَک
بداهه تقدیم به مناجات امیرالمومنین علی (ع) : ( مولایَ یامولا انتَ قوی العزیز الکبیر المتعال و انا الضعیف الذلیل و هَل یَرحم الضعیف الذلیلَ اِلّا القَویُّ العزیزُ الکبیرُ المُتعال؟ ... ) .