عاشق دختر سگباز سخیفی شده ام
عجبا بین که حریف چه حریفی شده ام
مادرم شاد ، که آخر ز پس نذر و نیاز
عاشق خسته دل ، دخت شریفی شده ام
جای سگ را چو بگیرم بر آن یار عزیز
صاحب همسر زیبای ردیفی شده ام
نصف آن سگ نبود خرج منی که همه عمر
نان خشک سق زده و زار و نحیفی شده ام
جالب اینجاست پس از آنکه سرم خورد به سنگ
واقف نکته ی حساس ظریفی شده ام
من تلاشم شده تا جای سگی را گیرم
تا کجا آدم بی قدر ضعیفی شده ام
من که انسانم و اشرف به خلایق اما
هم ردیف شپر ناز نظیفی شده ام
دود شد عشق من و دختر سگباز ولی
بعد او صاحب احساس لطیفی شده ام
با عرض معذرت از محضر دوستان عزیز سروران معظم آقایان محسن ابراهیمی ، مهرداد مانا و محمد قنبرپور و سایر اعزه که به علت دادن صفات ناروا به عالیجناب سگ در این اثر باعث آزردگی خاطرشان گردیده ام جهت دلجویی از دوستان عزیزم و احترام به نظر مبارکشان شعر را به این صورت اصلاح نمودم امید است عالیجناب سگ نیز از ما کینه ای بدل نگرفته و منبعد پاچه ی ما را نگیرند
نوعی واقعیت زندگی برخی ها.
بسیار عالی
علاقه مند بودم تا انتها شعر را بخوانم.