سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        در صحن حَرَم چشمِ من افتاد به ماهی :

        شعری از

        شادان شهرو

        از دفتر نظم سُروده ها : نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۸:۳۴ شماره ثبت ۱۰۴۸۸۳
          بازدید : ۲۶۲   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        در صحن حَرَم چشم مــن افتاد به ماهی
        زیبا صنمی , سـرو قـدی , زُلف سیاهی

        مــاهی کــه سلاطیـن عجم , هیـــچ ندیدند
        ماننـد رُخش را بــه حرمـخـانه ی شــاهی

        بنشسته و بـا چـــادر گُـلـــدار سفـیـــــدی
        می کــرد تمــاشــای حَـرَم , گاه به گاهی

        چـون باغ پُر از میوه که یکباره شَوَد سبز
        آن هــم  بـه سَــرِ راه یکـی فــوجِ سپـاهی

        گفتم به دل ای دل که بدان قیـمت این وقت
        این وقت که در آن و در این منصب و جاهی

        لـرزیــد دو زانــوی من و سست شُدم پــای
        تسلیــم دوجــادوش شُــدم , خـواه , نخواهی

        دل گـفــت کـــه بنشین نظـــری سیر ببینش
        هـــرچنــــد کـه دل سیر نمی شد به نگاهی

        تـرسِ مــنِ دلـــــداده از آن بـود , نویسنـد
        در دفتـرِ اعمــــــالِ مــــنِ زار گُنـــــــاهی

        تــا گـوشـه ی  ابـرو بنمود بُــرد دلـــــم را
        چـون بـاد کــــه با خود ببرد یک پَرِِ کاهی

        در سیـــنـه دلـــــم در طپش اُفتــــاد و تَقـَلا
        آنسان کــه گرفتــار شَـوَد , کفتـــرِ چـــاهی

        دیــدم کــه خلاف ادب و منطـق عقـل است
        نــامــوس کسان بــــود , نه دافِ سَرِِ راهی

        گُفتــم بــــروم پــــایِ حَــرَم , بَسـت نشیـنــم
        در صحن ,نمــــانــم پِیِ اعمــــال مُنـــــاهی

        در پــــای حَـــرَم ,پاک حواسـم  بَــرِ او بـود
        دیـــدم کـــه مسیـرِ مـن و دل هست دوراهی

        میگُفت دلـم ازچـــه نشستی! حَــرَم آنجـاست
        تـا چنـــد بــــه غفـلت بِکُــنی عُمــر تبــاهی؟

        دیـدم کـــــه فتــادست میـــانِ  من و آن یـار
        از بخــتِ کجــم ,  فـاصـــله ی نــامُتنـــاهی

        دل, پایِ حَـــرَم هــــار شُد از اینکه دوبـاره
        در صَحـن ,زیـــارت کُنـــــد آن فیـضِ الهـی

        هــرچند , از این صحـن به آن صحـن دویدم
        انگــار , شُد او آب و فـــــرو رفت به چاهی

        او رفتـــه و از مـن جَسدی خُشک به جا ماند
        من مانــدم و مانـدی به دلــم , حَسـرَت و آهی

        آخــــر زِ چه شَهـرو نکُنـد شِکوه از این بخت
        هــر بـار , بـــه نوعی بــه سـرم هَشت کُلاهی
        .


        شادان شهرو ✍️ نظم سُروده ها ( 8/8/88  صحن رضوی ):
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۵۸
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود
        چشم درویش در حرم سزاوار تر است
        سزایش همان رفتن طرف است خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۳۷
        درود بزرگوار
        خوش آمدید
        مهرتان را سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۶:۵۲
        در وجود ما هزاران گرگ و خوک

        صالح ناصالح و خوب خشوک

        حکم آن خورست کآن. عالی ترست

        چون که زر پیش از مس آند آن زرست

        ساعتی گرگی در آید در بشر

        ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر

        دل ترا در کوی اهل دل کشد

        تن تو را در حبس آب گل کشد

        هین غذای دل بده از هم دلی

        رو بجوی اقبال را از مقبلی

        آب گل خواهد در دریا رود

        گل گرفت پای آب را می کشد

        گر رهاند پای خود را از دست گل

        گل بماند خشک و او شد مستقل

        آب ما محبوس گل مندست هین

        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا

        بس می گوید شیرین از حال ما

        کی شود ما از گل برمانیم جان

        سوی در یا رقس کنان چون موجها

        ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش
        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت

        چو در وجود ما می گردد تا به کشت
        و از فریدون مشیری

        هر که گرش را بیندازد به خاک

        رقته رفته می شود انسان پاک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۳۷
        درود مهربانو
        سپاس از حضور ارجمندتان
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۷
        درود بر شما استاد شهرو
        سروده ای زیبا بود
        ماندگار باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۳۹
        سپاس خانم گودرزی گرامی
        نظر لطف شماست مهربانو خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه بهرامی
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۹
        سلام ودرود بر شما
        بسیار زیبا و دلنشین سرودید
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۴۰
        سلام و سپاس خانم بهرامی ارجمند
        شما لطف دارید مهربانو
        درود بر شما خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا مرادی( مراد )
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۴۵
        سلام و درودها استاد ادیب بزرگوار
        سروده ای زیبایی بود
        خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۴۱
        درود جناب مرادی بزرگوار
        ممنونم که به مهر می خوانید
        مهرتان را سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        مینا فتحی (آفاق)
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۹
        درودها


        وااااای جناب شهرو چقدر دل انگیز سرودید

        لرزیــد دو زانــوی من و سست شُدم پــای
        تسلیــم دوجــادوش شُــدم , خـواه , نخواهی

        خندانک خندانک خندانک

        شادان شهرو
        شادان شهرو
        دوشنبه ۱ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۵۵
        درود بر مهربانو فتحی گرانمهر
        خیلی خوش آمدید
        نظر لطف شماست گرامی
        مهرتان را سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۲۳:۵۰

        سلامی دیگر

        و شعر زیبای دیگری از شما خواندم؛ سپاس.
        باشید و بیافرینید.
        خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۳:۵۱
        درود بیکران خدمت رفیق شفیق جناب عسکرزاده ی عزیز
        ممنونم بزرگوار
        سپاسگزار مهربانی تان بوده و هستم
        مانا باشید و برقرار خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8