آدرس بهشت
آدرسِ جاده ی غم را ،
در میانه های راه
پرسیدم
تا به آنجا نروم
راه بلدان میگفتند : مسیرِ غم ،
در امتدادِ شادی ، قبل از شادی ست
پس چگونه می توانستم ، به آنجا نروم ؟
شادیِ بهشت را می خواستم ،
هرجورکه شده
ولی غم با دنیا قاطی شده بود
چگونه بی غم می توانستم ،
به آنجا بروم ؟
درد در راه حیات ، چنبره میزد
گاه همچون سگ هاری ، به دنبالم بود
گاه پشیمان میشدم از این ادامه
به خودم میگفتم :
برگردم ، به آنجا نروم
قیلی ویلی های اندیشه و قلب ،
امانم را، بریده بود
آخر با تفکرِ آن ابدیت، بهشت کم جایی نبود
باز به خود گفتم :
هرجور که شده ،
باید به آدرسِ آن بهشتِ خوبم بروم
رنگِ مشکی و سیاهی های غم
زخم ها و طعنه ها و دردها
خدشه ی روحِ من و، این راهِ طویل بود
ولی گام ها ، با صلابت رفتند
جالب این بود که آنهمه غم ،
از صلابت هایم ، حیران شده بود
جالب این بود که آنهمه درد ،
از صلابت هایم ، ویران شده بود
وقتی به دنیای شادی ها رسیدم
مغز و قلب و روح و جسم ام ،
همچون کودکانِ شادی
میگذشتند ازمیانِ کوچه های عشقِ شادش
شادمانه ،
در کوچه هایش
تک تکِ آنهمه پاهای دوان دوان اش ،
ویلان شده بود
دل نهیب زد : بچه ها !
سرمنزلِ مقصود اینجاست
کعبه ی آمال ، اینجاست
باید اسبابِ حیاتِ ابدین را
همینجا پهن کنیم
به خودم خندیدم که زمانی ،
شادی را
در اقامتگاه هایی جستجو میکردم ،
جز کنارِ خانه ی عشقِ خدا
حال که شادی به خرخره ام رسیده بود ،
به خود گفتم :
از کنارِ خانه ی عشقِ خدا
دگر هیچ گاه ،
جُم نمیخورم
اینجا ، بهشتِ دلدارِ منست
اینجا دلخواهِ منست
سکونِ دل دگر، مالِ منست
تا ابد ،
دگر ازاینجا به هیچ جا ،
نروم
بهمن بیدقی 1400/8/1
زیبا سرودید
خداروشکر که به خدا و شادی و بهشت خدا رسیدید
شادی هاتان بی پایان