استادم
این پخته متن را،که ژرف بود و پربار
چندین و چندبار خواندم و مدام نکته ای را از آن برمی داشتم.
مدرنیته ، پارادایم پیچیده ، چند مولفه و چند تباری است که با نقد و طرد مرجعیت کلیسا هم در حوزه دانش و سیاست آغاز شد و با مخالفت صریح با معارف اسکولاستیک که بر قیل و قال های فلسفی و کلامی صرف بناشده بود ؛ به دیگر ساحت های حیات اجتماعی نیز سرایت کرد . در این میان ادبیات غربی عصر مدرن با لوگوس محوری ؛ روایتی توتالیتر از عقل خود بنیاد است که به دامنه های زیبایی شناختی انسان مدرن ؛ سمت و سویی فردگرا ؛ انسان گرا ، منفعت محور ، اعتبار اندیش و خودبنیاد بخشیده است:
این بند به خودی خود حاوی درسهایِ زیادیست که من این گونه دریافتم که در مدرنیته،حتما و یقینا فردا بهتر از امروز است.این کار امکان پذیر نیست مگر اینکه فقط از یک بعد ،(آنهم پیشرفتهای روز به روز علم،امکانات،تکنولوژی و ... و ...)مگر فقط یک سونگری.منفعت نگری،اعتبار اندیش و خود بنیاد:اینکه حتما امروز این را(من) بگیرم فردا این برای (من) این (سود،منفعت)خواهد شد و فردا را سود خواهم کرد(فردا حتما بهتر از امروز).
علت کاوی سنتی عصر مدرن را فاقد ارزش شناختی و حتا زیبایی شناختی می انگارد . تک صدایی مدرن که به سلطه پاره ای از ایده ها و اندیشه ها انجامیده است به باور اندیشمندان پسا مدرن ؛ سد راه اندیشه ورزی های اصیل و شهودی شده و در ساحت هایی به بسط سلطه عقل لاتینی و نفی صداهایی رقیب و استحاله چند صدایی انجامیده است .
این بدان معنیست که پسا مدرن آمده تا این تک صدایها،تک بعدیها،خودخواهی ها،خود نگریها و ... ... را به چند بعدی و چند صدایی و دیگر خواهی و دیگرنگری و ... ... تبدیل کند . اینگونه دریافت می شود که پسامدرن آمده است با پذیرش پیشرفتهایِ علمی بشری،به ابعاد درونی بشر کمک کند تا آدم را به انسان تبدیل کند.بخوبی م یتوان از پسامدرن ،"کمال" را استخراج کرد.
بندهای سایر را که راستش دلم نیامد گلچین کنم چرا که حیف است و مخاطبان را به خواندن چندین و چندین باره دعوت می کنم زبان است و اعجازهای آن.و تفسیری ندارد جز خواند متن که خود گوهره ای ناب است.
با سپاسمندی استاد،که همچنان می آموزم.
از دل زدوده آنچه ز هستی گرفته اند
راه سلوک رفته و رازی شنیده اند
بزم سماع دیده و دستی گرفته اند
گر کافران ز زلف تو نقشی نوشته اند
این زاهدان ز چشم تو مستی گرفته اند
صد ره اگر به خلوت مستان نشسته اند
یک دل حریف باده پرستی گرفته اند
دنیا به قدر همت انسان عزیز نیست
ویرانه ای به ذوق شکستی گرفته اند