سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        خلاصهٔ خلقت

        شعری از

        محمد مهدی نورالهی

        از دفتر قلب های زندانی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۴۵ شماره ثبت ۱۰۴۱۶۲
          بازدید : ۴۴۲   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد مهدی نورالهی

        طلوع کردی و نام تو فاتح دل شد
        و عشق رام تو گشت و جنون هم عاقل شد
         
        کم است وسعت هفت آسمان مقابل تو
        زمین برای قبولت چگونه قابل شد؟!
         
        اگر چه بحر تویی ، بهر دیدن رویت
        جهان چو موج شد و دامن تو ساحل شد
         
        چه کرده ای که به اعجاز یک اشارت تو
        شکست جاه بُتان، سِحرِ جمله باطل شد
         
        بگو به قیصر و کسرا :« رسید شاه جهان
        هلا که آتشتان سرد و کاختان گِل شد »
         
        جهان بدون تو جز وهمی از وجود نبود
        تو آمدی چو به عالم، وجود حاصل شد
         
        خدا به سطر نخست کتاب خلقت خویش
        نوشت نام «محمد»؛ کتاب، کامل شد !
         
         
         
        محمد مهدی نورالهی - ۳۰ / ۷ / ۱۴۰۰
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۱:۲۱
        درود زیباست🌺🌺👏👏
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۷
        سپاس از شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۳۷
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        در وصف حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۶
        سپاس از شما استاد استکی عزیز🌹
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        يکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ ۲۳:۴۸
        درود آقای نورالهی
        خندانک خندانک خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ ۰۸:۳۴
        سپاس استاد حکیم عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۰۷
        سلام بر سرور معظم جناب نورالهی مدظله العالی

        گل شدن کاخ اندکی برایم غریبست اگر توضیح دهید

        مطلب بعد چند بیت این اثر فاخر عامند و چند بیت خاص قدما در قصیده رسم خوبی داشتند ابتدا عام را می آوردند که تغزل و تشبیب و نسیب خوانندش بعد تخلص و سپس وارد قسمت اصلی که در مورد مدح و ... بود میشدند اگر قسمت عام قصیده را جدا کنیم میبینیم کاربردی همگانی دارد و میشود همه جا بکار برد و فقط مختص ممدوحی خاص نیست همانند این قصیده مرحوم رهی

        غيرت زهره بود عارض چون مشتريش
        گشته خلقي چو من سوخته دل مشتريش
        پريش زاده و حوريش بپرورده به ناز
        زهره آموخته، افسونگري و دلبريش
        از بت آذريش، فرق بنتواني داد
        نه عجب سجده برم گر چو بت آذريش
        از مي احمريم مست کند افزونتر
        گر ببوسم لب همرنگ مي احمريش
        چنبري گشته مرا از غم و انده بالاي
        در فراق سر زلف سيه چنبريش
        سوسن تازه دميد از رخ چون برگ گلش
        سنبل سوده بود گرد دو لاله طريش
        عنبر و غاليه ز انگشت به بويي هموار
        کاوي آر يک ره، جعد سيه عنبريش
        با چنان ابروي خون ريز چه خوانم؟ خوانم
        آهوي شير شکار و صنم لشکريش
        با چنان خوي دل آزار چه گويم؟ گويم
        آيت جور و خداوند ستم گستريش
        دزد غارتگر دل باشد و دارم سر آنک
        شکوه بر شه برم از دزدي و غارتگريش
        شاه دين، خواجه لولاک، محمد که دو کون
        بر ميان بسته چو جوزا، کمر چاکريش
        سرور عالم و خواجه ي دو جهان آن که خداي
        کرده فرقان مبين معجز پيغمبريش
        بنده درگه هم ثابت و هم سيارش
        تابع فرمان، هم زهره و هم مشتريش
        هر سري حلقه فرمانبريش کرد به گوش
        چرخ در گوش کند حلقه فرمانبريش
        شعر من گر شده جان پرور و شيرين نه عجب
        اين همه يافتم از يمن ثنا گستريش
        تا شود باغ چو بت خانه چين فصل بهار
        تا کند ويران، بيداد مه آذريش
        مر عدويش را از بزم جهان بهره ملال
        پر ز خون باد قدح، جاي مي احمريش
        مر محبش را دوران فلک باد به کام
        همه شب خفته در آغوش بتي چون پريش

        البته گاه مخلوط است مانند این اثر مرحوم سنایی رضوان الله تعالی علیه

        روشن آن بدری که کمتر منزلش عالم بود
        خرم آن صدری که قبله‌ش حضرت اعظم بود

        این جهان رخسار او دارد از آن دلبر شدست
        و آن جهان انوار او دارد از آن خرم بود

        حاکمی کاندر مقام راستی هر دم که زد
        بر خلاف آندم اگر یک دم زنی آندم بود

        راه عقل عاقلان را مهر او مرشد شدست
        درد جان عاشقان را نطق او مرهم بود

        صدهزاران جان فدای آنسواری کز جلال
        غاشیه‌ش بر دوش پاک عیسی مریم بود

        از رخش گردد منور گر همه جنت بود
        وز لبش یابد طهارت گر همه زمزم بود

        فرش اگر سر برکشد تا عرش را زیر آورد
        دست آن دارد که از زلفش بر اوریشم بود

        طلعت جنت ز شوق حضرتش پر خوی شدست
        دیدهٔ دوزخ ز رشک غیبتش پر نم بود

        از گریبان زمین گر صبح او سر بر زند
        تا شب حشر از جمالش صد سپیده دم بود

        با «لعمرک» انیبا را فکرت رجحان کیست
        با «عفاالله» اولیا را زهرهٔ یک دم بود

        با «الم نشرح» چگویی مشکلی ماند ببند
        با «فترضی» هیچ عاصی در مقام غم بود

        خوش سخن شاهی کز اقبال کفش در پیش او
        کشتهٔ بریان زبان یابد که در وی سم بود

        خاک را در صدر جنت آبرویش جاه داد
        آتش ابلیس را از خاک او ماتم بود

        چرخ را از کاف «لولاک»ش کمر زرین بود
        خاکرا با حاء احمامش قبا معلم بود

        خاک زاید گوهری کز گوهران برتر شود
        بچه زاید آدمی کو خواجهٔ عالم بود

        هر که در میدان مردی پیش او یکدم زند
        رخش او گوساله گردد گر همه رستم بود

        در شبی کو عذر «اخطانا» همی خواهد ز حق
        جبرئیل آنجا چو طفل الکن و ابکم بود

        حکم الالله بر فرق رسول الله بین
        راستی زین تکیه‌گاهی آدمی را کم بود

        ماه بر چرخ فلک چون حلقهٔ زلف و رخش
        گاه چون سیمین سپر گه پارهٔ معصم بود

        شاه انجم موذن وی گشته اندر شرق ملک
        زان جمال وی شعار شرع را معلم بود

        بادوشان فلک را دور او همره شدست
        خاکپاشان زمین را نعل او ملحم بود

        سدرهٔ طاووس یک پر کز همای دولتش
        بر پر خود بست از آن مر وحی را محرم بود

        خضر گرد چشمهٔ حیوان از آن می‌گشت دیر
        تا مگر اندر زمین با وی دمی همدم بود

        تا نهنگش در عجم گرد زمین چون عمرست
        تا هزبرش در عرب غرنده ابن عم بود

        نی در آن آثار گرز و ناچخ عنتر بود
        نه در آن اسباب ملک کیقباد و جم بود

        با خرد گفتم که فرعی برتر از اصلی شود
        گفت: آری چون بر آن فرع اتفاقی ضم بود

        گفت: ای بوبکر با احمد چرا یکتا شدی
        گفت:هر حرفی که ضعفی یافت آن مدغم بود

        گفتم: ای عمر تو دیدی بوالحکم بس چون برید
        گفت: زمرد کی سزای دیدهٔ ارقم بود

        گفتم: ای عثمان بنا گه کشتهٔ غوغا شدی
        گفت: خلخال عروس عاشقان ز آندم بود

        گفتم: ای حیدر میی از ساغر شیران بخور
        گفت: فتح ما ز فتح زادهٔ ملجم بود

        باد را گفتم: سلیمان را چرا خدمت کنی
        گفت: از آن کش نام احمد نقش بر خاتم بود

        ای سنایی از ره جان گوی مدح مصطفا
        تا ترا سوی سپهر برترین سلم بود

        بنظر رسید این غزل شما را قصیده غزل کنم بنابرین ابیات عام را ابتدا می آورم بعد خاص و نظر شما را خواهانم

        طلوع کردی و نام تو فاتح دل شد
        و عشق رام تو گشت و جنون هم عاقل شد

        کم است وسعت هفت آسمان مقابل تو
        زمین برای قبولت چگونه قابل شد؟!

        اگر چه بحر تویی ، بهر دیدن رویت
        جهان چو موج شد و دامن تو ساحل شد

        جهان بدون تو جز وهمی از وجود نبود
        تو آمدی چو به عالم، وجود حاصل شد

        چه کرده ای که به اعجاز یک اشارت تو
        شکست جاه بُتان، سِحرِ جمله باطل شد

        بگو به قیصر و کسرا :« رسید شاه جهان
        هلا که آتشتان سرد و کاختان گِل شد »

        خدا به سطر نخست کتاب خلقت خویش
        نوشت نام «محمد»؛ کتاب، کامل شد !

        مطلب بعد آنکه نام بردن از معصومین در اشعار کاریست لازم و نباید ترک شود این یک.
        اشعار هر چه قدرت تعمیم بیشتری داشته باشد به شعر نزدیکتر میشوند نام بردن موجب محدودیت اثر میشود این دو.
        گاه میتوان آثاری را عام نوشت فقط نوشت تقدیم به... تاهم عام را شامل شود و هم عرض ادب نسبت به خاص صورت گیرد این سه.
        البته برخی اساتید همان تقدیم را هم بر نمی تابند این چهار .
        میتوان اثری عام سرود و کلیدهایی تعبیه نمود برای رهنمون ساختن اذهان به خاص این پنج.
        متقابلا برخی ممکنست مطلق خاص سرایی را طرد کنند و همان اندک کلیدها را هم رد کنند این شش.
        جایگاه هریک از این نکات شش گانه را تشریح کنید این هفت

        مثلا این غزل استاد حافظ را برخی در مورد کربلا میدانند با اینکه عامست اگر استاد می دانست چه عالی سرودند و چه کلیدهایی تعبیه نمودند و اگر نمیدانستند اوج شاهکارست و اوج چندمعنایی و شکوه شعر که اشعار شاعر در حیطه هایی تعمیم یابد که روحش بی خبرست

        زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
        گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

        بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
        یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

        رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
        گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

        در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
        سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

        چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
        جانا روا نباشد خونریز را حمایت

        در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
        از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

        از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
        زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

        ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
        یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

        این راه را نهایت صورت کجا توان بست
        کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

        هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
        جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

        عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
        قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۱۸
        با عرض سلام و سپاس و احترام مجدد خدمت استاد ارجمند و بزرگوارم جناب آزاد.
        بسیار کامل و دقیق نقد کرده و این حقیر را مفتخر به شاگردی خود نمودید.
        در مورد عبارت «کاختان گل شد» باید بگویم که گل شدن اینجا مجاز از ویران شدن است. گر چه شاید این حقیر در رساندن مفهوم ضعیف کار کرده باشم.
        در خصوص ترتیب ابیات نیز نکته بسیار خوبی را عرض کردید و به نظر بنده هم ترتیب پیشنهادی شما به دلایلی که عرض کردید بهتر است و حتما این را لحاظ خواهم کرد.
        اما در مورد بردن نام معصوم : این حقیر در اشعار آیینی معمولا از معصوم اسم نمی برم یا بسیار کم و در پایان شعر اینکار را می کنم.
        برای سرودن مصراع پایانی این شعر در تردید بودم بین دو حالت :

        ۱- نوشت نام تو را و کتاب کامل شد

        ۲- نوشت نام محمد کتاب کامل شد

        در نهایت به مورد ۲ را به دلایلی از جمله خوش‌آهنگ تر بودن آن نسبت به مورد اول و یا تاثیر گذار تر شدن یا پایان کوبنده انتخابات کردم. گر چه الان که بهتر می نگرم می بینم نظر جنابعالی هم درست است. اگر اسم را نمی آوردم از جهاتی بهتر می شد.

        در نهایت بسیار از الطاف شما استاد گرامی سپاسگزارم. امیدوارم بتوانم در ادامه نیز از شاگردی نزد شما بهره فراوان ببرم. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۰
        سلام و عرض ادب
        دستمریزاد
        عید میلاد مبارک
        خندانک خندانک خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۷
        ممنون همچنین بزرگوار خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرمین پرهیزکار
        سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۴۰
        درود بر شما دوست گرانقدر
        زیبا و خواندنی سرودید
        عیدتان مبارک خندانک خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۷
        از لطف شما سپاسگزارم جناب پرهیز گار خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۵۹
        سلام باید آثار زیبا را مکرر مورد مداقه قرار داد و رموزش را کشف کرد گرچه فرمود
        حسد چه می‌بری ای سست نظم(سیاوش) بر مهدی
        قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

        کل غزل را بیاورم خالی از لطف نیست

        بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
        بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

        غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
        ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

        چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
        سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

        که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
        نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

        تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
        ندانمت که در این دامگه چه افتادست

        نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
        که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

        غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
        که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

        رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
        که بر من و تو در اختیار نگشادست

        مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
        که این عجوز عروس هزاردامادست

        نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
        بنال بلبل بی دل که جای فریادست

        حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
        قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

        البته خواجه نام مرا آوردند (آزاد) و نامی از شما نبردند امید که مورد حسادت قرار نگیرد عزت زیاد آزاد
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۹
        سپاس فراوان از شما استاد عزیز جناب آزاد خندانک خندانک خندانک
        من شاگردی بیش نیستم
        ممنون بابت غزلی که فرستادید ، فیض بردم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۱۳
        بداهه ای تقدیم شما شاعر بزرگوار
        خواندن غزل های شما
        با صفاست
        چون نور حق در آن هویداست
        شاعر شعرت
        گوهر یکتاست
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۳۰
        سپاس بی پایان استاد دزفولی گرامی خندانک
        مثل همیشه لطف دارید خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۴۲
        سلام
        بسیار عالی و زیبا چون همیشه
        نامدار باشید در عرصه شعر و شاعری ان شالله
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۲۰
        سپاس از شما بانو کاسیانی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        چهارشنبه ۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۵۳
        درود مهدی عزیز
        بسیار هم زیبا بود
        زنده باد خندانک خندانک خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۶:۳۶
        سپاس بی پایان استاد عزیز خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی
        پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۱۹
        سلام و دود جناب نوالهی
        غژلی شیرین و شیوا بود
        شاعرانگی هایتان مستدام
        قلمتان زرین و ماندگار
        🌺🌺🌺☘
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۴۱
        سپاس و درود بانو 🌹🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۱۴
        درود بر شما جناب نورالهی
        چقدر زیبا
        فیض بردم عالی دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۱۲
        سپاس از لطف شما شاعر گرامی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مینا فتحی (آفاق)
        يکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۳
        سلام جناب نورالهی شاعر جوان و عزیز

        خدا به سطر نخست کتاب خلقت خویش
        نوشت نام «محمد»؛ کتاب، کامل شد !

        به به زیبا سرودید
        پیامبر الهام بخش دل ارزشمندتان

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد مهدی نورالهی
        محمد مهدی نورالهی
        چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ ۰۸:۳۴
        سلام بر شما
        سپاس از لطف تون
        پایدار باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3