تو را دیدم زمان ناصرالدین
درون کاخ سعد آباد نمکین
اسیر خال قاجار تو گشتم
تو لاله زار به دنبال تو گشتم
سکینه خاتونم نامه نبشتم
از آن لبخند تو من در بهشتم
ولی امان از آن قبله ی عالم
مرا تبعیدی کرد بی حرف و قالم
به او گفتم چرا ای شاه شاهان
مرا بی عشق او کردی پریشان
بگفتا این نکاح بر تو حرام است
پرنسس با شکوهش در حمام است
حمام فین به نام او زدم من
جهانی را به کام او زدم من
وزرا در جمالش خون دادند
از آن رویش عنان از کف بدادند
منم گفتم که ای سلطان عالم
بیا رحمی بکن ، آشفته حالم
اگر چه ثروت و مکنت ندارم
ولی قلبی بلور از شیشه دارم
بگفتا گر ز من خواهی رضایت
بیار پول و طلا و یک ولایت
که دختم مهریه اش طلا به وزنه
خودش هم فربه هم قد گوزنه
من رعیت پی کاری برفتم
کشاورزی و دامداری برفتم
چو خر کاری بودم هر روز و هر شب
به سان گاو ، من در تاب و در تب
که فهمیدم سکینه به فرنگ رفت
نگار محجوبم با شوخ و شنگ رفت
گذشت مدتی از آن درد هجران
پریشانی و نالانی ز جانان
که فهمیدم سکینه رفت به خانه
همان خانه ی بخت با یک بیگانه
او را دادند به یک افسر نازی
با فکر پول مرا دادند به بازی
ز عشق و عاشقی توبه توبه
به فکر نان رویم شنبه تا جمعه
علی رغم طنز بودن
بسیار زیبا و پر معنی است
در گذشته به این نوع سروده ها
کوچه بازاری گفته میشد
سعی کن سروده هایت را با عنصر خیال و آرایه های ادبی
زیبا تر سازی و با حکمت و معرفت به آنها جاودانگی بخشی