سه شنبه ۴ دی
هبوط شعری از سیاوش آزاد
از دفتر سیاوش نوع شعر نثر و انواع آن
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۵۴ شماره ثبت ۱۰۴۰۰۱
بازدید : ۱۲۷۸ | نظرات : ۶۰
|
آخرین اشعار ناب سیاوش آزاد
|
نگاه کن به آینه
که غبار تباهیش
چگونه دامنگیر ساحل وجودم شد
ودران هبوط مشئوم
مشامم سالیانیست که زهرآگینست
آن زمانی که اقیانوسش
چون کره ای ساکن بی استوا بود و غیرمسکون
قطره در صدف-دریایش آسوده
لکن
موجی آمد
آسودگی برهم خورد
هفته ی بعد
او آرامش یافت و من در التهاب ابدی غوطه می زنم
و دیگر
التیامی برین زخم نیست
دریغ که دیگر نیست نیست
( دریغ که دیگر نیست نیست نیست نیست ... )
( دریغ که دیگر نیست نیست نیس نی ن. . )
تیر 1400
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام عالی بود نقدتان حرف دل خودم بود اما چون در شعر قبلی کمی تند رفتم دلم نیومد اینجا هم دوباره تکرار کنم بخش ابتدایی شعر خود پر معنا بود و مابقی اضافات بود بنظرم مننون بابت نقدتان | |
|
سلام بسیار سپاسگزارم از نقد بسیار عالمانه اتان جز سکوت چیزی برای گفتن ندارم فقط هفته بعد اشاره به سفر پیدایش دارد(بااینکه دابم توضیح در مورد این نثر و سایر سیاهه هایم نبود نرخ را به خاطر حضور شما شکستم) بخشهایی ازین کتاب عمیق رابیاورم خالی از لطف نیست 1) در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید. 2) و زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت. 3) و خدا گفت: “روشنایی بشود.” و روشنایی شد. 4) و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت. 5) و خدا روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید. و شام بود و صبح بود روزی اول. 26) و خدا گفت: “آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین میخزند حکومت نماید.” 27) پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. 31) و خدا هرچه ساخته بود دید و همانا بسیار نیکو بود. و شام بود و صبح بود روز ششم. باب دوم 1)و آسمانها و زمین و همة لشکر آنها تمام شد. 2)و در روز هفتم خدا از همة کار خود که ساخته بود فارغ شد. و در روز هفتم از همة کار خود که ساخته بود آرامی گرفت. 3)پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آنرا تقدیس نمود زیرا که در آن آرام گرفت از همة کار خود که خدا آفرید و ساخت. 4)این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یَهُوَه خدا زمین و آسمانها را بساخت. 16)و یَهُوَه خدا آدم را امر فرموده گفت: “از همة درختان باغ بی ممانعت بخور 17)اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.” الخ والسلام. | |
|
سلام بر عزیز دلم جناب مازیار کاش هر چه در دل بود را میگفتید در خدمت دوستانم و هر نقدی را پذیرا هستم | |
|
وجودتان بانو باعث جنب و جوشی در مسیر حرکت یکنواخت مان می گردد و سکون و یک هوا بودن یک مجموعه چتد صد نفری که تقریبا در پروژه های مشابه فعاایت دارند اما هر از گاهی جرقه و اشاره کوچکی به حرکت وا داشته تا جمع شدگی همگان و تکیه به هم و اینگونه رفتن را از هم جدا نموده تا هرکس با اتکا به سطح توان انجام محول شده دوباره حس رقابت زنده گردد. من حقیر بعنوان دانش آموز از اساتیدی چون شما سپاسگزارم | |
|
سلام نمیدانم کجایش زیبا بود باری هرآنچه شما درین جا بنگارید زیباست والسلام | |
|
سلام متشکر از حضور شما بله ساده نویسی و پیچیده نویسی هم مبحثیست و اختلافی است اجازه بدهید نیمایی بعدی حقیر هم منتشر شود آنهم بعضا دارای لغات مهجور است بعد فکری بکنم ببینم میشود ساده نوشت یا خیر متشکر از حضورتان | |
|
سلام بر استاد رضاپور متشکر از دقت نظرتان حقیر بعد از دیدن گفتگویی که جناب عیدگاه داشتند به این نظر متمایل شدم که وزن را از ارکان شعر بدانم بنابرین هرچه بی وزن باشد نثرست لااقل آسوده خاطرم که اگر باوزن بسرایم هردو دسته (آنها که وزن را لازم میدانندو آنها که نمیدانند)ایرادی نخواهند گرفت از طرفی ممکنست مثلا صد سال دیگر بار دیگر به نظر قدما بازگردند و وزن را لازم بدانند و عملا هرچه بی وزن گفته ام نثر محسوب شود حقیر در وادی شاعری خود را در پهنه ی تاریخ نظاره میکنم بنابرین به هزاران سال بعد هم می اندیشم چرا اثری بسرایم که بعدها نثر بخوانندش و اگر سرودم خود نثر میخوانمش تا کسی نتواند ایراد بگیرد از طرفی شعری را به طنز گفتم که اشاره ایست به مشکلاتی که بی وزنی ایجاد کرده است خدا لعنت کند آنکس که وزن از شعر دزدیدو کنون هر بی سروپایی بنامد نام خود شاعر والسلام | |
|
سلام این تن بمیرد به حقیر استاد نگو من 5 ، 6 ماهست که به ادبیات روی آوردم اگر چه سابق تفننا اوراق را گهگاه سیاه میکردم به هر رو متشکرم اگر لذتی بردید مشعوفم و اگر نبردید معتذر وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین | |
|
سلام مجدد به روی چشم برای بنده که جایگاهتان معلوم است ولی چون خودتان فرمودید حتما. البته این پیامی که ذیل شعرتان ارسال کردم ادامه دار بود و توضیحاتی نوشته بودم منتهی در نهایت تصمیم به حذف آنها نمودم. و چون پیام دیگر قابل حذف نبود به شاخه گلی بسنده کردم. امید که ما را عفو بفرمایید | |
|
سلام کاش توضیحاتتان را مینوشتید و اگر مصلحت نبود خصوصی ارسال می کردید من چندان در نثر سپید کار نکردم غزل سرا بودم آنهم به شدت سنتی اخیرا مرتکب سپید و نیمایی و ... شدیم باری شما دیدم گویا چهل پنجاه دفتر شعر و یا بیشتر گویا نوشتید من امسال یک دفتر تهیه کردم و خزعبلاتم را بران مکتوب میکنم و قدیمی ها پراکنده لابلای اوراق خاک میخورندباری شما باتجربه تر و استادید این شاگرد را هم دستگیری بفرمایید | |
|
سلام لطف کردید منور نمودید این ظلمتکده را | |
|
سلام بر صوفی درگاه حق متشکر از حضورتان | |
|
سلام منتظر حضور دوباره تان در سایت و اشعار عمیقتان بودم و هستم | |
|
سلام خود را برای نقدی کوبنده از جنابتان آماده کرده بودم خدا را شکر به خیر گذشت متشکر از حضورتان | |
|
سلام بله همه نیازمند نقدیم سپاس از حضورتان | |
|
سلام متشکر از ذره پروریهای حضرتعالی حضور شما عزیزان افتخاریست برای این کمترین | |
|
سلام متشکر اگر شهدی یافتید گوارای وجودتان در مورد استاد هم به پاسخم به جناب پرناک مراجعه شود اگر نقدی هم داشتید کاش می فرمودید | |
|
سلام سپاسگزارم زنده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشماجناب آزاد
شعرخوبی بودبرعکس شماکه قالب رانثرزدین
بامطالعه ای که دردیگرآثارشماکردم من فک می کنم نوشته های شماشعره فقط درپرداخت نهایی آثارتان کمی ضعف دارید... وشعردچارپیچیدگیهای بی موردمیشه....
مثلا درهمین شعرالانتان...
ببینیدهمین بنداول شعرتون به نظرمن یک شعرکوتاه بامعناست:
نگاه کن به آینه
نگاه کن که چگونه غبارتباهیش
دامنگیر ساحل وجودم شد
ودران هبوط مشئوم
مشامم سالیانیست
که زهرآگینست
تاهمینجا یک شعرکوتاهه کامله وبامعنا والبته کمی ضعف تالیف هم داشت که من کمی دستکاری اش کردم
ازاینجابه بعدشعرتان پیچ وتاب میخوره ومخاطب راسرگردان میکندومثل تافته ی جدابافته است ونتوانستین ارتباط موثری بین این بندوبقیه ی شعربرقرارکنید....
باکمی ویرایش ودقت بیشتراین مشکلات کوچک نوشته هایتان برطرف میشود وتبدیل به شعرمیشود.
بنددوم شعرتان هم شاعرانگی دارد اما نتوانستیدآنطورکه بایدپرداختش کنید
زمانی که اقیانوسش
چون کره ای ساکن
بی استوا بود و غیرمسکون
قطره در صدف-دریایش آسوده
لکن موجی آمد
آسودگی برهم خورد!
تااینجابازشعره کوتاهیه امابابنداولی جفت وجورنشده
خوب این قسمت رانگاه کنید:
هفته ی بعد
او آرامش یافت
و من در التهاب ابدی
غوطه می زنم
این کلمه ی هفته ی بعدانگاریه جورایی بیرون میزندازشعرتان وحالت روایی وداستان گونه می گیرد
بنابراین حذفش کنیدمی توانیدبگید
اوخیلی زود
آرامشش رابازیافت
امامن هنوز غوطه میزنم
درالتهاب ابدی!
من براتون بااجازه تون اینجوری ویرایشش زدم
نگاه کن به آینه
نگاه کن که چگونه غبارتباهیش
دامنگیر ساحل وجودم شد
ودرآن هبوط مشئوم
سالیانیست
که مشامم زهرآگینست!
اقیانوسش
چون کره ای ساکن
بی استوا بود و غیرمسکون
قطره در صدف-دریایش آسوده
موجی آمد
آسودگی برهم خورد
او خیلی زود
آرامشش رابازیافت
ومن غوطه می زنم
درالتهابی ابدی!
و دریغ که دیگر
هیچ التیامی برین زخم نیست!
( دریغ که دیگر نیست نیست نیست نیست ... )
بعضی کلمات اضافی اش راکه حذف کردم شعربهم پیوسته ترهم شدوضعف تالیفش هم درست ترشد
مطمانا باچندباربازخوانی نوشته هایتان خودتان می توانید ویرایشش کنیدچون صورخیال وعاطفه درشعرتان قوی است فقط بایدروی ظاهروقالبندی اش بیشتردقت داشته باشید.
والبته بازهم ببخشیدجسارتم را این فقط یک نظره وشمامختارید بپذیرید یانه.....
من خودم هم شاگردی بیش نیستم وتیک نقدراازجهت آموزش برخی دوستان نوآموزفعال می کنم...
موفق باشید