نیش ترمز
تاکسیِ دنیا ، نیش ترمزی نمود و منهم ،
از آن آمدم بیرون
هوا ابری بود و، شُرشُرِ بارون
بی چتر دویدم سوی ساختمانِ دنیا
به زحمتی، گذشتم ازمیانِ دَربی گردون
مدتی مات زده بودم ، چشم چرخون
چشمم افتاد به ساعت
چرا ساعت بود وارون ؟
عقربه ها ، برعکس می چرخیدند
بازهم افکارِ پوچ بود و هجومش
نکند عقب عقب رَوَم منهم، همچو آن عقربه ها
نکند خارج شوم ز دربِ گردون
نکند غرق شوم به زیرِ بارون
نکند بازهم دنیا به فریب اش ،
مرا خَرَم کند ، باز آراسته ام کند به پالون
باید خود را ، میرساندم به دالون
دالونی که هیچ ته ای نداشت
آنجا قرارگاه ام بود
بی هوا یادِ طور افتادم و،
آن رسالتِ موسی و هارون
یادِ قارون
قارون آنجا بود
باید از قارون فاصله بگیرم
قارون اعتنا و اعتقاد ، به هیچ چیز ندارد ،
نه به آن قشنگ دیدگانِ حق ،
نه به ماوراء و نه ،
به آنهمه قانون
فقط دنیا و، ثروتها وعیش اش را دوست دارد
باید از او ، بسیار فاصله بگیرم
تا اگر زمین دهان گشود و او را بلعید ،
خورده نشوم ،
منِ مطیعِ قانون
احکامِ سلامتیِ اسلام هم آنجا بود ، خواندمش
محتوای زیبایش برای یک عبورِهمراه با سلامتی بود
آری همین بود
احکام را گرفتم از رسول الله ،
محمد صلوات الله ،
حتی درنگاهِ مشرکین ، با آنهمه کین ،
همواره امین بود
پس از عرض ارادت به امین الله
از آن ساختمانِ دنیا
زود آمدم بیرون
هنوز دنیا داشت غرق می شد ، به زیرِ بارون
تاکسی دنیا
دُوری زده بود و بازهم آنجا بود
ایستاده بود ،
بدونِ دغدغه ،
آرومِ آروم
سوارشدم به تاکسی
تاکسی راننده نداشت
آدرس ام را ،
دادم به فرمون
گفتم لطفاً ، ابدیت
گازش را گرفت رفت
من نمیدانستم ، ابدیت کجاست
ولی در تقدیرم ،
روی یک تکه ی کاغذ ،
با خطِ خوش ،
نوشته شده بود : ابدیت
آن عبورمان ،
پُر از شادی ها و غم بود
ما همچنان ، ازمیانِِ آن ثانیه ها ، می گذشتیم
آینده پُر از، علاماتِ تعجب و، سؤال بود
ولی ما، همچنان از مِه ، می گذشتیم
زیرِ شُرشُری از، لطفِ خدا و،
زیرِ شُرشُری از، برکتِ بارون
بهمن بیدقی 1400/7/14
کوچههای طوس، هنوز بوی عطرآگین تو را میدهد و آوای غریب ملائک هنوز در طواف حریم کبریاییات به گوش میرسند
شهادت امام رضا (ع) تسلیت