سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 17 اسفند 1403
    8 رمضان 1446
      Friday 7 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        جمعه ۱۷ اسفند

        لاله زار

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۷ شماره ثبت ۱۰۲۵۵۲
          بازدید : ۸۲   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        لاله زار
         
        بر فراز کوهِ درد
        چترنجاتِ دینِ تو شد همه ی آرامش ام
         
        به درون گلبرگ های گُلِ وَرد
        این چگونه دیدن ام بود ،
        نشان از دانش ام
         
        همچو خانه ای به روی تپه ای که ،
        بلغزد با هجوم زلزله
        واژگونی شد نتیجه ،
        بهر این خاک و اینهمه ،
        دافعه ها و رانش ام
         
        من زبان سخت دنیا را بلد نیستم
        اقرار می‌کنم
        بهر اینست که گَهی ، سوء تفاهم ها شود ،
        درخوانش ام
         
        ولی هرطورشده ، از این دریای بدونِ مرز
        بخار شوم ، ابر شوم ، باران شوم
        دنیا پُرطراوت تر گردد ز فرطِ بارش ام
         
        گرچه دشمن دوست دارد به جهادی پا نَشَم
        ولی مردانه پا میشوم
        منِ ایمان زده با افکارشیطانیِ کفر ، درچالش ام
         
        آرامش به سُخریه گرفتم ،
        در تن ام حس میشود که ،
        همچو سبزیِ سر و، زبانِ سرخ
        دم به دم در خارش ام
         
        باید اینقدر ببارم همچو اشک
        تا به روی گُل و ریحان ژاله شَم
        تا که تا ابد همی خوش طالع شَم
         
        من نه روئین تن ام و، نه پاشنه آشیل
        سادگی را ، مرام خویشتن بگزیده ام
        بهر این قدم زدنهای پیاپی ، بسوی ابدیت
        من نه کفشی وِرنی و نه کفش اسپرتِ گرانقیمت
        بلکه گالش ام
         
        من نمی‌ خواهم که گر خدا ،
        ز من پرسید ز ماجرای اسراف
        ضایع شَم
         
        من نمی خواهم که گر خدا سؤالی بکند ،
        ز همراهی ام با دین عزیزش
        منِ جامد ، ازخجالت ، چون یخی گرمازده
        مایع شَم
         
        درمیان اینهمه نورهای عالی
        اینست خواهش ام ،
        که لااقل ، من هاله شَم
         
        من شهادت را به عمق جان دوست دارم ،
        بهر انتهای عمر
        کاش منهم ،
        در این لاله زار
        روزی لاله شَم
         
        بهمن بیدقی 1400/6/12
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۶
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        گفته مبشودکسی که راه شهدا در پیش گیرد
        شهید محسوب میشود
        کمترین که شرمنده خون پاکشان است خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۰
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        از لطف و مهرتان سپاسگزارم
        سلامتی همراه همیشگی تان
        درپناه آن بهترین
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۲۹
        باسلام فراوان
        خواندم ولذت بردم
        خیلی زبیا سرودی بود
        درودبر اندیشه نابتان
        شاعرواستاد بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۴۱
        با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
        از لطف و مهرتان سپاسگزارم
        سلامتی همراه همیشگی تان
        درپناه آن بهترین
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ساسان نجفی(سراب)

        ت بارخدایا اا با تو سرافرازم و بی تو سرافکنده شدم اا وای بر این بندگیم مرگ بر این زندگیم اا مرده ی یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم اا بارخدایا کرمی از یم اخلاص نمی اا کز شرر عُجب و ریا آتش سوزنده شدم اا سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا اا وای که من غرق در این سیل خروشنده شدم اا خاک قدوم ولی ام میثم دار علی ام اا با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
        محمد حسنی

        ی ااا من از پروانه ی فروزان قریب شمع را دوست دارم من آن عشقانه ی سوزان نجیب شمع را دوست دارم اما آنکه پروانه کرده ام که بار ها می کوبم و باز پروانه می مانم نوش از گل های گلستان پسِ شعله ست
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        یک بار دیگر خنده کن بر دامن نجوای باران اا در انتهای خلوت دلمرده ی سرد زمستان اا با من بمان تا آخرین ویرانی بی رحم طوفان اا دکتر سید هادی محمدی
        محمد حسنی

        نیمه دوم گاز از سیب مان ااا اما این بار بیشتر گاز بزن ااا چون عشق و حوای منی
        ساسان نجفی(سراب)

        در ته باغ درختی است دور از نگاه هرز آدما اا سیب هایش همه بکرو ناب و شیرین

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1