لاله زار
بر فراز کوهِ درد
چترنجاتِ دینِ تو شد همه ی آرامش ام
به درون گلبرگ های گُلِ وَرد
این چگونه دیدن ام بود ،
نشان از دانش ام
همچو خانه ای به روی تپه ای که ،
بلغزد با هجوم زلزله
واژگونی شد نتیجه ،
بهر این خاک و اینهمه ،
دافعه ها و رانش ام
من زبان سخت دنیا را بلد نیستم
اقرار میکنم
بهر اینست که گَهی ، سوء تفاهم ها شود ،
درخوانش ام
ولی هرطورشده ، از این دریای بدونِ مرز
بخار شوم ، ابر شوم ، باران شوم
دنیا پُرطراوت تر گردد ز فرطِ بارش ام
گرچه دشمن دوست دارد به جهادی پا نَشَم
ولی مردانه پا میشوم
منِ ایمان زده با افکارشیطانیِ کفر ، درچالش ام
آرامش به سُخریه گرفتم ،
در تن ام حس میشود که ،
همچو سبزیِ سر و، زبانِ سرخ
دم به دم در خارش ام
باید اینقدر ببارم همچو اشک
تا به روی گُل و ریحان ژاله شَم
تا که تا ابد همی خوش طالع شَم
من نه روئین تن ام و، نه پاشنه آشیل
سادگی را ، مرام خویشتن بگزیده ام
بهر این قدم زدنهای پیاپی ، بسوی ابدیت
من نه کفشی وِرنی و نه کفش اسپرتِ گرانقیمت
بلکه گالش ام
من نمی خواهم که گر خدا ،
ز من پرسید ز ماجرای اسراف
ضایع شَم
من نمی خواهم که گر خدا سؤالی بکند ،
ز همراهی ام با دین عزیزش
منِ جامد ، ازخجالت ، چون یخی گرمازده
مایع شَم
درمیان اینهمه نورهای عالی
اینست خواهش ام ،
که لااقل ، من هاله شَم
من شهادت را به عمق جان دوست دارم ،
بهر انتهای عمر
کاش منهم ،
در این لاله زار
روزی لاله شَم
بهمن بیدقی 1400/6/12
بسیار زیبا و دلنشین بود
گفته مبشودکسی که راه شهدا در پیش گیرد
شهید محسوب میشود
کمترین که شرمنده خون پاکشان است