به دشتهای رنگارنگ آینده بگو
باد مارا با خود برده است
تا بار دیگر روزی
چون دانههای وحشی شقایقها
بگستراند بر تن مخملی زادبومهای دور
به زمان پنهان که خِرد عیانش نمود بگو
دیریست گذشته از پشتپایم به شراب طهور
به نمایشگران کرنش کنندهی پست بگو
خشمگینترین بیداری میدرَد پردههای این آیین کور
به ستارگان چشمکزن شبهای کهنهی تاریخ بگو
شنیدیم آنچه پند نیاکان بود از خشکسالی دور
به گندمزارهای گستردهی رقصان در خواب نسیم بگو
تا تاکستانها بر پاست
درسآموزیم از مکتب مستانهی شاه نیشابور
به شاعران بهشتیسُرای سَدههای پیشین بگو
می ناب چامهسرایان این سرزمین
مستی آفریند اندیشمندان باختر را تا شرقدور
به نخستین اهورایی این سرزمین آتشفشانی بگو
سوشیانت پُل زده
از دماوند تا دورترین آتشکدهی ایران و تور
به خنیاگران چیرهدست شهرهای باستانی بگو
هنوز روزهای زندگی را میرقصیم
از سمفونی کهکشان تا دستگاه شور
به خاک تفتهی این فلات دژخیمزده بگو
دوباره جوانه خواهیم زد از دریای بالا تا پایین هور
به سربازان نژادهی هماورد با توفان بگو
بیهوده نریخته خونتان
از شما مانده آنچه اینک نام دارد غرور
به فرهیختگان پاک سرشت این سرزمین کهن بگو
پند گرفتیم از دانش والایتان
به زودی مینشینیم مرگ اهریمن را به سور
کوروش فلاح نژاد
جالب و زیبا بود