جمعه ۲ آذر
داستان زاغ و لاک پشت امیدوار شعری از سجاد محمد شریفی
از دفتر داستان کوتاه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۴ شماره ثبت ۱۰۱۹۴۷
بازدید : ۲۰۳ | نظرات : ۸
|
دفاتر شعر سجاد محمد شریفی
آخرین اشعار ناب سجاد محمد شریفی
|
لاک پشتی آرزوی پرواز داشت ،زاغی بشنید و قول تحقق آرزویش داد
لاک پشت گفت :چگونه
زاغ گفت:آشفته و نگران مباش از اکنون خود را بر بالین آسمان بین
ذوقی نهان بر لاک پشت بنشست و خیال پرواز بر اوج در لاک اش قوت گرفت
لاک پشت بر پشت زاغ بنشست و زاغ در آسمان به پرواز درآمد.
در دقایق ابتدایی چنان ذوقی بر لاک لاک پشت بنشست که تاکنون به خود ندیده بود،لحظاتی بگذشت و در اوج آسمان زاغ چون شیر غرش کنان به جلو می شتافت
اما ناگه زاغ بال هایش را رها بکرد و لاک پشت به سرعت نور در آسمان و زمین در حال سقوط بود
لاک پشت که خود را در میانه آسمان و زمین دید
ناله کنان فریاد زد که
زاغ ...زاغ ....زاغ
مرا نجات ده سقوطم نزدیک و عمرم رو به افول باشد ....
کمکم کن.......کمکم کن ......
اما زاغ چون کبک در برف فرو رفته به پرواز در اوج آسمان ادامه می داد.......
لاک پشت که خود را بر بالین مرگ بدید،رو به آسمان کرد و گفت:
تهی از تجربه بودم و وابسته زاغی/امید زاغی داشتم و دریغ از فکر سقوطی
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم از شما آقای استکی عزیز🌷🌷🌷🌷 عزاداری هاتون قبول حق باشه 🖤🖤🖤 | |
|
علیکم السلام آقای رضا پور عزیز صبحتون بخیر و شادی ان شاءالله 🌹🌹🌹🌹🌹
بله درست می فرمایید با توجه به شرایط اسفناک و غم بار افغانستان عزیز ،همسایه و هم زبان ما ان شاءالله برای حداقل تسکینی سروده ایی برای آیت عزیزان می سرایم🥀🥀🥀🥀🥀
سروده اتون عالی و غمگین انگیز بود ،ان شاءالله به حق مظلوميت دست های بریده حضرت ابوالفضل علیه السلام مردم مظلوم افغانستان از شر طالبان راحت بشوند(آمین یا رب العالمین ) | |
|
ممنونم از شما آقای انصاری عزیزم🌷🌷🌷 عزاداری هاتون قبول حق باشه 🥀🥀 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود