توی خاطره های مبهم دیروز
دارم دنبال لبخند تو میگردم
یه چند وقتیه از کلافگی گیجم
تموم سایه ها رو جستجو کردم
میون خاطراتم مثل مردابی
همش ساکت همش دلگیر همش سنگین
از این دلبستگی های پر از تردید
حالا من موندمو این قصه غمگین
تو تنها اشتباه زندگیم بودی
که اینجوری کنار تو کم آوردم
من اهل باختن نیستم ولی اینبار
تو بازیه چشای تو بد آوردم
منو تن زخمی طوفان غم کردی
چه دردایی که بی تو قلبمو پر کرد
یه روز همین دیوونه ای که میبینی
یه دنیا رو کنار تو تصور کرد
بهت دل داده بودم مگه شوخیه
چیکار کردی تو با این قلب دیوونم
خودت گفتی که تا اخره این دنیا
تو هر جور باشی من پای تو میمونم
فراموشی گرفتی یا حقیقت بود
که با ویرونگیم دنیامو سوزوندی؟
شاید قلبت یه جای دیگه عاشق شد
که اینجوری منو از زندگیت روندی
من هر کاری برای موندنت کردم
ولی تصمیم تو فقط جدایی بود
ازم دل کندیو رفتی خیالی نیست
شاید قسمت من این بی وفایی بود
...حامی عاشوری...
تابستان 1400