یک عده در این فاصله گفتند مفیدند
گفتند که فرزانه تدبیر و امیدند
رفت از سر ما واعظ واندر صف منصوب
چون آذرِ جهرم پی اش از جوب پریدند
با عذر جوانی به قساوت ز دمِ تیغ
طفلانه صفت تجربه را نای بریدند
شد باز درِ باغ به اقبال رفیقان
هر یک به صفا از مِیِ اقبال چشیدند
[یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد]
[یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند]
یک عده شکستند چو ما در غم احوال
از جور کسان داد و تظلم طلبیدند
فریاد بر آمد ز دلِ سینه پر چاک
گفتند که موجی شده یا خوابِ چه دیدند؟!
[کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است]
[که این جامه به اندازه هرکس نبریدند]
ما شان خود از غیرت عباس ستاندیم
روبه صفتان گر چه به ما دام تنیدند
گفتند ولی نعمت این خاک شمایید
درد است که از قامت ما نام خریدند
گفتند به جان بر دل غمخوار رفیقند
لیکن رفقا ز جامشان زهر چشیدند
گفتیم و همین بس که بدانید چه گویم
هر بار به هر حیله به ما شعله دمیدند
"آپو"۲۷ تیرماه ۱۴۰۰
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
موفق باشید