سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
به سینه ام بفشارم،به دودِ کُنده ببالم
سلام و عرض ادب.خوشحالم که بهترین موقع غزلتون رو خوندم و با فراغ بال میتونم نظر بنویسم.
بی شک یکی از بهترین کارهای شما بوده که تا کنون خوانده ام.کنجکاوم بدانم تاریخ این سروده کی بوده..
به هر حال،آنچه شرط رفاقت است گفتن نکاتیست که با دیده ی کم دقت من ایراد بنظر رسیده و تا کنون فکر کرده ام در زیر شعر کسانی که دوستشان دارم دوستی حساب میشود🙏
مصرع اول یک فکری برای هست بکنیید جناب رضوی،مصرع اول و سکته ی وزنی مثل لقمه ی اول و دیدن مو توی بشقاب است( جسارت من را ببخشید،میخواهم حساسیت کار را برسانم)۱ هیچ به نفع من!.میتوانید بگویید ( هوای پر زدنم هست وُ نا نمانده به بالم) یا چیزی شبیه به این.منتها بعضی اساتید رفتن نیم مصرع ها در این چنین اوزانی را در شعر فارسی غلط میدانند اگر چه در شعر عرب ظاهرا غلط نمیدانند!
مفاعلن فعلاتن+ مفاعلن فعلاتن
هوای پر زدنم هس/ت وُ نا نمانده به بالم
اساتید میگویند این اتفاق در شعر فارسی غلط است
به نظر من وزن را زیباتر هم میکند و من در برخی غزلهایم به این قانون توجهی نکرده ام!
به هر حال
هوای پر زدنم کو؟ پری نمانده به بالم!
اینجوری یا چیزی شبیه به این خیال همه را راحت میکند تصمیم با شماست.همان مصرع خودتان را هم بگذارید مختارید جناب رضوی.
با دو بیت بسیار زیبا وارد روایت شدید ،توانی ندارم،ابزاری هم ندارم،بی جان،بی مال،ظاهرا نه از دوست و نه از دشمن هم دل خوشی ندارم. یک/یک مساوی.خوب؟ بعدش؟
در بیت سوم تیر خلاص را به ذهن مخاطب شلیک کردید.فاصله ای بین من و مرگ باقی نمانده.۲/ یک به نفعِ شما
تا اینجا همه چیز در روایت عالیست.آیا باز میشود مخاطب را غافلگیر کرد؟ شاعر که گفت شخصیت اول فیلم من در حال زوال است ،بعید میدانم کارگردان دستش خیلی باز باشد!
چرا هست! آقای رضوی در بیت چهارم و در اوج نومیدی معشوق را وارد بازی میکند! آن هم آنجا که مثل صیدی در دام گیر کرده.تازه مشخص میشود که ماجرا چیز دیگریست!
عاشق داشته برای معشوقش بازار گرمی میکرده که اگر نیایی چنین میشود و چنان میشود!
عجب آقای رضوی!به خاطر این بازی دادن ذهنم سه/ یک به نفع شما!
ولی داستانِ ( خدا بسازد و حالم) دیگر چیست؟ من که هر چه فکر کردم سر در نیاوردم! سه/ دو باز به نفعِ شما.
سری؟ که در رهِ عشقی؟! چرا آخه برادر؟ مگر از سری مجهول الهویه حرف میزنید
سرم چو در رهِ عشقت ز روی شانه نیفتد
بود چو بار اضافی به روی شانه و بالم
هر چند با شانه ی مصرع اول مشکل دارم و بنظرم شانه جهت پرهیز ار تکرار در شعر نباید در مصرع اول باشد با این حال
سه/سه مساوی
یه علامتی شبیه به این* هم بگذارید کنار همین بیت و کنارش بنویسید اشاره به فلان ضرب المثل برگرفته از فلان بیت حضرت سعدی،که بین علما جنگ در نگیرد !
در مورد بیت آخر فقط میتوانم بگویم به هیچ وجه غزل ِ بی این زیبایی را با این مقطع به پایان نبرید.کلا باز نویسی کنید.کلا.
سه/ چهار به نفع من شد آقای رضوی عزیز.ولی این قطعا بهترین شعری بود که تا کنون از شما خواندم و نزدیک ترین رقابت شاعر و نظر دهنده!👏👏👏🌺🌺🙏
با اجازه اساتید با تیک نقد این نظر را ارسال کردم🙏