چهارشنبه ۵ دی
|
دفاتر شعر خدیجه وفایی راد ( غریبه)
آخرین اشعار ناب خدیجه وفایی راد ( غریبه)
|
« سلوکِ جان»
آندم که هویدا کرد، بحثِ سفرِ جان را
انگار که بگشودند این نطفهی انسان را
یک زلزله در گِل شد، یک ولوله در دل شد
وانگه که مصور کرد این پیکرهی جان را
در کالبد انسان، چشم و لب و گوش و دل
آورد به دست آریم، آن گوهر جانان را
ساقی پسِ آن آمد با ظرفِ شراب و می
تا پر کند او شاید، پیمانهی مستان را
مستان همه نوشیدند از جامِ الستِ یار
بی خود شدن و کردند، جبرانهی خُسران را
مستان همه هشیارند، چشم بسته و بیدارند
لب بسته و میخوانند، اشعارهی عرفان را
یک دست به دست یار، یک دست قدح در کار
باید که بچرخانند، این ساقی رقصان را
در مجلسِ مستانه جان بی سرو سامان شد
وقت است فرود آرند، ماهِ لبِ ایوان را
تا جانِ من از جانش، جانِ دگری یابد
بر دست فشاند جان، آن چاقوی برّان را
در محوِ وجودِ او رفتیم به کویِ او
تا کم کند او شاید، این فاصلهی جان را
آندم که به من رو کرد با جان و دلم خو کرد
ای کاش که بردارد این پردهی پنهان را
تا لعلِ لبم بوسه، از ماهِ رُخَش گیرد
آندم کند حِسْ جانم، لرزش پسِ ایمان را
ای آب روان بردار دست از سرِ چشمانم
تا نرگسِ جان بیند آن چهرهی تابان را
این سهمِ «غریبه» شد در راهِ سلوک دل
تا عرش بَرَد آیا!؟ این خاک خراسان را
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنشین و زیباست