این شعاع کهنه چون نوری به دوران گشته است
تخته سنگ زرد منشوری که تابان گشته است
هست اینجا پایتخت کشور زیبای پارس
پارس، آن استان مشهوری که ایران گشته است
شهر شعر شاهنامه ، شهر داراب کهن
از پس باد عبوری خشک و ویران گشته است
داریوش ،داراب شاه قصه ی شهنامه هاست
زاو که میهن در غروری غرق حیران گشته است
ساخت این دیوار و شهر و خندق دارابگرد
قلعه از تاریخ دوری کاخ شاهان گشته است
خاستگاه و زادگاه اردشیر بابکان
قلعه ی خاموش شاهپوری که سلطان گشته است
کاخ ساسانی بر آن دیواره های سربلند
چون بلوری بر سر معبد درخشان گشته است
هست این دارابگرد الگوی آن شهر کهن:
شهر گوری را که بعدا کاخ ساسان گشته است
گشت چیره قدرت ساسانیان بر شاه روم
جاودان در نقش شاپوری که اعیان گشته است
در کنار دخمه هایش این حکایت را بخوان
قصه ی بهرام گوری را که پایان گشته است
در زمستان خندق دارابگرد دریاچه ایست
همچو یک گرداب غوری ،غرق باران گشته است
حیف و صد افسوس اینک قلعه ی دارابگرد
نیست محصوری و زیر سم حیوان گشته است
قرنها این شهر و این دیوار برجا مانده اش
زآن همه دزد و شروری چون بیابان گشته است
در سکوت چاههای سنگی اش تا برج پیر
دخمه در سوگ قبوری کهنه، نالان گشته است
قلعه ی دارابگرد دیریست پیر و خسته است
هرسموری در پی گنجی که پنهان گشته است
رهگذار ،اکنون در اینجا پاس دار این قلعه را
خاک شوری راببین با کاخ یکسان گشته است
از مجموعه اشعار دفتر اساطیر
سروده ی 10 خرداد99
شماره شهردارابگرد توسط دارای بزرگ که در ادبیات کهن پهلوی از وی به نام داریوش بزرگ یادشده ساخته گردیده است و فردوسی بزرگ شاعر نامدار ایران در این باره میگوید: چو بگشاد داننده زآن آب بند یکی شهر فرمود بس سودمند بفرمود کز هند وز رومیان بیارند کارآزموده ردان چو دیوار شهر اندر آوردگرد ورا نام کردند دارابگرد یکی آتش افروخت از تیغ کوه پرستیدن آذر آمد گروه ز هرپیشهای کارگر خواستند همه شهر ازایشان بیاراستند
بسیار زیبا و شورانگیز بود
زنده باد ایران