دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر زیبا بنماران (زیبا)
آخرین اشعار ناب زیبا بنماران (زیبا)
|
یکی از گلدانها
پاییز است
یکی از گلدانها
تابستان
یکی از گلهامان
غرق بهار
یکی از آنها
در سوزش برف
روی دستان دلم
یخ بسته
سرد سرد است
چونان برف زمستان
که گذشت
توی آن لایه ی پنهان عجیب
پشت قندیل نگاه یخ تو
دورتر
از نفس بی هوست
کرسی گرم زغالی
پیداست
مادرم
روی مرا باز پر از گل کرده
خانه ام
پیدا نیست
کلبه ای
گم شده در عمق زمان
پر طاووس سر طاقچه ام
میرقصد
دم گل بانگ اذان
بوی یاس است و یا
آن گل نمدار یخ در سینه
وه
چه دلچسب
مرا کرده چنین بی کینه
دامن برف
به پای نفسم پیچیده
چه کسی تاج گل سرخ مرا
دزدیده
باید از نو
به ملاقات زمستان بروم
گویی آنجا
پس پشت
خنکای نفس پنجره ها
لچک برفی من
دست کسی جا مانده
گیسوانم
پر از شنبم و تسبیح شده
پای آن بید
در اثنای هبوط
روح من وامانده
باید از حاشیه ی پر ز عطش
دور شوم
لب من
زیر چپرهای تب تند تگرگ
گونه ام
زیر نم تند نفسهای همان ابر پر از حسرت آن گاه زمستانی سرد
یخ زده است
بهمنی تند
که ما را به دم تیغ کشاند
جای شلاق سیاهش
پیداست
ناله ها
دود شدند
و من من
گم شد
باید از نو
به تکاپوی زمستان بروم
در دلم پاییز است
از دلم
طعم گسی
توی هوا می پیچد
گوئیا یار قسم خورده ی من خرمالوست
باید از حاشيه ی سرد خیابان
بروم
چشمهای من دلخسته
پر از زندان است
باید از کنج خمار لب ایوان
بروم
این بهار
از من تبدار فقط
خوابرویی میسازد
باید
از گوشه ی این مرقد بی جان
بروم
در دلم پاییز است
باید
از خواب خمار لب ایوان
بروم ...
واگویه های عشق : زیبا بنماران
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و جالب بود