سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 خرداد 1404
    5 ذو الحجة 1446
      Sunday 1 Jun 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

        يکشنبه ۱۱ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        چرا باید نمازخواند؟
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۷۰ | نظرات : ۰

        چرا باید نمازخواند؟
         
        در این داستانِ زندگی ، که نویسنده اش خداست و سوژه اش تو ،
        چه حقی داری که به خالقت بی شرمانه بگویی که من اینچنین که تو خواستی نمیخواهم باشم ،
        یا آنچه را ازمن خواستی نمیکنم
        آن بهترین، که برای نقش مکمل داستانش تو نابوده را اجازه بودن داد، تورا اینچنین که هستی وباید باشی آفرید
        حال ناراضی ای ؟
        قصد خودکشی داری ؟
        خود می‌دانی اگر چنین کنی ، نویسندۀ دقیق و حاذق و باریک بین و لطیف طبعی که در این بیکران، حتی نقطه‌ای را بی‌مورد ثبت نکرده ، اگر که ورقه چرکین جوهر پخش شده ی خونین و مالی شده  آلوده به تو را پاره کند و در آتش اندازد ، حق دارد .
        تو که لیاقت ایفای نقشی دراین همه دنیای واقع، یافته ‌ای اگرکه دائماً نتوانی سپاس این توجه را بجا آوری لااقل به نظم، روزی چند بار در اوقات خاص ، ازخالق برجسته و بی‌همتا و یگانه ات تشکری بنما .
        معنای نماز همین است
        کمترین حرکتی که اندکی، تعظیم و فروتنی را بر انداممان حس کنیم و حسِ آشنای  هیچ بودن را درمقابل بی نهایتی ، خوشگوار بفهمیم .
        آخر چقدر بی چشم و رویی و بی تفاوتی و جسارتهای رذیلانه ؟
        آخرچقدرحقارتهای آلوده به عقده های خود ساخته ؟
         
        موضوع را از دیدگاههای مختلف  میتوان نگریست. آسمانخراش درحال ساختی  را  تجسم کنید که هیچ حصار و جانپناهی ندارد، نه در طبقاتش ونه راه پله هایش ،
        فکر کنید هر طبقه که بالاتر میروید چگونه از ترس افتادن ، لرزه بر تن مستولی میشود ،
        حال عروج خاک تا افلاک چگونه بی دستاویز میسرست ؟ آن دستاویز، نمازست.
         
         
        بهمن بیدقی 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۶۰۴ در تاریخ يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1