سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        چرا باید نمازخواند؟
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۲۲ | نظرات : ۰

        چرا باید نمازخواند؟
         
        در این داستانِ زندگی ، که نویسنده اش خداست و سوژه اش تو ،
        چه حقی داری که به خالقت بی شرمانه بگویی که من اینچنین که تو خواستی نمیخواهم باشم ،
        یا آنچه را ازمن خواستی نمیکنم
        آن بهترین، که برای نقش مکمل داستانش تو نابوده را اجازه بودن داد، تورا اینچنین که هستی وباید باشی آفرید
        حال ناراضی ای ؟
        قصد خودکشی داری ؟
        خود می‌دانی اگر چنین کنی ، نویسندۀ دقیق و حاذق و باریک بین و لطیف طبعی که در این بیکران، حتی نقطه‌ای را بی‌مورد ثبت نکرده ، اگر که ورقه چرکین جوهر پخش شده ی خونین و مالی شده  آلوده به تو را پاره کند و در آتش اندازد ، حق دارد .
        تو که لیاقت ایفای نقشی دراین همه دنیای واقع، یافته ‌ای اگرکه دائماً نتوانی سپاس این توجه را بجا آوری لااقل به نظم، روزی چند بار در اوقات خاص ، ازخالق برجسته و بی‌همتا و یگانه ات تشکری بنما .
        معنای نماز همین است
        کمترین حرکتی که اندکی، تعظیم و فروتنی را بر انداممان حس کنیم و حسِ آشنای  هیچ بودن را درمقابل بی نهایتی ، خوشگوار بفهمیم .
        آخر چقدر بی چشم و رویی و بی تفاوتی و جسارتهای رذیلانه ؟
        آخرچقدرحقارتهای آلوده به عقده های خود ساخته ؟
         
        موضوع را از دیدگاههای مختلف  میتوان نگریست. آسمانخراش درحال ساختی  را  تجسم کنید که هیچ حصار و جانپناهی ندارد، نه در طبقاتش ونه راه پله هایش ،
        فکر کنید هر طبقه که بالاتر میروید چگونه از ترس افتادن ، لرزه بر تن مستولی میشود ،
        حال عروج خاک تا افلاک چگونه بی دستاویز میسرست ؟ آن دستاویز، نمازست.
         
         
        بهمن بیدقی 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۶۰۴ در تاریخ يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0