پست های وبلاگ

سلام وعرض ادب

دست شما درد نکند ...عالی ومفید.........

((زبان .البته کافی برای شعر ، نیست))

********************************

انسان با زبان متمایز است .و بوسیلهء زبان . خود را نشان می دهد . محیط را ، تعریف می کند . زبان یعنی کاربرد .واژه برای تفهیم .
برای بیان « من هستم » حالا به هر دلیل (من می اندیشم/ من شک می کنم /من عصیان می کنم/ من/.من./. ) و هر شعاری . بالاخره زبان لازم است
زبان .البته کافی برای شعر ، نیست .شعر والتر از بیان شاعر است . اما تنها و برترین ابزار است . وقتی که گوهر نباشد .
ما یک آرمان داریم .که هنوز ، بهترین شعر سروده نشده .برای همین ارزش زبان بالا می رود . چون ابزار است و تقویت ش لازم . زبان کمند است .
پس بسراییم تا بسراییم آن شعر را . و انسان ، کمال جوست ،.و فطرتاً، چنین است . حالا نه اینکه بگوییم در فیزیک نمانید و بالاتر قد بکشید .
نه. شعر، هرگز ! متافیزیک نبوده . چاخان کرده اند .شارلاتان های تاریخ و نمی شود .هم
ولی اینکه در زبان عادت ماندن . شعر نیست . اینهم غلط است . هرکس گفته باشد . درست نیست . ما عادت و ابداع را زندگی می کنیم .
[هنر در سنتز این دو است ]. .{ دیدن و داشتن الگو و بهتر ساختنش }
هنر دیگر حافظ همین است .
زیباترین مضامین حافظ ،ازشعرای معروف دیگرمانست.یابوضوح و اقراریا بی آن
(هرچه مثال خواستید در پای هر شعرم که کامنتی بگذارید .برایتان ، مفصل مثال می اورم )
اماچراحافظ برترین است؟ برای این که ان مصرع یابیت تخریب شده را، زیباتر ساخته گاه فقط یک واژه عوض شده
شاعر ، چیزی را که ندیده اند . و او دیده . بیان می کند . حتی ، اگر در شعر شخص دیگری باشد .
چرا اینهمه ! نُسخ با هم ، متفاوت اند ؟ . چون هرکس ، زیباترینی ، به نظرش امده . و تغییر داده
تفییر را دقت بفرمایید . و درست ببینید ... در نگاه شاعر است نه در مشهودات .. . البته . مشهودات هم بنوبه خود .
شما.طبیعت را ،دارید می بینید. ولی،شعرتان نمی آید(به قول جناب گوهری)
چون ، راکد است . زلزله می شود . همه ، شاعر می شوند .
یا ... دلبرتان کنارتان است . حال می کنید . و زندگی .. و شعری در کار نیست . اما قهر می کند . می رود . شعر تان ،گل می کند .
شعر مال این تغییرات است . . در شب شعری گفتم .: اگر پای غزل ، گریه تون نگرفت . بلند شوید .بروید. شما اینکاره نیستید .
تغییر در هوا در روحیه . . یعنی دیگر شدن و نوع دیگر دیدن . . فروغ می گوید : نیما فقط به من گفت : ببین .
واین من هستم که دارم می بینم . نه دیگری . هرکس خودش هست .
سهراب ، تفییرمکان عرش خدا را ، به زیر کاج گفت . یعنی : نزدیک شدن به دور دست ها . دیدنی خاص .
مولوی که مثل سعدی ندید .
واگر همه مثل هم ببینند . چه افتضاحی بار می آید در هنر . ...بگذریم تا جای سخن برسد در بعدی ها...
. موسیقی کلام گوش نواز است . با لحن . آوا ها ، وزن .آهنگ و با سجع و قافیه و واج آرایی و..و..حاصل می شود

قسمتی از مقاله ی
\"محمد حسن صباغ کلات\"...................خدایش بیامرزاد ./