سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حافظ شناسي 2
        ارسال شده توسط

        محمد رسول باوندپور

        در تاریخ : چهارشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۰ ۰۴:۱۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۳۷ | نظرات : ۸

        [color=#341473][center][b]بسم الله الرحمن الرحيم 

        [img]http://mastaneh.ir/hafez/ghazalimages/3.jpg[/img]

        ************************************

        سلام و  عرض ادب خدمت شما اديب گران قدر 

        شماي كلي شعر : 
        قالب :  غزل /  وزن :  مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن كه شبيه همان وزن شعر الا يا ايها الساقي  است /  بحر :  هزج (بر طبق مفاعيلن) مثمن (هر بيت  8 ركن دارد) سالم  (از مفاعيلن هجايي حذف نشده است) /  تعداد بيت  : در نسخه هاي معتبر  9 بيت /  تريتب قرار گيري در ديوان  اشعار حضرت حافظ :  3

        اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را 

        به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را 

        معني :  اگر آن معشوق نکو روی شیرازی رضای خاطر ما را به دست آورد؛ شهرهای سمرقند و بخارا را به عنوان هدیه تقدیم خال سیاهش خواهم  كرد . 

        ترک: در زبان فارسی سمبول معشوق زیبا است و ترک شیرازی یعنی زیبا روی شیرازی.

        خال هندو را به دو گونه می‌توان معنی کرد: یکی خالی که به رسم هندوان بر گونه می‌گذارند و دیگر خالی که مثل هندو، سیاه است و بیشتر همین معنی مراد است.

        سمرقند و بخارا از شهرهای عمده ترکستان هستند که در دوران‌های اسلامی به آبادانی و ثروت و داشتن مردم خوب روی شهرت داشتند.

        حاصل معنی این که اگر آن محبوب شیرازی به تمنیات دل من تسلیم شود، در برابر خال سیاه او، که نقطه کوچکی از مجموعه زیبایی‌های اوست، شهرهای سمرقند و بخارا را تقدیم او می‌کنم.

        در بعضی روایات تاریخ آمده که در ملاقاتی که میان امیر تیمور و  خواجه حافظ در شیراز صورت گرفته، موضوع این بیت از جانب فاتح مطرح و مورد اعتراض واقع شده است. نخستین بار دولتشاه سمرقندی سمرقندی  داستان این ملاقات را نوشت.

        دکتر غنی آن را رد نمی کند و می‌گوید«اگر راست بدانیم و امر تاریخی بشماریم و مثل غالب قصه‌هایی که از روی مضامین غزل‌های خواجه ساخته شده است نباشد، باید فرض کنیم که در اواخر همین سال هفتصد و هشتاد و نه واقع شده است. علی بن الحسین الواعظ الکاشفی المشتهر به البیهقی در کتاب لطائف الطائف که در سال نهصد و سی و نه به نام شاه محمد سلطان تصنیف نموده در باب نهم … می‌گوید «چون امیر تیمور ولایت فارس را مسخرکرد و به شیراز آمد و شاه منصور را بکشت، خواجه حافظ شیرازی را طلبید و او همیشه منزوی بود و به فقر و فاقه می‌گذرانید. سید زین‌العابدین جنابذی که نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود، او را به ملازمت امیر تیمور آورد. امیر دید که آثار فقر و  ریاضت بر او ظاهر است. گفت ای حافظ من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کرده تا سمرقند و بخار ا را معمور کردم و تو به یک خال هندی می‌بخشی…. خواجه حافظ گفت، از این بخشندگی‌ها است که بدین فقر  افتاده‌ام. امیر تیمور خندید و برای حضرت خواجه وظیفه لایق تعیین کرد.» در هر حال دلیلی بر تکذیب این قضیه نداریم، بلکه قرائن و مؤیداتی نیز موجود است  .

        در مجمل فصیحی آمده است که تیمور دو بار شیراز را به تصرف آورد. یک بار در ۷۸۹  ق؛ یعنی 3  سال پیش از مرگ حافظ و بار دوم در ۷۹۵  ق یعنی 3  سال بعد از مرگ حافظ. به این حساب ملاقات تیمور با حافظ باید در سال ۷۸۹ ق انجام شده باشد  .

        **************************************

        بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
           

        کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را 

        معني :  ساقی آن چه از می  در شیشه باقی مانده به من بده؛ زیرا صفای کنار آب رکن آباد و گردش شادمانه مصلا را در بهشت نخواهی یافت.

        می باقی: یعنی باقی مانده می چنان که در این بیت خواجه ديده مي شود : 

        شب است و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی

        بریز خون صراحی بیار باده باقی 

        رکن آباد: «یا آب رکنی یا آب رکن الدوله، قناتی است که در حدود ۸  کیلو متری شیراز از دامنه کوه بَمو سر چشمه می‌گیرد. این قنات در سال ۳۳۸  هجری قمری در یک فرسنگ و نیمی شیراز توسط رکن‌الدوله احداث شد. آب آن در تنگ ا ... اکبر حدود یک و نیم کیلو متری شیراز آفتابی می‌شده است. این آب دشت مصلا را آبیاری می‌کرده است… آب رکن آباد به تدریج خشکیده است و امروز بیش از رشته باریکی نیست.»

        گلگشت: مرحوم مینوی معتقد بود که گلگشت معنای درستی ندارد و این کلمه غلط خواندة گلکشت است و جوکِشت و گندم کِشت را شاهد بر صحت نظر خود می‌آورد. دکتر خانلری نیز این نظر را تأیید می‌کند. به گمان نگارنده ، لفظ گل گر چه اسم است ولی به اعتبار اوصاف خود گاهی صفت واقع می‌شود. چنان که در ترکیبات گلبانگ و گلخند ….. دیده می‌شود و  در این حالت زیبا مثل گل معنی می‌دهد. در گلگشت هم اگر گل را صفت گشت بگیریم – نه اسم گل سرخ – می‌توان آن را پذیرفت و گشتی مثل گل زیبا معنی کرد. به هر حال این کلمه پیش از حافظ در ادب فارسی استعمال داشته است. باباطاهر می‌گوید:

        بهار آمد به صحرا و در و دشت

        جوانی هم بهاری بود و بگذشت

        سرقبر جوانان لاله رویه
           

        دمی که مهوشان آین به گلگشت 

        لغت نامه دهخدا «گلگشت مصلا» را به مثابه اسم خاص، نام تفرج گاهی در شیراز ذکر کرده است و دکتر معین می‌نویسد: « چون علاقه حضرت خواجه بدان موضع بسیار بود، هم در آن جا به خاکش سپردند و «خاک مصلی ـ حسن اتفاق را ماده تاریخ وفاتش گشت؛ یعنی ۷۹۱  رحمة الله  علیه» 

        حاصل سخن این که شاعر در کنار گلگشت مصلا و آب رکن آباد به تفرج مشغول است و از ساقی می‌خواهد  که آن چه از مجلس پیشین می  در شیشه باقی مانده برای او بیاورد.

        «در جنت نخواهی یافت» یک معنای حقیقی دارد و آن این که در واقع در بهشت نه آب رکن آباد وجود دارد و نه گلگشت مصلا؛ و معنای کنائی آن این که به صفا و زیبایی این آب و این گلگشت، آبی و جايی در بهشت وجود ندارد که مقایسه ترجیحی است و مزیت به آب رکن آباد و مصلای شیراز داده شده  است . 

        *******************************

        فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب

        چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را 

        داد و فغان که این زیبا رویان گستاخ که با حرکات شیرین خود در شهر آشوب به پا می‌‌‌کنند؛ چنان صبر از دل من بردند که غلامان ترک خوان یغما را.

        لولی: لطیف، ظریف، نازک. «مردم چادر نشین که ظاهرا اول بار در زمان بهرام گور تقاضای این پادشاه، عده‌ای حدود چهار هزار نفر برای خوانندگی و نوازندگی از هند به ایران آمدند. فردوسی از آن ها به عنوان لوری نام می‌برد.» 

        شوخ: بی شرم، شاد و شنگول، دزد و راهزن.

        خوان یغما: به گفته دکتر زرین کوب: «سفره عام بوده است که غالبا سلاطین و حکام در ایام عید مخصوصا عید قربان می‌چیده‌اند و عوام و محتاجان آن را غارت می‌کرده‌اند.. وصف یک همچون خوانی به مناسبت عید فطر آمده است که در بغداد خوانی بزرگ به وسعت سیصد در هفت ذرع چیدند و بعد از نماز فطر که خلیفه خواند، مردم خوان را غارت کردند.» و ترکان مقصود غلامان ترک است که در این گونه غارتگری‌ها پیشگام بودند . 

        حاصل معنی این که همان طور که ترکان خوان یغما را غارت می کنند ،  زیبا رویان آشوبگر صبر دل مرا به یغما بردند  .

        ************************************

        ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است 

        به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را   

        زیبایی یار نیازی به عشق ناقص و نا تمام ما ندارد؛ چهره ي زببا را احتیاجی به آب و رنگ و خط و خال نیست.

        جمال: نیکو صورت و نیکو سیرت بودن. زیبایی.

        با توجه به این نکته که عرفا معتقد هستند  عشق عاشق است که سبب جلوه و کمال زیبایی معشوق می‌گردد. می‌گوید عشق ما در حد کمال نیست. از این رو جمال یار که در کمال زیبایی است، نیازی به این عشق نا تمام ندارد. همان طور که روی زیبا نیازی به آب و رنگ و خط و خال ندارد. به عبارت دیگر جمال یار فی نفسه آراسته  است و نیازی به این ندارد که با این عشق نا تمام، جلوه‌گری پیدا کند و مراد از عشق نا تمام، عشقی است که با مدح و تحسین معشوق پایان یابد و به مراحل ایثار و فدا کاری نرسد  .

        **********************************

        من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم 
         
        که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را 

        من می‌دانستم که آن حسن روز افزون یوسف سر انجام سبب خواهد شد که عشق، زلیخا را از پس پرده شرم  بیرون آورد . 

        زلیخا: «در روایات اسلامی نام زنی است که گویند زوجه پوطیفار (عزیز مصر) بود و نسبت به یوسف اظهار عشق کرد … نام زلیخا در قرآن نیامده… مع ذالک در کتب میدراش نام این زن زلیخا و منشا روایات اسلامی نیز ظاهرا همان است. تفصیلات حکایت عشق زلیخا به یوسف، از طریق کتب میدراش و تلمود وارد روایات اسلامی شده است و در قرآن نیز – بدون ذکر نام زلیخا – آمده است.» 

        خلاصه داستان این که یوسف که در دربار عزیز مصر جز غلامان بود، به سبب حسن و زیبایی بی حد مورد توجه و علاقه زلیخا زوجه پوطیفار قرار می‌گیرد، زلیخا شرم و حیا را کنار می‌گذارد و بی پروا به او اظهار عشق می‌کند. به گفته سعدی:

        زلیخا چو گشت از می عشق مست                    

        به دامان یوسف در آویخت دست

        و چون یوسف از پذیرفتن این رابطه عشقی ابا می‌کند، بر او تهمت نهاده اورا به زندان می‌افکند  .

        حاصل معني اين بيت حضرت حافظ :  از آن چه در آغاز داستان یوسف، در شرح زیبایی او خواندم، یقین داشتم که زلیخا در برابر جمال او نمی‌تواند پرهیزگاری خود را محفوظ دارد – جلوه ي جمال بر شرم و حیا غلبه می‌کند  .

        ************************************

        اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم 

        جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را 

        در بعضي از نسخه ها مصراع اول اين گونه آمده است  :

        بدم گفتي و  خرسندم ,  عفاك ا  ... نكو گفتي 

        معني :  به من بد گفتی و راضی هستم، خدا تو را ببخشد، خوب گفتی؛ زیرا از لب و دهان شیرین سرخ فام جواب تلخ زیبنده است.

        عفاک الله: خدا تو را ببخشد.

        خا: از فعل خايیدن  يعني به نرمی جویدن  و «لب لعل شکر خا» مقصود لب سرخ معشوق است که هر سخنی که از آن بیرون بیاید، مثل شکر شیرین است. یا سخن گفتن او شکر جویدن یا شکر خايیدن است.

        می‌گوید اگر چه به من جواب تلخ دادی، تو را می‌بخشم؛ زیرا جواب تلخ از دهان شیرین تو بر من ناگوار نیست  .

        اما اگر مصراع اول  , اگر دشنام فرمايي و گر نفرين دعا گويم  باشد معني آن به اين صورت است  :

        اگر به من نا سزا بگويي يا نفرينم كني  من تو را دعا خواهم  كرد كه در آن صورت بيت استفهام انكاري دارد  ... 

        ***************************************

        نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند 

        جوانان سعادتمند پند پیر دانا را 

        معني :  صیحت را گوش کن عزیز من؛ زیرا جوانان سعادتمند پند پیر دانا را از جان عزیزتر می‌دارند.

        یعنی تو اگر می‌خواهی سعادتمند شوی، پند من پیر دانا را گوش کن  .

        ****************************************

        حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو 

        که کس نگشود و  نگشاید به حکمت این معما را 

        از مطرب و می سخن  بگو و در پی گشودن اسرار کاينات مباش؛ زیرا معمای وجود را شخصي  با فکر و فلسفه حل نکرده و حل نخواهد کرد  .

        حکمت: دانایی، دانش، معرفت به حقایق اشیا  به قدر طاقت بشری، فلسفه . 

        خطاب به اشخاصي  است که می‌خواهند از طریق عقل و فلسفه، مسايل ماورا الطبیعه را حل کنند. عرفا معتقد  هستند عقل انسان، که مبتنی و محدود بر حواس ظاهر است، قلمرو شناسایی محدودی دارد و نمی‌تواند براسرار خلقت، که نا متناهی است، محیط شود. همین ایرادی است که هگل بر فلسفه یوانانی وارد می‌کند: «حکمت یوانانی می‌خواهد نا متناهی را در متناهی بگنجاند» .  دور نیست که مراد شاعر از حکمت در بیت همین حکمت یونانی باشد. چنان که دربیت زیر نیز از حکمت، به قرینه افلاطون، به همین مکتب فلسفی نظر دارد : 

        جز افلاطون خم نشین شراب

        سر حکمت به ما که گوید باز 

        ***********************************

        غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ 

        که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را 

        اي حافظ، غزل گفتی و مروارید سفتی – نکته های سر بسته را گشودی؛ اکنون بیا و به آهنگ خوش بخوان، تا آسمان گردن بند ثریا را به عنوان نثار بر شعر تو بیفشاند . 

        سفتن: سوراخ کردن؛ و در سفتن: سوراخ کردن مروارید. کنایه از سخن گران بها گفتن ، معانی دشوار را بیان کردن  .

        فلک :   آسمان و کنایه از قدرت الهی . 

        عِقد: گردن بند  .

        ثریا: پروین، شش ستاره کوچک نزدیک به هم که آن را به گردن بند یا خوشه انگور تشبیه می‌کنند. ارزقی گوید : 

        دوش در گردن شب عقد ثریا دیدم 

        نو عروسان فلک را به تماشا دیدم 

        غزل‌های خود را به مروارید سفته تشبیه کرده، به خود می‌گوید آن ها را به نوای خوش بخوان تا آسمان مجذوب زیبایی آن ها شود و مجموعه ستاره های ثریا را که مثل گردن بندی است، به عنوان هدیه بر شعر تو نثار کند  .

        *****************************************
        با تشكر از همه ي منابع  مخصوصا hafez.mastaneh.ir  كه در فرستادن اين پست از آن ها كمك گرفته ام  . اميدوارم كه بعد از خواندن اين شرح شعر  در مورد آن بحث كنيد  .



        [/b][/center][/color]

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۲۵ در تاریخ چهارشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۰ ۰۴:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال
        نادر امینی (امین)

        نسیم عطر قرانی بهارم می کند هردم چو برخوانم یکی آیه زاسرابا دم وبازدم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2