سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 28 فروردين 1404
    19 شوال 1446
      Thursday 17 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        پنجشنبه ۲۸ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره سی و سوم
        ارسال شده توسط

        مازیارملکوتی نیا

        در تاریخ : شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۰۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۰۸ | نظرات : ۲

        نگاره سی و سوم
        سفر به .....
        با هم تو یک کوپه تنهای تنها بودیم / صدای عجیبی میداد قطاری که توش بودیم/انگار از عمق وجودش نعره میکشید و مارو به ناکجا آباد میبرد/ پرشا با همون نگاه سرد و متفکر که نازگیها /بعد از شروع کابوسهاش شروع شده بود /از پنجره کوپه بیرون رو تماشا میکرد/انگار تو دنیای دیگه ای بود / تقریبا بودن منو تو کوپه فراموش کرده بود/با لیوانی که تو دستاش و در تابش نور غروب خورشید / اشعه های زیبای گرم رنگش از لابلای انگشتان متحیر کننده زن بینهایت زیبام عبور میکرد/ با شکست نور در انهنای لیوان کریستال به دیوار های کوپه میتابید /نگاهش میکردم / هنوز باورم نمیشد که این بانوی فوق العاده همسر منه / پرشا ؟/صداش کردمو با همون نگاهی روبرو شدم که سرشار از پشیمونی بود / گفت : بابک .../مکثی تقریبا طولانی بین نگاههای خیرمون ایجا شد / من واقعا نمیدونم داره چه اتفاقی میفته برام .../برامون /اینو که گفت احساس کردم حاضرم حتی جونم رو براش بدم / چشمهای خسته از اشم برای مادرش زهرا خانوم و بیخوابی های مدام شبانه که با کابوسهاش برای ما سوغات اومده بودند /گفتم : میدونی تا آخرین نفسم کتارتم ؟/با لبخندی عاقل اندر صفیح /انگار چیزی رو میونه که من نمیدونم/طوری که من ناراحت نشم گفت : تاآخرین نفس ؟ /تو بابکم.../ما در کنار هم نیستیم وقتی من نفس آخرمو میکشم/نمیدونم چطور ولی انگار بارها و بارها آخرین نفسمو دیدم و .../ من تو بازوان مردی بودم .../مردی که .../نمیدونم کیه ولی میدونم میشناسمش /مردی با لباسو سرووضع جنگجوهای باستانی/ فقط نگاهش میکردم / انگار فکرمو خونده باشه گفت:بابک ؟/من دیوونه شدم /نه ؟/دلم نمیخواست فکر کنه کنارش نیستم / به سمتش رفتم مو مثل یک شوهر مهربون /کسی که واقعا دوستش داره / خب دوستش داشتم واقعا .../آخه...؟اون زنم بود.../ناموسم .../پزشای من.../دستاشو گرفتم /اینا همش کابوسهاته پرشا/میتونی فرقشو با دنیای واقعی تشخیص بدی /نه؟/همونطور که به چشمام خیره بود پرسید: واقعی ؟/خواب؟/بابک ؟/گفتم : جان دلم /گفت ما الان خوابیم یا وقتی میخوابیم ؟/نمیدونستم چی باید بگم /گفت : بابگ من تو خوابی که تو میگی گرما و سرما و ...همه چیزم حس مسکنم / با حواس پنجگام / لمس میکنم دیوارها رو وهمه چیزو /با حیرت جمله های فلسفیشو گوش میکردم / چیزهایی که نمیتونستم جواب بدم بهشون /به نظرت ما الان خواب میبینیم یا وقتی تو دنیای کابوسهای من هستیم / این چیزیه که من نمیتونم از هم تشخیص بدم / آروم دستهاشو از دستام درآورد /به بیرون نگاه کرد / سکوت شد دوباره /پرسیدم :پرشا ؟/نمیشنید دیگه /چای میخوری ؟/با این سوال مطمئن شدم که دیگه کنارم /تو کوپه نیست

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۲۲۱ در تاریخ شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۰۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1