[color=#341473][center][b]بسم الله الرحمن الرحيم
سلام به همه ي عزيزان شعر ناب
با توكل به خدا قصد دارم كه از اين به بعد تقريبا هر هفته با شرح يك غزل از حضرت حافظ در خدمت شما باشم ...
در شرح اين اشعار از اساتيد مجرب و كتاب هاي مختلف استفاده كرده ام و اميدوارم كه مفيد باشند و از شما دعوت مي كنم به بحث و تبادل نظر بپردازيد ...
****************************************
وزن : ماعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن
بحر : هزج مثمن سالم
بيت اول :
الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها
در زبان عربي اگر منادا ال داشته باشد به عبارت ديگر معرف به ال باشد به اولش ايها براي مذكر و ايتها براي مونث مي آوردند . اين كه مصراع اول اين بيت را به يزيد نسبت داده اند از نظر بعضي از اديبان مردود دانسته شده است . معني بيت :
هان اي ساقي جامي را به گردش در آور و آن را به من ده زيرا عشق در ابتدا آسان به نظر آمد اما بعد مشكل ها به وقوع پيوستند .
****************************************
به بوي نافه اي كاخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دل ها
در نسخه ي شاملو به جاي جعد , زلف آورده شده است . معني بيت :
به امید آن که باد صبا آخر گره ای از سر مو بگشاید؛از پیچ و تاب زلف مجعد مشکبویش چه خونی در دل ها افتاد.
به بوی: به امید،به انتظار.
جعد: موی مجعد، مصدر به معنای اسم مفعول،چنان که در این معنی مکرر در حافظ آمده :
با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام هر که روی یاسمین و سنبل بایدش
صنایع بدیعی در این بیت بسیار است و در هم بافته.تشبیهات و صور خیال بر اساس اسن زمینه فکری است که مشک خون دل آهوست،و نافه کیسه کوچک گره بسته ای که این مشک در آن جا دارد،و وقتی سر این کیسه را بگشایند عطر آن منتشر می شود؛ پس زلف معشوق را که هم گره دار است وهم مثل مشک سیاه ومعطر به نافه تشبیه کرده،می گوید به امید آن که باد صبا گرهی از آن زلف بگشاید،تا عطری از آن برای ما بیاورد،چقدر دل ها از انتظار خون شد. واین معنی مستتر است که باد صبا به این علت نمی تواند بویی بیاورد که زلف محبوب در هم پیچیده وزیر حجاب پوشیده است.
با توجه به این که زلف و گیسو در اصطلاح عرفا نماد ابهام اسرار خلقت است، اشاره عرفانی بیت این که : به امید آن که رازی از اسرار خلقت بگشاییم باید چه رنج ها و ریاضت ها بکشیم .
******************************************
مرا در منزل ِ جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد مي دارد كه بر بنديد محمل ها
من در منزل معشوق امنیتی برای عیش وشادی ندارم زیرا پیوسته؛صدای جرس بلند است که بارها را ببندید.
منزل: جایگاهی است در ضمن سفر، که قافله بار خود را بر زمین می گذارد و باز از آنجا حرکت می کند؛محل فرود آمدن.
جَرَس: درآی و زنگ،مراد زنگی است که به گردن شتر کاروان بسته شده باشد تا کاروانیان را از حرکت کاروان آگاه کند و آهنگ حرکت را اعلام دارد.
مقصود این که در این دنیا که خطر مرگ ، مثل بانگ جرس که به کاوانیان اعلام حرکت می کند، هر دم ما را تهدید می نماید، چگونه با خیال آسوده عیش و شادی کنیم .
در زمان قديم كه مردم با اسب و شتر و يا پياده به سفر مي رفتند , در بين شهر ها كاروان سراهايي براي استراحت مسافران ايجاد كرده بودند . هر شش فرسخ ك منزل راه بود . هنوز هم آثار بعضي از اين كاروان سراهاي شاه عباسي ها در قسمت هايي از ايران موجود است .
**************************************
به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد
كه سالك بي خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
اگر پیر مغان بگوید سجاده ات را با شراب رنگین کن بپذیر؛زیرا رونده راه طریقت از رسوم منازل بین راه بی اطلاع نیست.
پیر مغان: به گفته دکتر غنی:«مسلمین قدیم شراب را از دو جا به دست می آورده اند یکی از مسیحیان و دیرها و دیگری از مجوسان،یعنی مغان که جاحظ در کتاب الحیوان می گوید شراب خوب نیست مگر آن که از خم مجوسی باشد که روی آن تار عنکبوت گرفته باشد و اسم آن مجوس یزدان فلان باشد.در ابتدا پیر مغان همان شراب فروش بوده و بعد در اصطلاح مسیحیان نسطوری است» .
سالک: رونده راه حق.«سالک ابتدا طالب است وطلب نتیجه احساس نقض و تنبه و میل به کمال است که پس از یافتن پیری و مرید شدن در پرتو راهنمایی او سیر کمالی مسیر می شود. و طالب مرید، سالک جازم و مجذوب می گردد» .
راجع به مصرع دوم بعضی گفته اند صورت صحیح مصراع «که سالک با خبر نبود ز راه ورسم منزل ها » است؛ به اعتبار این که سالک رونده مبتدی و بی خبر است و پیر مجرب. این گونه تلقی از پیر و سالک یعنی قرار گرفتن سالک به عنوان مرید تازه کار در برابر پیر، در حافظ بی نمونه و شاهد نیست ،چنان که در این بیت آمده:
تشویش وقت پیر مغان می دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر می کنند
ولي معمولا میان سالک و پیر چندان امتیازی نمی گذارد،و هر دو را رونده در درجات مختلف می داند. بدین جهت صورت رایج و معمول در بیت حفظ شد.صرف نظر از آن که هنوز سندی برای وجه دوم به دست نیامده است .
********************************************
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها
شب تاریک و ترس از امواج و گردابی اینگونه هولناک؛آنها که بر ساحل دریا آسوده می گذرند کی حال ما را می دانند.
برای نشان دادن حال وحشت و سر گردانی خود در جست و جوی راز خلقت ، نمایی از وحشت شب دریا وطوفان ساخته،و آن را در برابر آرامش سواحل آرام قرار داده است. خود را به عنوان سالک راه طریقت به کسی تشبیه کرده که شبی تاریک بر کشتی نشسته وبیم موج وگرداب مرگ او را تهدید می کند؛و سبکباران ساحل ها آن ها هستند که فارغ از تامل و تفکر در این گونه مسائل،آسوده زندگی می کنند.تاریکی مسائل ماوراﺀ الطبیعه به مثابه شب تاریک ، بیم فرو افتادن در گرداب شک و گمراهی ، و سر انجام گرداب هائل مرگ هر کدام به نوعی در این نما جلوه گر هستند .
**************************************
همه كارم ز خود كامي به بد نامي كشيد آخر
نهان كي ماند آن رازي كزو سازند محفل ها
در نسخه ي شاملو به جاي آخر , آري آمده است . معني بيت :
هر چه کردم بر اثر خود سری به بد نامی منتهی شد؛بی شک رازی که از آن گروه گروه سخن گویند،پوشیده نخواهد ماند.
یعنی به جای این که رسوم متعارف جامعه را رعایت کنم خود سرانه به دنبال تمنیات دل رفتم و این سبب بد نامی من گردید؛ و اکنون مردم از این بد نامی سخن می گویند، اين چنین است که این راز پنهان نخواهد ماند .
*****************************************
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهمل ها
اگر حضور قلبی می خواهی پیوسته او را در نظر داشته باش؛هر وقت به کسی که دوستش داری بر خوردی،دنیا را واگذار و آن را نادیده بگیر .
تَلقَ: از فعل لَقِیَ یَلقَی و مصدر لِقاﺀ به معنی کسی را دیدن یا با کسی بر خورد کردن .
تَهوَی: از فعل هَوِیَ یَهوَی و مصدر هَوَی به معنی دوست داشتن.
دَع : فعل امر از فعل وَدَعَ یَدَعُ و مصدر وَدع به معنی ترک کردن و وا گذاشتن.
اَهمِل: امر از فعل اَهمَلَ و مصدر اِهمال به معنی بی مصرف گذاشتن چیزی یا فراموش کردن آن.
حاصل معنی این که اگر می خواهی حضور قلبی با معشوق داشته باشی از یاد او غافل مباش،و وقتی به معشوق رسیدی هر چه را که غير اوست نادیده بگیر .
گرچه از نظر ترتیب الفبایی در قافیه، این غزل نباید در آغاز قرار گیرد؛ ولي چون تا آنجا که دیده شده همه نسخه های حافظ با این غزل آغاز می شود و از این جهت سنتی ایجاد شده است .
از منابعي كه از مطالب آن ها در اين پست و پست هاي آينده استفاده كرده ام تشكر مي كنم .
[/b][/center][/color]
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نِه تا ز بر
بر کشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده در دِه چند از این بادِ غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهی نالانِ من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
🍃🌸🍃
۲۰ مهرماه، در تقویم رسمی ایران با نام بزرگداشت حافظ به ثبت رسیده است.
حافظ شیرازی شاعر بزرگ ایرانی از سخنوران نامی جهان به شمار میرود. اکثر اشعار او به صورت غزل است به همین خاطر غزلیات حافظ برای همگان نامی آشنا است. وی یکی از تاثیرگذارترین شاعران است.
شیوهی سخن حافظ شباهت بسیاری به خواجوی کرمانی دارد و این امر مهم کاملاً مشهود است.
اشعار حافظ در قرون هجدهم و نوزدهم به زبانهای اروپایی ترجمه و نامش در محافل ادبی جهان غرب شنیده شد.
حرفهای تازه، مضمونهای بیسابقه، و انديشههایی که رنگ اصالت و ابتکار دارد در کلام حافظ همه جا موج میزند؛ گاهی عادیترين انديشهها نيز در بيان او رنگ تازگی دارد؛ اين تازگی بيان، در پارهای موارد نتيجهی نوعی صنعتگری مخفی است.
آوردن مراعات نظيرها، ظرافتی ویژه به کلام او میبخشد.
مهمترین آرایهی شعر حافظ، آرایهی ایهام است.
آرایهای که شاعر در آن با يک تير دو نشان میزند و يک لفظ را چنان به کار میبرد که خواننده معنی نزديک آن را به خاطر میآورد؛ در حالی که مراد شاعر، معنی دورتر است؛ يا عکس و يا هر دو.
از جمله آنجا که در بيان اندوه عاشقانهی خويش میسراید:
«ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است»
خواننده خوب درک میکند که مرادِ شاعر از لفظ «مردم»، مردمک چشم است؛ (مردم چشم) امّا وقتی در مصرع بعد میخواند که شاعر با لحنی سرشار از عتاب و شکايت میگويد:
«ببين که در طلبت حال مردمان چون است» لحظهای به ترديد میافتد که مقصود کدام مردمان است؟
درست است که مصرع اول خيلی زود خاطر خواننده را متوجّه خود میکند که منظور، مردمانِ چشم است؛ (مردمان چشم عاشق که در خون نشستهاند.)
البته شاعر میخواهد رأفت و رقـّت معشوق را با نشان دادن چشم خونين گريان خويش جلب کند و با استفاده از آرایهی ایهام، در واقع هم چشم خونبار خود را به رخ معشوق میکشد و هم شمایلی از تمام مردمانی را که درد عاشقی کشيدهاند، پيش چشم خواننده، مجسّم میکند.
همه ساله در تاریخ ۲۰ مهرماه، جمعی از پژوهشگران خارجی و ایرانی، در محل آرامگاه او که واقع در شیراز است، گرد هم میآیند و مراسمی باشکوه برای بزرگداشت حافظ برگزار میکنند؛ (البته اینک به جهت کرونا نمیدانم شرایط چگونه است.)
برداشت از نت با ویرایش+ جزوات دانشجویی سال ۶۸، دانشگاه یزد، کلاس درس دکتر صادقیان.
🍃🌸🍃
غزل زیر تقدیم به حافظدوستان گرامی:
شبِ یلدای زلفت، شانه کردم
به چشمانت نگه، مستانه کردم
زمانی که، دلم، لبریزِ تو، شد
انارِ دل، برایت دانه کردم
به لبهایت نهادم، مُهرِ لب را
شرابِ بوسه را، پیمانه کردم
زدم فال از کتابِ حافظ و باز
تو را از نو صدا، جانانه کردم
تمامِ حسّ قلبِ عاشقم را
بهگردِ سینهات، پروانه کردم
تو را بوسیدم و بوسیدم از نو
میانِ نبضِ قلبت، خانه کردم
زهرا حکیمی بافقی، کتاب نوای احساس.
🍃🌸🍃