جمعه ۲ آذر
خدای
ارسال شده توسط بهاءالدین داودپور تخلص بامداد در تاریخ : پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۲۸ | نظرات : ۶
|
|
من خدای را دیدم که از عرش به فرش آمده بود برای براورده کردن حاجت خانواده ی دهقانی...ماجرای عشق وفداکاری دوبرادرکه در دل تاریکی شب وبدور از چشم هم از سهم محصول خویش به سهم همدیگر می ریختندبرای رفع گرفتاری وبراورده شدن حاجتشان
ودراین میان خدای بزرگ این عشق را با فرشتگان جشن گرفت من خدای را دیدم که خرسند بود از دل جوانی که غصه دار دل شکسته ی پیری غریب بود در حالیکه آن پیر در روزهای آخر عمرش کاسه ی نداری بغل کرده وکز کرده درگوشه ای به امید نزول سکه ی سخاوتمندی.......وباز من خدای را دیدم در این نزدیکی....بهاءالدین داودپور
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۶۶۵۰ در تاریخ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برادرخوبم
پست زیبا وتاثیرگذاری بود
احسنت
خداهمیشه هست کنارمون
ما بندگانیم که فراموشش می کنیم وکم صبریم