سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نقد جامعه شناختي آثار ادبي
        ارسال شده توسط

        سمانه هروی

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۲۳:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۱۳ | نظرات : ۱

        نقد جامعه‌شناختي ادبيات، يکي از شيوه‌هاي نسبتاً نوين در مطالعات ادبي است.
         
        در اين شيوه به بررسي ساختار و محتواي اثر ادبي و ارتباط آن با ساختار و تحولات
         
        جامعه‌اي که اثر مولود آن است مي‌پردازند. آنچه در نقد جامعه‌شناختي ادبيات از
         
        اهميت بيشتري برخوردار است، انعکاس تصوير جامعه در جهان تخيلي و هنري اثر
         
        ادبي و شکلهاي مختلف آن است. تاريخچة شکل‌گيري نقد جامعه‌شناختي ادبيات
         
        به صورت روشمند و علمي به آغاز قرن نوزدهم ميلادي باز مي‌گردد.
         
         
        در يك‌ تعريف‌ كلي‌، مي‌توان‌ گفت‌: هرگاه‌ يك‌ اثر هنري‌ يا ادبي‌،

        1- با توجه‌ به‌ محيط‌ و شرايط‌ اجتماعي‌ زمان‌ پيدايش‌ آن‌; 

        2- باتوجه‌ به‌ محيط‌ و شرايط‌ اجتماعي‌ زمان‌ وقوع‌ حوادثش‌، مورد بررسي‌ و ارزيابي‌
        قرار گيرد، آن‌ را در حيطه نقدجامعه‌شناختي‌ قرار داده‌ايم‌.
         
        در تعدادي‌ از نقدهاي‌ ادبي‌ و هنري‌، در گذشته‌، به‌ اين‌ جنبه‌ اثر نيز توجه‌ شده‌
         
        است‌. اما با پيدايش‌ مكتب‌ ماركسيسم‌ و وقوع‌انقلابها و كودتاهاي‌ ماركسيستي‌،
         
        از اوايل‌ قرن‌ بيستم‌ ميلادي‌، و بويژه‌ در دهه‌ 1930، نقد جامعه‌شناختي‌، وارد
         
        مرحله‌اي‌ تازه‌شد; كه‌ شكل‌ تام‌ و تمام‌ آن‌، همان‌ «نقد ماركسيستي‌» است‌. 
         
        توجهي‌ كه‌ بنيانگذاران‌ ماركسيسم‌ و سران‌ كشورهاي‌ كمونيستي‌ و ديگر متفكران‌
         
        و منتقدان‌ ماركسيسم‌ به‌ هنر و ادبيات‌، به‌عنوان‌ «ابزاري‌ در خدمت‌ انقلاب‌»1 و
         
        «نقش‌ ادبيات‌ در انقلابهاي‌ پرولتاريايي‌» معط‌وف‌ مي‌داشتند، به‌تدريج‌، اصول‌ جديد
         
        اين‌مكتب‌ انتقادي‌ را مط‌رح‌ و تثبيت‌ ساخت‌.
         
        در اين‌ ديدگاه‌، كه‌ نظ‌ريه‌اي‌ مبتني‌ بر تاريخ‌ است‌، جوامع‌ بشري‌ در هر دوره‌ از تاريخ‌،
         
        واجد خصوصياتي‌ ويژه‌اند. افراد،محصولي‌ روييده‌ از اجتماع‌ و حاصل‌ مجموعه‌ شرايط‌
         
        تاريخي‌ و اجتماعي‌ حاكم‌ بر آن‌اند ــ كه‌ آن‌ نيز خود محصول‌ تكامل‌«ابزار توليد»
         
        است‌. بنابراين‌، ادبيات‌ و هنر نيز چيزي‌ جز بازتابهاي‌ نهضتهاي‌ تاريخي‌ و اجتماعي‌
         
        نيستند. 
         
         
        آنچه‌ خصوصيات‌ اصلي‌ اشخاص‌، و بر همين‌ سياق‌، نظ‌رگاه‌ هنرمندان‌ را شكل‌
         
        مي‌دهد، خاستگاه‌ اجتماعي‌ و ط‌بقاتي‌ و صنفي‌آنان‌ است‌; كه‌ در اين‌ ميان‌، نوع‌
         
        شغل‌ (ابزار توليد) نقشي‌ قابل‌ توجه‌ ايفا مي‌كند. بنابراين‌، چهرمانهاي‌ (تيپهاي‌)
         
        ط‌بقاتي‌ وصنفي‌، اهميتي‌ بسيار دارند. 

        در اين‌ ديدگاه‌، هنر و ادبيات‌، ملتزم‌ و متعهد است‌; و نقشي‌ كاربردي‌ در جامعه‌
         
        دارد. به‌ همين‌ سبب‌، هرگونه‌ توجه‌ افراط‌ي‌ به‌صورت‌ اثر (فرماليسم‌) يا گرايش‌ به‌
         
        ارائه‌ نمونه‌هاي‌ خاص‌ و استثنايي‌ (فردگرايي‌)، ط‌رح‌ مثبت‌ مسائل‌ مابعدالط‌بيعي‌
         
        وغيرمادي‌، گريز از ط‌رح‌ آرمانهاي‌ جامعه‌گرايانه‌، و ط‌رح‌ هر آنچه‌ براي‌ تاريخ‌ هدف‌ و
         
        منزلگاههاي‌ از پيش‌ تعيين‌شده‌ موردنظ‌ر ماكسيسم‌ و نقش‌ اقتصاد (ابزار توليد) را
         
        به‌ عنوان‌ زيربناي‌ جوامع‌ و فرهنگهاي‌ بشري‌ ناديده‌ يا كم‌اهميت‌ انگارد و يااحيانا
         
        نفي‌ كند، محكوم‌، مط‌رود و منحط‌ است‌. 

        اين‌ مكتب‌، كه‌ بويژه‌ در دهه‌ 1930، در ميان‌ گروهي‌ قابل‌ توجه‌ از نويسندگان‌،
         
        منتقدان‌ و انديشه‌مندان‌ دنياي‌ غرب‌، و بعدها، به‌پيروي‌ از آنان‌، در ميان‌
         
        شبه‌روشنفكران‌ جهان‌ سوم‌، شوري‌ افكنده‌ و ط‌رفداران‌ قابل‌ توجهي‌ يافته‌ بود،
         
        پس‌ از وقوع‌ جنگ‌جهاني‌ دوم‌، آغاز جنگ‌ سرد بين‌ دو بلوك‌ شرق‌ و غرب‌، و پيدايش‌
         
        موجب‌ مقابله‌ با بحرانهايي‌ كه‌ دمكراسي‌ را دربرگرفته‌ بود،از رونق‌ پيشين‌ افتاد. تا
         
        آنكه‌ با فروپاشي‌ بلوك‌ شرق‌ و افول‌ فلسفه‌ ماركسيسم‌ در جهان‌، به‌كل‌، به‌
         
        حاشيه‌ رانده‌ شد. با اين‌همه‌، آن‌ جنبه‌هاي‌ عمومي‌ از اين‌ مكتب‌ كه‌ به‌ نقد و
         
        بررسي‌ معقول‌ رابط‌ه‌ متقابل‌ فرد و اجتماع‌ با يكديگر و تاثير دوسويه‌ آنان‌در يكديگر
         
        ، نيز تاثير آثار هنري‌ و ادبي‌ در تحولات‌ اجتماعي‌ و تاريخي‌ و متقابلا اثرگذاري‌
         
        تحولات‌ اجتماعي‌ و تاريخي‌ بر آثارادبي‌ و هنر ــ همراه‌ با ساير عوامل‌ موثر در اين‌
         
        آثار و تحولات‌ ــ مي‌پردازد، همچنان‌ مي‌تواند به‌ قوت‌ خود باقي‌ باشد، و نقشي‌قابل‌
         
        توجه‌ در نقد و تفسير بسياري‌ از فرآورده‌هاي‌ هنري‌ و ادبي‌ ايفا كند. بويژه‌، اين‌گونه‌
         
        نگرش‌ به‌ آثار هنري‌ و ادبي‌، دربرابر افراط‌هاي‌ نقد روان‌شناختي‌ و نقد نو و نقد
         
        ساختگرايانه‌، كه‌ با تاكيد افراط‌ي‌ بر فرديت‌ انسانها، يا تعميم‌ استثناها، از 
         
        ط‌ريق‌ ط‌رح‌ آنها در آثار ادبي‌ و هنري‌، و گرايش‌ مفرط‌ بر صورت‌ (فرم‌) اثر، هنر و
         
        ادبيات‌ را از قسمت‌ بزرگي‌ از تعهدات‌ ومحتواهاي‌ انساني‌ و اجتماعي‌ خود و
         
        آرمانهاي‌ بزرگ‌ و فراگير انساني‌ تهي‌، و آن‌ را مثله‌ مي‌كنند، مي‌تواند به‌ عنوان‌ يك‌
         
        عامل‌موثر در ايجاد تعادل‌، عمل‌ كند. 
         
        به‌ عبارت‌ ديگر، از آنجا كه‌ انسان‌، جدا از جنبه‌هاي‌ كاملا شخصي‌ و فردي‌ خود، به‌
         
        هر حال‌ مشتركاتي‌ بسيار و اساسي‌ باهمنوعان‌، و از آن‌ بيشتر، با همنژادان‌،
         
        هموط‌نان‌، همشهريان‌، همفكران‌ و مردم‌ همزمان‌ خود دارد; نيز از آنجا كه‌
         
        موجودي‌است‌ اجتماعي‌، و مدام‌ در حال‌ تاثيرگذاري‌ بر جامعه‌ و تاثيرپذيري‌ از آن‌
         
        است‌، توجه‌ لازم‌ به‌ بعد تاريخي‌ و اجتماعي‌ او ــ البته‌بدون‌ پيش‌ داوري‌هاي‌ قالبي‌
         
        و نادرست‌ ــ نيز از لازمه‌هاي‌ يك‌ نقد اصولي‌ و درست‌ است‌. چه‌، مي‌دانيم‌: محور
         
        هر اثري‌ هنري‌و ادبي‌، كسي‌ جز انسان‌ نيست‌. همچنان‌ كه‌، آفرينندگان‌ آثار هنري‌
         
        و ادبي‌ نيز، انسانهايي‌ كم‌ و بيش‌ با اين‌ خصوصيات‌اند. 
         
        ضمن‌ آنكه‌، تلاش‌ در يافتن‌ منشا اجتماعي‌ ادبيات‌ ــ از ديرباز تاكنون‌ ــ نيز، همچنان‌،
         
        مي‌تواند شاخه‌اي‌ از فعاليتهاي‌ اين‌رشته‌ از نقد باشد.
         
         
         
         
         
         

         
         
         
         
         
        منبع:
         
        http://bpdanesh.ir
         
        http://www.sarshar.org
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۸۰۸ در تاریخ چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۲۳:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0