سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عشق چیست؟
        ارسال شده توسط

        احمدی زاده(ملحق)

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵۲۶ | نظرات : ۱۷۱

        زندگي بدون عشق مثل استفاده از تنفس مصنوعي است.

        آيا من به خاطر اينكه به شما نياز دارم دوستتان دارم؟ يا به خاطر اينكه دوستتان دارم به شما نياز دارم؟
        (اريج فرام)
        وقتي به كسي مي گوييد «دوستت دارم» به چه معني است؟ جوابها و تفاسير زيادي به اين سؤال وجود دارد. اما زماني كه اين سؤال را مي پرسيد اكثريت مردم مي گويند كه عشق يك حس است و در قالب كلمه نمي گنجد. مردمي كه عاشق شدن را تجربه كردند از يك احساس دروني شبيه خواب گرم و شيرين گاهي از گيجي و بي فكري صحبت مي دهند. مارازيتي دوناتلا روانپزشك از دانشگاه پيزا بيان كرده كه «ديوانه وار عاشق شدن براستي باعث بيماري رواني مي شود.»
        هميشه مردم مي پرسند «عشق واقعي را چگونه بشناسم؟ چگونه مطمئن شوم چه زماني عشق آسيب به من مي زند؟» در تلاشي براي پاسخ به اين سؤالها، از مردمي كه احساس عاشقي را تجربه كردند سؤال شد و اين نتايج طبق تحقيقات انسان شناس پروفسور هلن اي. فيشر بدست آمد:
        مردمي كه عاشق شدند نيروي قوي را حس مي كنند كه سبب كشش اين دو جنس به هم مي شود، گاهي اين نيرو، كشش قوي فيزيكي است و به گفته روانشناسان عامل مهمي در عشق خيالي است. گاهي فراتر از اين بوده و تحقيقات جديد پيشنهاد مي كند بدنهاي ما فرايندهايي را ايجاد مي كند كه مطمئن مي شويم عاشق جنس مخالف شده ايم.

        شرح عشق از نظر بيولوژي
        فرد ممكن است روابط نامشروع با شريكش صرفاً بخاطر لذت جنسي داشته باشد، در آن هنگام كشش قوي را به شريكش احساس مي كند. در موارد زيادي يكي يا هر دو طرف در يافتن عشق ثابت و با دوام اشتباه مي كنند. بي شك مي دانيم كه چنين اشتباهاتي چه بهاي گزافي دارد. هلن اي. فيشر در بررسي اش گفت: «مغز اين مراحل را طي مي كند: شهوت، كشش و وابستگي» كه اين كشش را مي توان از نظر زيستي شرح داد. او دريافت كه بعد از اوج لذت جنسي، سطح هورمونهاي واسوپرسين در مردان و اكسي توسين در زنان طغيان مي كند. اين هورمونها بعنوان علت وابستگي شناخته شدند، كه منجر شد فيشر نتيجه بگيرد حضور اين مواد شيميايي در بدن مسؤول نزديكي زوجها بعد از آميزش جنسي است.
        در مقاله اي در سربرم، يك مغزشناس به نام دانافرم سه سيستم مرتبط با همسر، توليدمثل و والدين را توضيح مي دهد. اين سيستمها شهوت، كشش و وابستگي ناميده شده است.


        شهوت: راهي غريزي است كه آنقدر مرد و زن تحريك مي كند. تا عمل جنسي بين آندو انجام شود.
        كشش: اين سيستم دو شريك را بطور شهوت آميزي متمركز مي كند تا تلقيح انجام گيرد. فيشر متوجه شد فرضيه سيستم كشش بعنوان راهي فردي است تا بهترين شريك را انتخاب و اين تمركز را ادامه دهد. افراد كه فكر مي كردند بطور ژنتيكي برترند ، و هنوز هم هستند، مي توانند شريك زناشويي مطلوبي باشند.


        وابستگي: اين روش عاطفي (اصطلاح «عشق مهربان») بوجود آمده است تا زاد و ولد و حيات نسل ضمانت شود. منظور اصلي از افزايش سطح هورمونهاي واسوپرسين و اكسي توسين كه در بالا ذكر شد حفظ زندگي مشترك والدين است، حداقل تا زماني كه فرزند توانايي مراقبت از خود را داشته باشد. جالب است بدانيد شهوت و كشش هميشه دست به دست هم نمي دهند. چراكه در گزارشي وقتي مرد و زن تستسترون را به خود تزريق كردند ـ تستسترون هورموني است كه بعنوان افزاينده تمايل جنسي شناخته شده است ـ سكسشان افزايش يافت اما آنها عاشق هم نشدند.
        در اين گزارش فيشر همچنين به مطالعات اجرا شده د.مارازيتي و همكارانش اشاره كرد كه عاشق شدن را مربوط به سطوح پايين هورمون سروتونين مي دانند. اما بر طبق گفته مارازيتي، اين تعادل شيميايي در انسانها ثابت نيست، تاييد مي كند كشش شهواني براي هميشه پابرجا نمي ماند. در آزمايشي بعد از اين مدت كه افراد را در حالت شيفتگي بين 12 تا 18 ماه بررسي كردند، سطوح سروتونين در بدن مردان و زنان شيفته و از خودبيخود تغيير مي كند و بازگشت سطوح مشابه در افرادي كه عاشق نشدند، ديده شد.
        اين تحقيق از اين نظر مهم است كه چگونگي عملكرد سيستم بيولوژيكي را همراه با فرايند احساسي شرح مي دهد. هر زمان كه ما شريك مناسب را پيدا كرديم، مي توانيم به سيستم هاي بيولوژيكي و شيميايي مان اعتماد كنيم كه ما را در رسيدن به اهداف احساسي كمك مي كند. و زماني كه شريكمان جذابيت كمتري برايمان دارد لزوماً به اين معني نيست كه عشق ديگري غير از ما دارد. ساده تر اينكه فرايندهاي بيولوژيكي بطور طبيعي كار خود را انجام مي دهد.
        مردم مي گويند كه در جستجوي همسر مطلوبشان هستند شخصي كه چگونگي نگاه به زندگي خود، مهمترين ارزشهايش و نيروي محركي كه سبب حركتش است را با ما تقسيم كند. پروفسور ناتانيل براندن، مي گويد «وقتي شخصي را مي بينيم فكر مي كنيم چگونه خودش را آزمايش مي كند. ما سطح هيجان يا فقدان هيجان فردي را حس مي كنيم. كشش يا دفع فوري ما غيرارادي است بخاطر اينكه بدن و احساسات ما واكنش سريعتري نسبت به فكري كه در قالب كلمه بگنجد، شكل مي دهد.»
        آندرا ان.جونز در نظريه جواني در روزنامه اي كه توسط سرويس Pacific News منتشر شد گفته: هر شخصي يك موجود زنده منحصر بفرد است. آنچه در يك لحظه احساس مي كنيم اينكه شريك انتخابي ما چيزي دارد كه مي تواند زندگي ما را كامل كند. چنين شخصي احتمالات جديدي را مي آورد كه مي تواند ما را توانگرتر كند. اين مطلب به اين معني نيست كه شخص جديدي كه يافتيم تنها شخصي است كه مي تواند زندگي ما را بهبود بخشد. ممكن است اشخاص ديگري هم چنين باشند. به اين دليل نتيجه گيري مي شود براي هر شخصي بيش از يك معشوق وجود دارد.
        اين قضاوت فوري از سازگاري در اولين برخوردتان كه با همديگر آشنا مي شويد، اتفاق مي افتد. چون فرايندهاي منطقي فكري سريعترند، همه شما در اولين ارتباط اين مطلب را حس مي كنيد اما دليلي براي توضيح آن نداريد. پس از اين با شريكتان خودماني تر مي شويد و شروع به يافتن راهي كه او هست، واكنش ها و تجربيات عاطفي و غيره مي كنيد. توانايي تشخيص تشابهات و تفاهمات فردي را داريد، بنابراين اولين كشش متقابل برايتان روشن است. درست است كه كشش متقابل زوجها را بهم نزديك مي كند اما عشق كششي عميق تر از آن ايجاد مي كند.عاشق شدن، دوست داشتن نيست بسياري مردم با كشش و جذب به همديگر مواجه شدند اما از آن ببعد شادتر زندگي نمي كنند چرا؟ چون بيشتر آنها كشش را با معني عشق اشتباه گرفتند. در مورد عشق مطالب زيادي وجود دارد اما  اين مطلب در اينجا  صحيح تر به نظر مي رسد. بياييد توضيحي در مورد عشق دهيم. وقتي كسي را دوست داريد ارزش زيادي براي آن شخص قائليد چون انتخابي كرده ايد و براي افزايش اين علاقه و عشق راههايي را پيشنهاد مي كنيد. همچنين آسايش و پيشرفت را در بالاترين الويت انتخاب دوست و عشقتان قرار مي دهيد. بله اين يك انتخاب است و نياز به جمع آوري اطلاعاتي داريد كه نياز به صرف زمان دارد. پس دلايل و چيزهاي زيادي بعنوان اولين نشانه عشق وجود ندارد. اگر چه در اين نمونه منظور از پيشنهاد راهكارهايي از سوي شما به اين معني نيست كه فداكاري كنيد يا از ابتكارات و تجارب ديگران محروم بمانيد. اكثر مردم «عشق ورزيدن» را به همراه «كمك از تجارب ديگران» بيان مي كنند. اما روانشناسان آشنا با رفتارهاي انساني، فهميدند كه «عشق ورزيدن» معناي ديگري دارد. زماني كه عشق مي ورزيد زندگي و شادي را بالقوه تجربه مي كنيد. از اينرو كساني كه عشق به ديگران مي ورزند، باارزش ترين هديه اي كه مي بايستي ارائه دهند: شادي، فهم و عشقشان براي زندگي است. براي ديگران اين چيزها باارزش تر از پول است، و هنوز آنها مايل به عشق ورزيدن بطور رايگان و آزاد هستند. پس اتفاق عجيبي مي افتد. با عشق ورزيدن، زندگي ديگران را با شادي، سرزندگي و فهم يا درك كه بخشي از وجود آنهاست، پر مي كنند. زماني كه همه اين چيزهاي خوب زندگي شخص را ارتقا داد، شخص آن احساسات را بروز مي دهد، شادي تولدي نو مي بخشد كه مي تواند بين هر دو آنها تقسيم شود. بنابراين با عشق ورزيدن، مردم به طور غيرارادي عشق را دريافت مي كنند، ولو اينكه آنها با اين قصد و غرض عشق نورزيده باشند.

        چرا ما به عشق نياز داريم؟
        «بزرگترين چيزي كه تا كنون ياد گرفته ايم عاشق بودن و عشق ورزيدن است.» نات كينگ، ميلز ديويس.
        از لحظه اي كه متولد شده ايم و حتي قبل از آن، طبيعت براي ما زمينه عشق ورزي مادر را فراهم آورده است. بدون آن عشق، زنده ماندن ما غير ممكن بنظر مي رسد. عشق مادر مترادف مراقبت، حمايت و پرورش كودك است. ارتباط ما با «مادر» اولين درك ما از عشق است. همانطور كه در جريان زندگي پيشرفت مي كنيم ياد مي گيريم كه عشق به معني حفظ و مراقبت از آسايش خودمان است. عشق خالص مادر نشانه اي از عشق زيستن است، عشقي كه هدفي جز زنده ماندن ندارد. بعضي مردم مي خواهند كه از اين نوع عشق در روابط و مراحل ديگر زندگي خود مثل سنين بلوغ نيز داشته باشند. يكي از دوستان من بيان مي كرد كه مادرش به او گفته هر وقت زني را پيدا كردي كه مثل مادر به تو عشق بورزد، همچون مادري كه وجود و زندگي اش را نثار فرزندش مي كند، فوراً با آن زن ازدواج كن. دوستم نزديك به 50 سال دارد و هنوز ازدواج نكرده است. عشق مادر ذاتاً يك طرفه است، گذشته از دريافتهاي جانبي كه دارد، ولي عشق بخشيدن او يك طرفه است. اما در تصور متعارف از عشق، طرفين متقابل، بخشيدن و دريافت عشق را تقسيم مي كنند. همه مي دانيم در روابط بهره برداري، هر دو شريك بهمديگر نياز دارند، «بهره بردار» نياز به كسي دارد كه از او بهره برداري كند و «وابسته» نياز به بهره برداري دارد. در چنين روابطي وابستگي متقابل تا وقتي كه طرفين وجود داشته باشند، ادامه مي يابد. برخلاف روابط مادر و بچه كه اين روابط نابرابر است.

        همراهي و ياري
        بديهي است كه همراهي نياز اساسي در زندگي است، انسانها هميشه نياز به همراه و ياور را ابراز مي كنند. افراد حداقل نياز به يك فردي دارند كه صميصيت و ارزشهاي مهم زندگي را با آنها تقسيم كنند.
        همچنين مردم نياز به دريافت چيزهايي دارند كه به افراد ارزش دهد، چيزهايي كه خوشي و شادي ببخشد، چيزهايي كه بتوانند دوست داشته باشند و در نهايت دليلي براي زندگي به افراد دهد. ديده ايم افرادي كه كسي را براي دوست داشتن ندارند و حقيقتاً خود را تنها مي بينند، حيوانات يا گياهاني را در منزل خود نگه داري مي كنند. بخاطر داشته باشيد كه يك گياه سالم با اينكه مي تواند سموم را از هوا جذب كند و هواي سالمي را در اختيار قرار دهد اما به تنهايي نمي تواند زندگي خوبي را به ارمغان آورد. زندگي بدون عشق مثل نفس كشيدن با تنفس مصنوعي است.

        آيا عشق هميشگي است؟
        دي باي 33 ساله جمع كننده اعتبار براي شركت كشتيراني، اخيراً به رابطه 3 ساله اش پايان داد.«از لحظه اي كه با جري آشنا شدم، فهميدم كه او راه درست را پيدا كرده اما تجربه به من آموخت كه با هوشياري اقدام كنم. بعد از 4 ماه از آشناييمان، تصميم گرفتم براي اولين بار عقايدم را اصلاح كنم، جري همان شخصي بود كه من از يك انسان توقع داشتم. ما 3 سال با يكديگر شاد بوديم و جري مدام مي گفت وقتي راضي و خوشنود مي شوم كه شخصي را بيابم كه زندگي وموجودي مان را با هم تقسيم كنيم. ما شغلهاي مختلف را با هم مرور كرديم، به تعطيلات رفتيم، حتي به سينما رفتيم، زندگي راحتي با هم داشتيم، اما به چند دليل هرگز فكر ازدواج را نمي كردم. ما بخشي از روز در باره آشنايي مان صحبت كرديم، اما با اينكه جري موضوع ازدواج را پيش كشيد ولي من احساس كردم هنوز آمادگي ندارم. جري خواست روابطمان را به سطح بعدي بكشاند اما من حس كردم در همين حد راحت ترم. او برايم ترسيم كرد كه اين نوع روابط هميشگي و پايدار نيست. اين مسأله مرا ترساند چون واقعاً او را دوست داشتم اما مي دانستم كه آمادگي ازدواج ندارم. زماني كه متوجه شدم جري واقعاً مي خواهد ازدواج كند اتفاق عجيبي افتاد. من شروع به نارضايتي روابطمان كردم، مسائلي كه دوست نداشتم بيان كردم برخي هيجاناتم را از دست دادم و خواستم كه فقط يار و همراه او باشم. گويا بعد از همه لطف و خوبيهايي كه او به من كرده بود من در روابطم با او سهل انگاري كرده بودم. من حس كردم شايستگي او را ندارم و سرانجام توافق كرديم كه راهمان را از هم جدا كنيم، ولو اينكه با از دست دادن او تنها راه عشق من به او از دست مي رفت. الان 4 سال از زماني كه روابط من و جري پايان يافت مي گذرد و من هنوز نفهميدم چه اتفاقي بين ما افتاد. من افراد ديگر را ديده بودم اما تا زمان نزديكي من و جري اين حس را تجربه نكرده بودم. دوستانم مي گفتند من هنوز آمادگي ازدواج را ندارم شايد هم درست مي گفتند. در روابطم با جري حس كردم بايد خودم باشم ما همديگر را دوست داشتيم و با هم زندگي كرديم بدون اينكه قيد و بندي به هم داشته باشيم (حداقل اين چيزي است كه من حس كردم). زماني كه او ازدواج را جدي گرفت من بيشتر از يك يار به او نگاه نمي كردم و اما اگر كس ديگري قصد پيوند وعلاقه به من را داشته باشد احساس پشيماني كرده و زخم من دهان باز خواهد كرد.»آيا شما فكر مي كنيد اين رابطه عشقي درست بود؟ بعضي ها مي گويند يك اشتباه بود و چون دي باي و جري بدرستي با هم سازگار نبودند نبايستي اين ارتباط از ابتدا شروع مي شد. اما بايد گفت اين رابطه موفق بود چون هر دو شريك 3 سال از زندگي شان ازهمديگر بهره بردند و معناي عشق را دريافتند. كسي مي گفت اگر يك لحظه در زندگي مي توانيد شادي واقعي را داشته باشيد، آن لحظه را بقاپيد و غنيمت شماريد چون شادي واقعي به آساني يافت نمي شود.
         عشق يك نهاد زنده است، اگر خاموش و متوقف شود مي ميرد. سرزنده بودن به معني حركت به سمت جلو ست و رفتن به جايي كه سفر زندگي شما را مي برد.عشق تنها وقتي مي ميرد كه دوباره در شكل متفاوتي متولد شود. شايد دي باي و جري حركت كردند تا عشق را در جاي متفاوتي بيابند، اما آنها خود را هميشه با اين مطلب تسلي مي دهند كه لااقل يكبار عشق را بين خود تقسيم كرده اند.
         
        منبع انترنت! است و تنها برای بحث و گفتگوی شما قرار داده شده نظر و دیدگاه شما از عشق چیست؟؟؟؟؟

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۸۷۸ در تاریخ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۷۹ شاعر این مطلب را خوانده اند

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        فرمیسک

        ،

        سمیه سلطانی(سایه عشق)

        ،

        بهونه راد

        ،

        مرضیه قدسی

        ،

        صدف عظیمی

        ،

        میثم دانایی

        ،

        سیده نفس احمدی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        طاها محبی (حزین)

        ،

        سارا مشیری

        ،

        يدالله عوضپور آصف

        ،

        مینا فیروز

        ،

        رضا نظری

        ،

        سمانه هروي

        ،

        سیدمحمدمیرزاحسینی

        ،

        داریوش افشار

        ،

        حوریه(دلشید)اسماعیل تبار

        ،

        امین احمدزاده عطایی ( امین )

        ،

        شکوفه مهدوی (بهارانه)

        ،

        ژيلا شجاعي (يلدا)

        ،

        علی مبین تخلص بغض دلتنگی

        ،

        ایـّـوب ایـّـوبی

        ،

        فرید عباسی

        ،

        پونه سادات محمدی

        ،

        محبوبه زیدی (ماه پوپک)

        ،

        فروزان شهبازي

        ،

        پگاه دوسته پور(شهرآشوب)

        ،

        ناظر توحيدي ثمرين

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        رحیم فخوری

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        آذردخت شرقی ( آذر دخت )

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        تکتم حسین زاده

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        افسانه پنام تخلص مولد

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        زهرا مددی

        ،

        فرشید ربانی (این بشر)

        ،

        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        محمد ترکمان(پژواره)

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        ابراهیم کریمی (ایبو)

        ،

        علی معصومی

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        احسان فلاح رمضانی

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        علی شاهی تخلص(محزون)

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        ،

        مسعود مدهوش

        ،

        علیرضا شفیعی

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        روح اله سلیمی ناحیه

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        محمد (هوداد)

        ،

        حسین ابراهیمی

        ،

        اسدی

        ،

        روح اله سرداری

        ،

        زلیخا رامیار،امید سحر

        ،

        محمدحسن پورصالحی

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        علی ارم

        ،

        موسی شریفی

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۳۳
        اقایون خانم ها سلام خندانک
        از اخر بگیم و خیال بشریت را از تعریف عشق چیست!؟ خالص کنیم.
        علاقه شدید چشم ـــ ان به لب ــ ها را عشق گویند .خالص تمام خندانک بداهه همین الن خندانک
        دلیل می خواهید بله خدمتتان عرض می کنم چون اینجانب شاعر لب های دوخته شهر هستم و علاقه شدیدی به(( لب اآزاری تا آزادی دارم!)) واژه جدیده همین الن ابداعش کردم خندانک
        و اکثر افراغ اندیشه های عاشقانه ام با لب کار و ارتباط دارد و سروده شده
        است مثلا...
        ۱- لبانت مُهر ازادی ست بیار امضایش کنم خندانک
        .
        ۲-
        عشق گرطعم
        داشت
        طعم لب های تورا داشت.!
        ۳-
        گفتم :
        دم مسیحا دارد
        اشعارم!
        کافی ست
        لب بر لبت بُگذارم .
        ۴-
        طلایی ترین
        انفجار قرن سکوت بود.
        وقتی که ــــ
        لب های سرخت
        با لرزش مرا می خواند.

        ۵-

        لب هایت را
        نذر کدام پیامبر کرده ای
        که این گونه ــــ
        ایه ایه عشق نازل می کند.

        ۶-
        در دنیایی که ــ
        با آمدنت باید اشک ریخت!
        چشمان غربالگرت ؛
        غیر از من عاشقی نمی گذارد.
        خنده گرفتـــند ــ
        لب هایت را به من دادند.
        حالا کمی تصورکن؛
        چرا هنگام بوسه خنده محومی گردد.!؟

        ۷-

        لب هایت
        جرمی ست
        مشهود
        فریاد انقلابیست
        خونین
        که در رگ های
        متورم
        تاریخ میدوند.

        ۸-

        زندگی آواز قشنگی ست
        که در لب های تو جاری ست...

        ۹-

        تابع فرمان
        توست
        لب های اسیرم!
        آرام
        آرام
        به دندان بگیرم.
        ۱۰-

        برای آخرین بار بخند
        نگران لب های توام.

        ۱۱-

        این یقین است
        که درــ
        باورم لانه دارد.
        گُنجشکک
        قصه ما هر روز
        لب بر لب
        دیگری می گذارد.!
        ۱۲-
        مرگ هم
        به بوسه ای
        از لبم جان می گیرد!
        ای بی خبر ازــ
        گرمایش،
        من شاعر لب های دوخته ی شهرم.!
        ۱۳-

        داستان ــــ
        منو،
        لب های
        تو؛
        از یک بوسه
        آغاز شد
        ۱-
        ۲-
        ۳-
        ۴-
        ۵-
        ۶-
        جهان پدیدار شد ــ
        و این بوسه
        همچنان
        ادامه دارد ...

        ۱۴-
        و بار دیگر
        طلوع خواهم کرد
        از چشمانت
        تا هر غروب ـــ
        دوبالم را
        در سرخی لب های
        تب دارت بتکانم.
        ۱۵-
        چشمانت
        عاشق م می کند
        لب هایت پرواز،
        قصه ای
        که پایان ش ــ
        را تو می نویسی.

        ۱۶-
        چشمانت ،صدایت
        لب هایت ...
        آشوب است یا سر کوب ،
        نمی دانم!اما من؛
        آن ها را دوست دارم.
        ۱۷-
        لب هایت کافی ست
        تورا ملکه ی
        اقیانوس ها کند.
        و من ...
        میشوم ساحلی
        مستانه ــ
        فریاد زنان نهنگ ها را
        آماده قربانی، ت
        ۱۸-
        بیا با هم جنون کنیم
        لب و خون وانار...
        همه با هم بچکند.
        ۱۹-
        تابع فرمان
        توست
        لب های اسیرم!
        آرام
        آرام
        به دندان بگیرم
        ۲۰-
        بخند نازنینم
        شاید روزی طعم
        لب هایت را
        زیر دندان دردم
        حس کنم.

        ۲۱-
        احساس ـ م
        اسیر لب های پر
        تنش است.!
        لب ها ــ یم را
        تنها تو و خدا بوسه می زند.
        ۲۲-
        کاش می شد
        فقط یک بار
        به علامت اعتراض
        به فاصله ها !
        نه تبعیض نه اپارتاید
        و نه چیز دیگری ...
        لب هایمان را
        به هم می دوختیم.
        ۲۳-
        تا سحر
        مرا لب زدند
        گل هایی که مست بودند
        از عطر تنت.
        ۲۴-
        مُزد شاعر ، نقد لب است.

        ۲۵-
        عشق ــ م ...
        عهد نامه ی صلح
        با خداست .
        لبانت را بیار امضایش کنم .
        پ.ن
        اسرار زیر زبانم را
        لب های تومی دانند و بس.
        ۲۶-
        انقلاب
        تو را
        من کودتا ،
        کودتای مرا
        تو انقلاب
        آخر...
        مغلوب لب های
        تو می شوم.
        ۲۷-
        به پرستش


        سکوت آمده است


        پیامبری که...


        با لب های دوخته

        شهر


        کار دارد.

        ۲۸-
        گفت:
        شعري بگو
        گفتم:
        دربستر تنهائيم
        شعرهایم
        متولد میشوند.!
        اکنون در گیر
        لب های توام.بداهه
        ۲۹-ووووو ...لب لب لب

        حالا سید چرا همش تاکید بر لب !؟
        چرا که انسان به نظرم موجودی ست به شدت ترسو از تنهایی چون تنهایی لایق خداست و بس .
        پس این موجود دوپا و یا هر جنبنده ای دیگر در پی لپ ها ببخشید لب های دیگریست برای گفتگو اینجاست که عشق اتفاق می افتاد.
        سرتان را هم درد اوردم خودم هم نمی دانم چی نوشتم اما عشق کردم بنویسم و بگم عاشقتانم و با افتخار سر باز قلمتان هستم دوستتان دارم شدید و فراوان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        قسم به چشمانت،
        به
        ایه
        ایه
        راهنمای
        جانم
        أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ*
        وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ*
        به سرخی لب های
        تب دار،
        به اه
        افتاده درــ
        دام مروارید های
        دهانت؛
        وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ*
        هدایت کن ..
        بُگشا
        بال هایت ـــ
        که آرام نگیرم
        الا در دامانت.بداهه

        اشاره!!*
        هیچ گونه ترجمه ای از ایات کریمه سوره بلد*در این سروده! صورت نگرفته است.
        چرا كه در حد توانایي این تلمیذ نوپا نیست.

        سید حاج فڪری_احمدی_زاده(ملحق)
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۴۰
        درود بر شما جناب احمدی زاده بزرگوار خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۴۴
        درود بر شما و این عشق که فرمودید اعجاز آدمیست همین حالا اطمینان دارم که جهان هستی را به رقص در آوردید که حظ فراوان برد با عشق جاری قلبتان که عاشقانه بهروح الهی تان متصل شدید ....خیلی زیباست این حس اغلب همراه با اشک نیز هست یا حسی بی نهایت ،دراین حالت تمام وجود آدمی شفا می شود و دستانش را بر هر عضو بر هر فرد بیمار شفا هست ، الهی این لحظه های تان جاودان باشد و سپاس برای به اشتراک گذاشتن حس نابتان در پناه حضرت عشق باشید همیشه استاد احمدی زاده گرامی ،سپاس از تمام زحماتتان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۴۵
        استادفخوری بفرمایید اینم شاهدخودش ازغیب رسید
        توپست دنیای قشنگ دوبیتی هاگفتم مدیر تایید برنامه های سایت سانسورنمی کنه الان خودش درحال ساختن دوبیتی عاشقانه است بفرمایید اینم شاهدش
        مثل مدیربرنامه های تلویزیونی شما نیستند که خندانک خندانک
        استاد مدیر خیال همه روراحت کرددیگه خندانک
        حالا تادلتون می خواد دوبیتی عاشقونه بگیدهمتون خندانک

        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۶
        استاد جان
        نوکرتم
        احساساتی کردین این دل لامذهب و
        من خواستم بنویسم طولانی تر از شما هم بنویسم
        اما دیدم دور از ادبه جلو شما سر در آورم
        آنچه را قصد نوشتن داشتم هی فشردم فشردم فشردم آنچه را ته دیگش ماند ه است اینه
        "عشق یعنی
        تو باشی
        من نباشم"
        خلاص خندانک

        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۱۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        استاد بانو عجم الحق که خوب شناختید استاد ملحق را خندانک خندانک خندانک
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۴۴
        استاد جان! چه ظلمی شده بر شما دوران کرونایی
        بسکه لبها همه در استتار ماسکهای پیشگیریبودند خندانک
        یکطنز بداهه
        ببخشید استادجان.دیدم شوخ شنگول آمدید شوخیم گرفت باشما خندانک
        یانبندید آگهی های مرا در تیک سبز !یا ببندید اکانتم را خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۵۶
        درود استاد سخاوتمند خندانک
        همه زیبا بودند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۰۳
        سلام سخن از لب است و سیاوش محروم اللهم ارزقه آلافا الوفا آمین
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۲۷
        سیاوش تو واقعا فکر کردی حلوا خیرات می کنند خندانک
        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۵۰
        جناب فخوری دست روی دلم نگذارید که دود از نهادش به عرش خیزد و ترسم دامن شما را نیز بگیرد

        اندر حکایت حلوا و لب

        پزم با آه دل زان لب خیالی
        بلی بی دود نتوان پخت حلوا


        قسمت ببين كه از لب شیرين گلرخان
        حلوا به ديگران به ما دود ميرسد


        مرا حلوا هوس کردست حلوا
        میفکن وعده حلوا به فردا

        دل و جانم بدان حلواست پیوست
        که صوفی را صفا آرد نه صفرا

        زهی حلوای گرم و چرب و شیرین
        که هر دم می‌رسد بویش ز بالا

        دهانی بسته حلوا خور چو انجیر
        ز دل خور هیچ دست و لب میالا

        از آن دستست این حلوا از آن دست
        بخور زان دست ای بی‌دست و بی‌پا

        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۳۸
        درود و عرض ادب و ارادت استاد ملحق بزرگوار خندانک
        بسیار زیبا بود تعابیرتان احسنت

        بنده را ترغیب به سرودن بداهه ای کردید که تقدیم میکنم
        ببخشید 🙈😁


        تا خال لبهای تو درجانش چکیده!
        انگور لبهایش رسیده تا قصیده!

        بهر وصالش فالی از حافظ گرفتی
        شیخ اجل گفته به وصفش، نور دیده!

        از صنعت بین الملل او کم ندارد
        مه پیکری رومی تراش است این پدیده!

        تا نقش می زد نقش بندش را خدایش
        لب غنچه هایش قلب دفتر را دریده

        تحریم لبهایش شدن زخم عمیقی است
        بوسه بچین از گونه‌ ی این ورپریده!!

        بداهه


        ببخشید استاد بداهه بود دیگه

        اخرش قافیه کم اوردم خندانک خندانک
        به بزرگواری خودتون ببخشید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۲۹
        سپاس خدای را که فرصتی دوباره داد تا بنویسم.
        درود بر استاد احمدی زاده مدیر مدبر سایت وزین شعر ناب و همه ی دوستانم

        موضوعی که استاد احمدی زاده مطرح فرمودند مرا بر آن داشت تا چند سطری در خصوص (لب) و نقش آن در ادبیات فارسی بنویسم.

        🔷 لب از دیدگاه قرآن

        زبان، مؤثرترين ابزار ارتباط انسان با انسان های ديگر و مبادله ی اطلاعات و معلومات از قومی به قوم ديگر است و بدون اين وسيله، آدمی هرگز نمی توانست تا اين اندازه در علم و ادبيات و تمدن مادی و مسائل معنوی پيشرفت كند.
        افزون بر اين، زبان كمك مؤثری به بلعيدن غذا می كند و در عمل جويدن نيز نقش مهمی دارد. زبان، به طور مرتب لقمه غذا را به زير چكش دندان ها هل می دهد و اين كار را به قدری ماهرانه انجام می دهد كه خود را از ضربه های دندان دور نگه می دارد، در حالی كه هميشه كنار آن و چسبيده به آن است. همچنين بعد از خوردن غذا فضای دهان و اطراف دندان ها را تا اندازه ای تميز می كند.
        لب ها نيز نقش موثری در سخن گفتن دارند؛ زيرا بسياری از مقاطع حروف به كمك لب ها ادا می شود. همچنين اين عضو كمك زيادی به جويدن آسان غذا و حفظ رطوبت دهان و نوشيدن آب می كند. در قرآن كريم در مقام يادآوری آدمی به نعمت های بیشمار پروردگار، از جمله به زبان و لب اشاره شده است: «وَ لِسانًا وَ شَفَتَيْنِ؛ [آيا برای انسان] يك زبان و دو لب [قرار نداديم].» (بلد: 9)

        چشم، زبان و لب ها از نعمت های بزرگ پروردگار به انسان و از شگفتی های آفرينش می باشند كه در زندگی انسان، نقش های مهمی را ايفا می كنند و خداوند، در سوره بلد، بندگانش را به اين چند نعمت متذكر ساخته است.

        🔷نقش لب در اشعار و ادبیات فارسی

        محققان بسیاری بر نقش و اهمیت استعاره در مفهوم‌پردازی تجارب انسان در جهان تأکید داشته‌اند. در این میان، اندام‌های بدن همواره به عنوان حوزه‌ای مبدأ در مفهوم‌پردازی مفاهیم متنوع در اغلب فرهنگ‌ها لحاظ می‌شود.
        مطابق تحلیل داده‌ها مشخص شده که لب واژه ای زایا در مفهوم پردازی احساسات (عشق، تمایل، شادی، غم، اضطراب)، قوای ذهنی (دانستن، درک کردن، فکرکردن)، ارزش‌های فرهنگی (احترام، صداقت)، ویژگی‌های شخصیتی (حرص، بی‌رحمی، آگاهی) و وقایع محسوس (مرگ، زمان) است.

        غا‌لباً استعاره و مجاز در تعامل بین بدن و فرهنگ به ظهور می‌رسند. این درحالی است که بدن یک حوزه مبدأ بالقوه جهانی برای استعارات و مجازهای ساختاربخش مفاهیم انتزاعی است و الگوهای فرهنگی ایجادگر منظرهایی خاص هستند که از خلال آن‌ها ابعاد معینی از تجارب بدنی و اندام‌های خاصی در درک آن مفاهیم، برجسته شده و اهمیت می‌یابند که در این میان لب نقش مهمی در این امر دارد
        وقتی به ادبیات کلاسیک و گذشته‌ی شعر پارسی نگاه می‌کنیم تعداد انگشت شماری شاعر خلاق و جریان‌ساز می‌بینیم و بی‌نهایت شاعر دنباله‌رو که پیروی از آن چند شاعر کرده‌اند. این که می‌گویم در کلیت است وگرنه هر شاعری در دیوان خود خلاقیت‌هایی هم دارد. همین پیروی‌ها و یا بهتر بگویم تقلیدها باعث شده در ادبیات کلاسیک یک سری قواعد بوجود بیاید، مثلا همیشه آه با آیینه است و آیینه با طوطی و طوطی با شکر و شکر با لب معشوق و لب با غنچه و پسته و لعل و غنچه با گل و بلبل و این زنجیره تا بی‌نهایت ادامه دارد. مثلا از این میان می‌توان به تشبیه چشم به نرگس و یا لب به لعل اشاره کرد که از پُر بسامدترین تشبیه‌ها و استعاره‌های تاریخ ادبیات است و همان شاعرانی که با چشم و گوش شاعران گذشته می‌بینند و می‌شنوند هنوز هم همین تشبیهات را با همین قواعد قبول دارند اما آیا امروز در اشعار مدرن و پسا مدرن میتوان از این المان ها استفاده کرد بدون آنکه خللی در پویایی شعر وارد شود؟ قطعا جواب مثبت است اما شاعر امروزه روز ما باید خود را با ادبیات جدید و واژگان جدید و ترکیب های بکر تطبیق دهد وگرنه همان جا درجا خواهد زد.

        ✍️ نکته

        تشبیه لب به لعل را در نظر بگیرید وجه شبه رنگ سرخ و درخشش لب و لعل است. از دید ادبیات همین کافی است ولی لعل سرد و سخت و بی‌روح را چه به لب معشوق. یعنی آن وجه شبه برای من به عنوان یک شاعر کافی نیست و دنبال وجه شبه‌های بیشتر و وجه تفریق‌های کمتر می‌گردم. مثلا به این بیت توجه کنید:

        وقتی که شاه‌توت لبت قسمتم شود

        دیگر محلّ ِعالم و آدم نمی‌کنم

        مریم فُرقانی

        در بیت بالا تشبیه بین لب و شاه‌توت است. حالا بیایید به وجه شبه‌هایش توجه کنید و ببینید چند وجه شبه دارد. من که آنقدر وجه شبه می‌بینم که تعجب می‌کنم که چرا این تشبیه نباید یکی از پُربسامدترین تشبیه‌های تاریخ ادبیات باشد.

        ✍️ شعر زیر را هم در نظر بگیرید که چه زیبا و مدرن از اعضای بدن استفاده کرده بدون آنکه دنیا را از دید سعدی و حافظ ببیند


        پیدا شده ست با همه‌ی چشم تنگی‌ات

        از پشتِ دکمه بادکنک‌های رنگی‌ات

        ترکیب جالبی ست قلم‌کاری تنت

        پهلوی کفش پاشنه‌دار فرنگی ات

        ترکیب جالبی ست همین عینک مدرن

        بر روی چشم و ابروی پارینه سنگی‌ات

        ...

        صالح دُروند

        در شعرهای فوق تماما می‌توانید نگاه شاعر و عاشق امروزی را به معشوق امروزی و با زبان امروزی ببینید و این است که غزل و به طور کلی شعر امروز را از ادبیات کلاسیک متمایز می‌کند. نکته‌ای که در این میان می‌بایست رعایت کرد این است که امروزی غزل گفتن و در عین حال غزل گفتن مانند راه رفتن بر لبه‌ی تیغ است. بسا شاعران هم‌روزگارمان که می‌خواسته‌اند شعر امروزی و غزل نوکلاسیک بگویند و شعرشان حالتی طنز و خنده‌دار پیدا کرده است ولی کم‌کم باید سدها را شکست و از مرزها رد شد و هرچه بیشتر شاعران در این زمینه کار کنند، کار را برای شعرهای بعدی و شاعران بعدی هموارتر خواهند کرد.

        ✍️ یکی از شاخصه‌های هنر مدرن و به طور اخص شعر، معنی‌گریزی و ابهام است. از مهم‌ترین ابزارهای ایجاد ابهام در شعر، بهره‌گیری از ظرفیت چندمعنایی واژه‌هاست. در کاربرد هنری، چندمعنایی برخی از فنون بلاغی و ادبی کلاسیک و مدرن ادبیات را در بر می‌گیرد؛ حال اگر در به کار بردن اعضایی مانند لب شگرد شاعر بر آن باشد که موارد گذشته را شکسته و دست به نوع آوری بزند قطعا و حتما شعری جذاب و بدور از تکرار خواهد داشت.

        خندانک خندانک خندانک خندانک


        یا علی مدد

        سید هادی محمدی



        منابع اسنادی

        📌 شفیعی کدکنی .محمد رضا؛ شعر معاصر عرب، انتشارات سخن

        📌 الیاده، میرچا (رساله در تاریخ ادیان) ترجمه جلال ستاری، انتشارات سروش

        📌 یاوری، حورا. زندگی در آینه. تهران
        نیلوفر.

        📌 مازلو، آبراهام. افق‌های والاتر فطرت انسان. ترجمه احمد رضوانی. تهران: آستان قدس.


        سیاوش آزاد
        سیاوش آزاد
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۵۹
        سلام برادر شاه توت هم که داغ نیست
        عجیب است روح لطیف لعل و نرمی آن را احساس نمی کنید گرمی آن هم اگر دماسنج بگذارید کمتر از توت نیست
        امید که با تعمق بیش تری همه به شعر کهن نظاره گر باشیم
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۵۷
        درود بر شما استاد گرامی ارجمند خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        شاهزاده خانوم
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۳۷
        خندانک خندانک خندانک
        درود استاد همه‌فن‌حریف خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        احمدی زاده(ملحق)
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۵
        سلام و زنده باد سید بزرگوار نسل سادات مستدام خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۳۳
        درود بر استاد بزرگوارم دکتر سید هادی محمدی عزیز

        بازهم پنجره سبز زرینی را گشودید
        درود برشما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۲۹
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۲۹
        درود بر شما بانو قشقایی
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۱
        درود بر شما شاهزاده خانوم خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۱
        خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۳
        درود بر شما استاد احمدی زاده

        آمین خندانک
        سید هادی محمدی
        سید هادی محمدی
        شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۳
        درود بر شما بانو رجائی

        سپاس از شما خندانک
        شاهزاده خانوم
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۰۰
        عشق یعنی گذشت خندانک
        هنوز پست رو نخوندم.. ولی از وجودش آرامش رفته‌ام برگشت خندانک
        خیلی مرسی استاد سخاوتمند خندانک
        برمی‌گردم و می‌خونم خندانک
        درود خدا بر شما خندانک
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۵
        درود شازده جانم خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        احمدی زاده(ملحق)
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۶
        این عالیه خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک راستی سلام خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهزاده خانوم
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۵۴
        درود بر همه بزرگواران خندانک
        چه حس خوبی بود از عشق سخن گفتید خندانک خندانک
        لحظات همه نابیون سرشار از عشق الهی یا غیر الهی فرق نمی‌کنه.. مهم اینه عشق بورزیم خندانک
        در پناه حق خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۲۱
        خندانک
        درودبراستادبزرگوارم
        عشق عشق است
        واگرنباشد زندگی لنگ است
        عشق انواع زیادی دارد و
        ازهرنوعش که باشد اگرتعادل رعایت شود خوب است
        انسان نه می تواند بی عشق زمینی باشد ونه آسمانی ونه عشق دنیا همه باید باشند دروجودآدمی وگرنه یک جای زندگی اش می لنگد!.
        احمدی زاده(ملحق)
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۲:۰۱
        درود استاد احمدی زاده عزیز و گرامی
        سید جلیل القدر و مدیر خدوم شعر ناب
        شاید بتوان تعدادی از صفات حضرت عشق را در سه کلمه خلاصه نمود:
        جان ، نفس و جیگر خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        احمدی زاده(ملحق)
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۶
        استادم دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۱۹
        عشق زندگی به وسعت خداست
        خندانک
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۴
        درود بانو قشقایی نازنین خندانک چه تعبیر زیبایی
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
        سپاس از مهرنگاهت عزیزم خندانک
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۴
        سپاس عزیزم خندانک
        احمدی زاده(ملحق)
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۷
        دست مریزاد بانوی گرامی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۲۲
        با سلام و عرض ادب خدمت مدیریت محترم و دوستان عزیز🌹
        و اما عشق...
        این پیدای پنهان
        این دیالکتیکِ تنهایی
        این ایده‌آلیسمِ افراطی
        این دیکتاتورِ دوست‌داشتنی
        این حسِ ژرفِ مردافکن
        این شرابِ هزار ساله
        این دراگِ سرخِ نشئه‌آور
        این به طرز عجیبی لازم
        این لازمِ بسیار عجیب
        این دیوانه‌ی رسوا
        این رسوای دیوانه
        این ثروتِ بی‌زوال
        این در اوجِ نداری دارا
        این شراره‌ی نامیرای به هر جان افتاده
        این ممکنِ غیرممکنِ هماره ممکن
        این با تازه جوان، بی‌رحم
        این با موی سپید، بی‌رحمتر
        این احساسِ روز اول خلقت
        این همسن و سالِ ازل
        این تا به ابد شعر و غزل
        و عشق
        این دیروزِ امروزی، این امروزِ دیروزی، و این فردای اکنون
        {عشق}
        هرچه که نیست را به هرچه که هست پیوند می‌زند...
        و انسان را به بندی می‌کشد که رستن از آن گرچه آرامش است اما حسرت نام دارد.
        میتوان گفت وجود عشق به ما نشان می‌دهد که انسان در بالاترین حد موجودیتِ فردی‌ خود تا چه اندازه موجودی اجتماعی و نیازمند است.
        عشق واقعی به سه دلیل ظهور و بروز میکند:
        نیاز عاطفی
        نیاز انسانی
        نیاز اجتماعی (مشارکت)
        که متصل به یکدیگر و جدا ناپذیرند.
        هرگاه فقط یک نیاز به سراغتان آمد بدانید که نامش هرچه باشد عشق نیست و تنها تصوری‌ست که باعث میشود شما خود را عاشق بدانید.
        خلاصه، عشق مانند اسطوره‌یی است که نمیتوان آنرا به درستی شناخت یا حتی توصیف کرد! فقط میتوان آن‌را حس کرد، فقط میتوان آن‌را زندگی کرد، و فقط میتوان آن‌را...
        یادتان باشد که سه چيز می‌تواند وجود عشق را زیباتر کرده و به مرور زمان آنرا پخته‌تر کند:
        درک عمق رابطه
        سرزندگی و نشاط هردو طرف
        پرهیز از افراط و تفریط
        اين‌ سه عامل باعث می‌شوند که رنگ درخت تنومند عشق تا همیشه سبز بماند و هر فصل میوه‌ی علاقه بدهد.
        (ناگفته نماند؛ مواردی که عرض کردم بیشتر برای رابطه‌ی زن و مرد کاربرد دارد چراکه عشق مادرانه یا عشق به آزادی گاه معادلات را عوض میکند!)
        و در آخر اینکه باید خیلی مراقب باشیم تا شیرینی عشق تبدیل به تلخی نشود.

        صحبت از عشق و دوست داشتن که می‌شود بی‌وفایی‌ست اگر یاد این شعر احمد خان شاملو نیفتم، دکلمه‌اش را گوش ندهم، زمزمه نکنم و موهای تنم سیخ نشود... تقدیم به تمام دوستان ناب:

        اشک رازیست
        لبخند رازیست
        عشق رازیست
        اشک آن شب لبخند عشقم بود
        قصه نیستم که بگویی
        نغمه نیستم که بخوانی
        صدا نیستم که بشنوی
        یا چیزی چنان که ببینی
        یا چیزی چنان که بدانی
        «من درد مشترکم مرا فریاد کن»
        درخت با جنگل سخن میگوید
        علف با صحرا
        ستاره با کهکشان
        و من با تو سخن میگویم
        نامت را به من بگو
        دستت را به من بده
        حرفت را به من بگو
        قلبت را به من بده
        من ریشه های تو را دریافته ام
        با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
        و دستهایت با دستان من آشناست
        در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
        و در گورستان تاریک
        با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
        زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
        دستت را به من بده
        دستهای تو با من آشناست
        ای دیریافته با تو سخن میگویم
        بسان ابر که با توفان
        بسان علف که با صحرا
        بسان باران که با دریا
        بسان پرنده که با بهار
        بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
        زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
        زیرا که صدای من با صدای تو آشناست

        سپاس بابت انتشار این مطالب خوب🙏

        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۳
        درودها استاد علامیان خوش سخن🌺عالی بود خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۸

        و من با تو سخن میگویم
        نامت را به من بگو
        دستت را به من بده
        حرفت را به من بگو
        قلبت را به من بده
        من ریشه های تو را دریافته ام
        با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
        و دستهایت با دستان من آشناست
        در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
        و در گورستان تاریک
        با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
        زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
        آفرین ...زدی به خال استاد علامیان عزیز
        چه توصیف شگرفی از شاملوی جان ، برای عشق
        چه شاهد زنده ای فراتر از آیدا و احمد شاملو برای اثبات عشقی مستمر ، ماندگارو جاودانه در میان دو انسان
        روی تورا می بوسم علامیان ! استاد گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۵۲
        از من تو را سلام
        و از من تو را سپاس ای حضرت دوست🌷
        به‌به آقا رحیم عزیز و دوست‌داشتنی خندانک
        دقیقا گل گفتید بشدت موافقم
        صحبت از عشق که میشود از خود بی‌خود میشوم
        ممنونم از همراهی و ابراز محبتتان🙏

        و سلام خواهر مهربان و بامعرفت بانو حسین‌زاده گرامی
        شما محبت دارید ممنونم🙏
        سبز باشید و سلامت خندانک
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۷
        درود بر شما استاد علامیان گرانقدرعالی بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۳۷
        سلام و سپاس بانو رجایی مهربان و گرامی خندانک 🙏
        احمدی زاده(ملحق)
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۳:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۲۹
        ممنونم استاد عزیز وکریم
        چون منشا سوال را می دانم ابن توصیف را می نویسم برای استاد گرانقدرم.

        عشق پذیرش عیبهای یکدیگر است
        ما انسان‌هایی هستیم، هرگز مثل هم نمی‌شویم، اما صبور بودن و پذیرفتن عیب‌های یکدیگر چیزی است که ما را برای دوست داشتن یکدیگر ترغیب ومهیا می سازد
        از یارو پرسیدند چطوری عاشق شدی؟
        گفت:
        لا مذهب رد شده بود یهو بر گشت یک نگاه فیل افکنی انداخت بمن ، فیل که سهله ، سقف آسمون خراب شد روی سرم وهنوزهم که هنوزه زیر آوارم خندانک
        همیشه تندرست ، لبانتان خندان و نگاهتان پر مهر باد خندانک
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۳۵
        درود استاد فخوری خندانک تعریف زیباییست خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۴۵
        متشکرم استادبانو حسین زاده ارجمند
        خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۱۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۲۶
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک خندانک

        در مورد من کاشکی سقف آسمون رو سرم می ریخت، کل کهکشان ها و تریلیون تریلیون تا ستاره های جهان ریختند سرم :)))))

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۵
        درود استاد فخوری ارجمند نظر شما نیست زیباست خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        تکتم حسین زاده
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۴۴
        درود خدمت استاد ملحق و همه ی عزیزان
        این پست منو یاد یه خاطره از دانشگاه انداخت
        یه روز استادگفت نظرتونو درباره ی عشق بگید،همین الان هر چی به ذهنتون میاد بگید،همه نظراتشونو گفتند در آخر استاد بلند شد و گفت من عشق رو تجربه کردم و در تعریف عشق فقط یک‌جمله به ذهنم میرسه فقط اونم اینه که(عشق تلخ ترین شیرینیه که هر آدمی دوست داره در طول زندگی تجربه کنه)چند ساله ذهنم درگیره این جمله است،گاهی میگم درست ترین تعبیر همینه گاهی میگم نه اشتباهه،خلاصه که تعریف درستی برای عشق ندارم،امیدوارم با خوندن نظرات دوستان به نتیجه ی درستی برسم
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۲۱
        تلخ و شیرین
        شیرین و تلخ!
        درود... چه تعریف جالب و درستی بانو تکتم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۴۳
        دیالکتیک هم رعایت شده / سنتز هم علی الاصول باید یک موجود نمکین باشه خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۷:۲۱
        حقیقت محض خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۵۹
        با درود

        عشق انواع گوناگونی دارد
        عشق عرفانی ،عشق ملی گرایانه٫ عشق شهوانی و ...
        شاید در مفهوم عامتری٫عشق بین مرد و زن را در ذهن متبادر کند

        در نگاهم بستگی دارد ٫افراد عشق را چگونه لمس کنند
        بسیاری در خصوص ازدواج و ایجاد رابطه به دنبال اروس اند برخی پراگماتیسم برایشان پررنگ ترست ،به طبقه ی اجتماعی و شاکله ی شخصیتی شریک آینده توجه میکنند تا پدر یا مادر شایسته ای برای فرزندشان باشد
        برخی عاشق لذتها و خیال و زیبایی اند
        برخی عاشق شئونات اجتماعی و اقتصادی اند
        هر فردی تجربه ای انحصاری از عشق برای ایجاد رابطه دارد

        اما شخصا ،عشق پدر و مادر به فرزند را خالصترین و مبرا ترین مفهوم عشق میدانم٫عالی تر از آنات معنوی و عرفانی نیز ٫عشق فرزند به والدین هم چنینست ٫باعث پویندگی ،آرامش ،اعتدال و برکت خواهد بود

        البته من ، گربه ی مشکی امریکایی کوچکی نیز دارم که عاشقش هستم٫ و یکی از عزیزترین داشته هایم است!!

        از نقطه نظرات زیبای دوستان نیز بهره ها بردم.
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۴
        درود استادبانونسترن طالب زاده عزیز،تعریف زیباییست از عشق خصوصا عشق پدرو مادر به فرزند و عشق فرزند به پدرو مادر👏❤️❤️❤️، عشق به حیوانات نیز ،گربه نیز ما هم گربه ای زیبا داریم که همه ی اعضای خانواده عاشقانه دوستش داریم خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۷
        تصحیح می کنم «سیده نسرین طالب زاده » خندانک
        ارسال پاسخ
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۱
        درودبانو طالب زاده ی عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۴۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۰۸
        سلام
        اگر ثنویتی در کار نیست عشق سالبه به انتفاء موضوع نیست؟
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۳۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۵۲
        ترجمه فارسی لطفا خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا مددی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۲
        سلام و درود
        به نظر بنده عشق فقط به روح تعلق داره، و علاقه به جسم شهوت هست نه عشق!پس به نظر عشق می‌تونه بین دو همجنس باشه، بعضی وقتها در طول زندگی و گذر عمر انسانها با انسانهایی روبه رو می شوند که احساس می کنند خودشون رو تو آینه دیدند!!!البته اغراق کردم...ولی انگار تو بعضی ها یه چیزی هست که روحت جا می خوره...شگفت زده میشه...چیزی مثل نقطه مشترک روحی...که در شکل ظاهر هم اشتراک ایجاد می کنه...دیدید خیلی وقت ها دوست های همجنس شبیه هم هستند، زن و شوهرها شبیه هم هستند...ارواح شباهت دار ظاهرهای شباهت دار و عشق رو ایجاد می کنه....نمی دونم شاید حالت های دیگری هم وجود داشته باشه...ولی من این نوعش رو تجربه کردم... خندانک
        البته که عشق به پروردگار و فرستادگان الهی و بعد هم خونان(پدر و مادر و...)ورای اینها و حقیقی تر هست..‌
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۳
        درود بر شما بانومددی عزیز تعریف شما نیز زیباست ، نیمه ی روحی که همان‌جور که فرمودید الزاما فقط بین دو جنس مخالف نیست ، گاهی بین دو همجنس یا حتی فرزند و مادر و دو خواهر است و آنچه فرمودید نیز صادق است مانند دیدن خود در آیینه ، زیرا روحیست که هنگام عزیمت برزمین دو نیم شده اند و قرار دارند که سر راه یکدیگر قراربگیرند برای رشد و تعالی روحی یکدیگر و هنگامی که رو نیمه ی روحی با آگاهی حتی دستهای خود را در دست هم بگذارند زیباترین و بیشترین انرژی به جهان هستی ارسال می شود ❤️
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۲:۳۵
        عشق یعنی صدای سازی گرم
        باخیال نگار می رقصی
        در میان سقوط یا پرواز
        شاد بر یک‌مدار می رقصی

        مثل بازوی پیچک مستی
        هوس دلبری به تن داری
        با فریبی که از خزان خوردی
        با خیال بهار می رقصی
        .
        دست ماهور پاک احساست
        مست از بوسه های رنگارنگ
        زمزمه می‌کنی به لب آهنگ
        سرخوش و بیقرار می رقصی
        .
        از لب پنجره فرا رفتن
        می روی تا غروب تا رفتن
        سفر از روزهای سرد و سیاه!
        با همین انتظار می رقصی
        .
        زل زدن روی سقف تاریکی
        ضرب آهنگ آی لیلی آی
        آه با رقص دود سیگارت!
        در میان غبار می رقصی!!
        .
        با همین عشق لامروت تا
        سردسیر نمور تنهایی
        چک چک شعر تلخ از اشکت!
        زیر این آبشار می رقصی!



        درود بر استاد بزرگوار و صبور و شایسته ام
        پست زیبایی بود خندانک
        سپاس بابت بازنشر خندانک خندانک

        سایه پرمهرتان بر سر شاگردانتان مستدام باد
        استاد عزیز ارادت قلبی شاگردتان را پذیرا باشید خندانک

        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۷
        به به چقدر زیباست خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۱
        درود بانو رجائی نازنین خندانک تعبیر زیبایی بود
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۹:۰۷
        درود بر شما خانم حسین زاده عزیزم
        سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۹:۰۸
        درود بر شما خانم قشقایی عزیزم
        سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۹:۱۰
        درود بر شما خانم عجم عزیزم
        سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۳
        سلام عشق یک رابطه نسبی است و هیچ چیز دیگری که فکر کنی نیست
        عشق در یک رابطه گاهی تا مرز جنون خواهد بود
        عشق مادی یا زمینی و عشق آسمانی یا معنوی
        بازهم یک رابطه نسبی میتواند باشد ویا نباشد
        ممنونم از اشتراکتان
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۳۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۱
        درودها استاد ازادبخت خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۳۵
        سلام وسپاس خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۳۶
        سلام وسپاس خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۸:۴۰
        سلام وسپاس خندانک
        فرشید ربانی (این بشر)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۱۳
        درود فراوان بر شما استاد ملحق عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        من با این که متخصص زیست شناسی و روانشناسی و ... نیستم ولی بازم نظرم رو بیان می کنم خندانک

        عشق در حقیقت یک سری فعل و انفعالات شیمیایی و فیزیکی در مغزه که رابطه مستقیمی با روند تکاملی انسان و تجربیات گذشته و حال حاضر فرد داره. به دلیل تلاش مداوم انسان برای زنده موندن در روند تکاملش، او به عموما به سمت قدرتمندترین جنس مخالف کشیده میشه. عموما زنان عاشق مردایی میشن که توانایی تشکیل و نگهداری یک خانواده رو داشته باشن (خلاصه این که پولدار باشن) و مردا هم عاشق زنانی میشن که بتونن به راحتی بارور بشن (خلاصه این که س.ک.سی باشن). البته در کنار این هاغ خوش قیافه بودن و خوش اندام بودن و قد بلند بودن و ... هم خیلی تاثیر گذارن. معمولا انسان ها اینجوری عاشق میشن.
        حالا این وسط یه کسایی مثل من هم پیدا میشن که معشوقشون شبیه کدو تنبلیه که از پشت وانت افتاده پایین :)
        حالا اینجا مساله تاثیر وضعیت گذشته و روحی و روانی و شرایط محیطی مطرح میشه. نمونه اش هم خود بنده :)
        من اواسط پاییز ۱۳۹۸ با وی آشنا شدم، بعدش یهو خوردیم توی اتفاقات آبان ماه. زیر فشار شرایط محیطی (قطعی اینترنت و درس و ...) روز به روز کشش من به وی بیشتر و بیشتر می شد و ناگهان روز بیستم آذر ماه به حد تسلیم رسیدم و به عشقم اعتراف کردم. بعد از وی هم افراد دیگه ای اومدند و رفتند ولی وی هنوز هستش. به قول حضرت سعدی:

        دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی!

        در هر صورت امیدوارم که افراد دچار عشق افلاطونی (همون عشق یه طرفه) نشن.

        با آرزوی بهترین ها خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۲۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۲۳:۳۶
        خندانک خندانک خندانک
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۲
        درود جناب ربانی خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۱۶
        درودها خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید ربانی (این بشر)
        فرشید ربانی (این بشر)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۶:۵۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۱:۱۲
        سلام و عرض ادب استاد احمدی زاده عزیز و ارجمند مدیریت محترم شعر ناب
        و اساتید و فرهیختگان عزیز و ارجمندم

        بنده در گفتگویی که با استاد فخوری عزیز داشتم و در پاسخ به یکی از سوالات ایشان که مربوط به عشق بود پاسخ دادم. از این مطلب آموزنده بسیار متشکرم.
        عشق شاید در آن نوع خاصش که اکثر جامعه مدنظر دارند عشق به جنس مخالف هست. تعریف های متفاوتی از عشق هست اما در آن نوع خاص می خواهیم بحث کنیم. خیلی از جوانان هستند وقتی عاشق می شوند از این رو به آن رو می شوند کلا حالات شان فرق می کند انگار هیچ کس آن ها را درک نمی کند مسئله وقتی بغرنج می شود که شکست عشقی رخ می دهد. به نظر من این مقاله خیلی کامل بود. به قسمتی از این مقاله اشاره می کنم و بعد نظرم را می گویم:
        (در موارد زيادي يكي يا هر دو طرف در يافتن عشق ثابت و با دوام اشتباه مي كنند. بي شك مي دانيم كه چنين اشتباهاتي چه بهاي گزافي دارد. هلن اي. فيشر در بررسي اش گفت: «مغز اين مراحل را طي مي كند: شهوت، كشش و وابستگي»)

        پیشتر هم بیان کردم عشق وابستگی است. و البته انسان نباید وابسته باشد بنابراین از این حیث بنده عشق را اصلا قبول ندارم. این نوع عشق را تنها کسانی می توانند تعریف کنند که حداقل یکبار برای همیشه گریسته باشند.
        گفتم حداقل یکبار، برای اینکه انسان وابسته می تواند هر بعد از یک مدت دوباره به یک نفر دیگر وابسته شود. اتفاقا بعضی معتقد هستند جای عشق را فقط عشق می گیرد و عشق راه درمان ندارد به این معنی کسانی که عشق شان را از دست داده اند باید به دنبال یک نفر دیگر برای جبران وابستگی هایشان بگردند.

        بهر حال وابستگی بد دردی است

        بعضی از انسان ها فکر می کنند فقط عشق یکبار اتفاق می افتد. ایشان در وابستگی خودشان خیلی غرق شده اند.

        عشق اساسا باید اتفاقی رخ بدهد و انسان ناآگاهانه عاشق می شود. عشق به یکباره ویران می کند. برای همین هست که فرد نمی تواند علاج کار کند اما قطعا ریشه در وابستگی انسان دارد وقتی انسان کمبود و نقص دارد دل می بندد و وابسته می شود. همین که شکست خورد اگر قبول کند عشق او وابستگی است 90 درصد راه را طی کرده است مشکل اینجاست که فرد عاشق فکر می کند عشق او با همه عشق ها فرق دارد و این حالت او غیرطبیعی است و هیچ کسی چنین حالی ندارد و هیچ کس او را درک نمی کند. بنابراین انسان عاشق حالت خودش را توجیه می کند و مادام که این توجیه را دارد وابستگی او درمان ندارد. بعد از گذر از این وابستگی می تواند چاره دائمی بیاندیشد و یکبار برای همیشه به مسئله عشق خاتمه بدهد، با این طرز تفکر که عشق وابستگی است و وابستگی در انسان جایی ندارد. و اگر برای وابستگی خود فکری نیاندیشد و از درون تهی باشد، باز هم عشق به سراغش می آید.
        نکته جالب تر از همه اینکه عشق با توهم همراه است و عاشق فکر می کند عشق او ویژگی هایی دارد که هیچ کس آن ویژگی ها را ندارد و نوعی مبالغه و تنزیه در معشوق و بزرگنمایی پیش خودش می سازد و حتی وقتی معشوق او را رها می کند توجیه رفتار معشوق پیوسته تداوم دارد. ضرب المثل مرغ همسایه غاز است کاملا صحیح است. به طرف می گویی این همه دختر پاک، معصوم، صادق، باوفا و الی آخر، خلاصه هر چه بگویی عاشق می گوید اونی که من عاشقش بودم فرق می داشت. انسان عاشق، فقط عاشق توهمات خودش می شود. آن فردی که عاشق در رویاهای خودش دنبال می کرده و می کند هیچ وجود خارجی ندارد فقط این عاشق هست که فکر می کند آن کسی که او را رها کرده آن ویژگی ها را داشته است. انسان عاشق در حقیقت عاشق تخیلات خودش هست در حقیقت عاشق خودش هست. برای همین هست که ضلع رو به روی وابستگی، خودشیفتگی است.

        متشکرم خندانک خندانک
        تکتم حسین زاده
        تکتم حسین زاده
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۱۳
        درود استاد محمدی خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۲۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۰:۵۷
        سلام و عرض ادب خدمت دوستان و ادیبان ناب؛
        عشق در تفسیر من؛احساسی است که میتواند باعث شادابی و سر زندگی انسان ها شود و بدون آن شادابی ها کمتر ؛و احساس تنهایی هم بیشتر؛
        عشق علت خلقت است؛
        سرنشتر عشق بر رگ روح زدند؛یک قطره چکید و نامش دل شد
        والاترین و برترین عشق ها عشق مابین انسان و خداست؛
        هدفی که پشت این جهان خلقت نهفته است؛همان عشق است؛
        همان تقرب و نزدیکی به خداونداست...
        از نظر من مشغول شدن به عشق های زمینی؛از طریق روابط نامشروع ما را از عشق آسمانی دور میکند؛
        چرا که معشوقه واقعی را از یاد میبریم...
        حال بماند که بیشتر عشق های این دور زمونه؛ناپایدار هستن
        و ناخالصی های زیادی هم دارند ودر جوانان آغشته به گناه هم میشوند...
        ولی عشق های پاک وجود انسان تطهیر میدهد و راه نشان میدهد برای رسیدن به عشق واقعی و ازلی معبود...

        دیدم گه در بهاران می گفت به غنچه بلبُل
        پیــش از بهار امســال عاشـــق نبودم ای گُل

        گـفتش درختِ پیری که داشــت ریشه در گِل
        خواهی به چندمین گل عشق هزار و یک دل

        ایــن عـــشق و عـاشــقیت تا کـی پایدار اســـت
        عشقی که پایداراست معشوقه ماندگاراست

        گویند به قــول ســعدی حرف نگو ز یاران
        گویم که تا بگویند این عشــق روزگاران

        (مهردخت)



        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد ترکمان(پژواره)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۳۴
        عشق
        یعنی یک دل خوش و سری آسوده...
        و این بهترین تعریفی است از عشقخندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۵۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۴۰
        خرسندم ازحضورشما استادعزیز خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی معصومی
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۵۰

        درودها بر شما
        جناب احمد زاده نازنین
        دوستان عزیز
        بحث جالبی بود
        ◇◇◇
        ای عشق

        می برگی و می جوانی ای عشق
        ان گونه که می توانی ای عشق

        دنبال خودت مرا همیشه
        بی واهمه می کشانی ای عشق

        بیگانه و آشنا نداری
        همصحبت و همزبانی ای عشق

        یک ذره ی بی نشانه ام من
        صد خوشه کهکشانی ای عشق

        من مرغ شکسته بال خاکم
        تو ساکن آسمانی ای عشق

        در دشت و بهار و آرزوها
        سرچشمه بی کرانی ای عشق

        دست من و دامن محبت
        هر مصلحتی تو دانی ای عشق

        من می روم و خوشم به این که
        - سرزنده و جاودانی ای عشق

        ♤♤♤
        ✍به بهانه اول بهمن، روزی که خاک زمین آشیانه من شد
        ♤♤♤

        عشق روزی سر براه ات می کند
        کوه اگرباشی چو کاه ات می کند
        راه می بندد که حیران تر شوی
        خاک می گردی تباه ات می کند
        درد می ریزد بجان و هستی ات
        سوز با خورشید و ماه ات میکند
        باش تا روزی عیان گردد تو را
        مست با موی سیاه ات میکند
        رفت چون عقل از سر شوریده ات
        نقش بند راه و چاه ات می کند
        گاه دریا و گهی چون قطره ای
        گاه طوفانی ز آه ات می کند
        خوب میدانی تو معصومی که باز
        عشق روزی سربراه ات می کند
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۲۶
        با درود حقیر چندان واژه عشق را به کار نمیبرم بنظرم تنها دوست داشتنی فزون تر از سایرین نسبت به یک شخص وجود دارد برای مثال من دوستی دارم که همیشه دوست دارم با او بگردم با اینکه دوستان دیگری هم دارم اما همیشه ارجحیت با اوست اینجا عشق معنا ندارد تنها دوست داشتن بیشتر و رابطه دوستی عمیق تر وجود دارد حال این مثال قابل تعمیم به دو جنس مخالف نیز هست هر کس میتواند کسی را به نسبت دیگری بیشتر دوست داشته باشد تا حدی که بخواهد باقی عمر خود را با او بگذراند اما عشق در اینجا هم چندان معنای ندارد تنها دوست داشتن بیش از حد است عشق یک واژه است که آدمها خود بوجود آورده اند و در واقع حقیقت نیست بلکه فرمی خلاصه از دوست داشتن فراتر از دیگران بکار میرود خندانک
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۵:۰۸
        درودها جناب افشاری عزیز
        عشق حقیقت نیست ، واقعیت است
        عشق جاری در زمان نیست که بشود به آن حقیقت را اتلاق کرد
        عشق واقع در نهاد انسانهاست .بوقوع می پیوند با نگاه پرمهری ، با سخنانی ویا با اعمالی که در خور ستایش عاشق وبلعکس در معشوق است . بله بنده هم با شما موافقم که ما ادم ها هستیم که به هر حادثه ، موضوع ویا اتفاقی یک نام گذاشته ایم . اما ما در اینجا با نام کاری نداریم ما با ماهیت اتفاقی حرف می زنیم که نامش عشق است
        و به این می ماند که . والدین محترم حضرت عالی شما را جناب عارف نام نهادنده اند ما دیگر بررسی نمی کنیم عارف چگونه نامیست و یا هرچه ...ما اگر در پی ماهیت شما بگردیم قطعن سراغ وجودتان خواهیم رفت و کاری به این نخواهیم ئاشت که این وجود نامش عارف است و یا رحیم
        البته باشما در همین نزدیکی ها بگفتگو خواهیم نشست انشالله خندانک خندانک
        با احترام
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۱:۴۱
        دوردبرشما استاد احمدی عزیز بسیارنکات زیبایی راقلم زدید احسن برشما تقدیم گل های زیبا بشما استاد عزیز 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
        🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
        🪻🪻🪻🌹🌹
        ⚘️⚘️⚘️⚘️
        🌺🌺🌺
        🌻🌻
        ❤️
        محمدرضا آزادبخت
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۴۹
        سلام استادگرامی آقای احمدی زاده تناسب بین عشق ولب وچشم از یک نظیر رعایت شده (مراعات نظیر )
        سخن در مورد بسیار گفته اند
        اما استاد نابتر
        ممنونم از اشتراکتان
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۹:۵۶
        درود مجدد می گویند آفرینش از چرخیدن ،از گشتن شکل گرفت به همین دلیل هم برای ستایش پرودگار دور کعبه می گردند، ، و عشق همان است که باعث انفجار عظیم بین ستاره هاست ، عشقی که وقتی ستاره ای دیگر کارآیی لازم را ندارد در خود منفجر می شود و دوباره هستی ای جدید شکل می گیرد ،عشق حقیقت است اما به دلیل اینکه با نمی توان از آن تصویر ی ساخت از خو د عشق غریب است ،مانند روح یا حس ششم در آدمی خندانک
        علی معصومی
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۸:۲۷
        یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
        کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
        مطالب ارزنده ای در این صفحه مرور و زیبایی عشق به تصویر کشیده شد.
        ♤♤♤
        عشق از کلمه عشقه که گیاهی است، برگرفته شده است که به دور ساقه درخت می پیچد و با آن همدم و ملازم می شود تا اینکه آن ساقه را به زردی و خشکی میکشاند و بعد خودش نیز از بین میرود.
        کلمه عشق مختص انسان ها نیست موجودات مختلف مثل پرندگان و جانداران دیگر موجودات که در مقابل دوست داشتن العمل های فراوانی از خود نشان می دهند. انس گرفتن یک حیوان با انسان یا هم نوع خود یک ارتباطی از عشق به وجود می‌آورد که کاهی غریزی تیست بلکه اکتسابی است، عشق کلمه مرتبط با دوست داشتن بیش از حد است اما در مورد تک تک افراد خود، جنبه های خصوصی و فردی دارد بنابراین هر کس عشق را از پنجره دوست داشتن خود تعریف می کند و عشق از دیدگاه های مختلف متفاوت است.
        اینکه عشق واقعیت است یا حقیقت کاری است که باید به تک تک افراد ان رجوع شود، عشق ارتباطی تنگاتنگ بین دو موجود است و در دنیا موجودات بسیاری وجود دارند که این ارتباط در بین آنها معنای خاص خود را نشان داده است گاهی عشق خاستگاه دنیوی دارد اما انتهای آن می‌تواند فراتر از دنیا باشد و دنیای متافیزیک را تحت تاثیر قرار دهد.
        شامانی و افسردگی و امثال ان پیامدهایی است که عشق بدنبال دارد و در نهایت، تعریف و تجسم ان بسیار گسترده تر خواهد بود.
        رابطه عشق بین دو انسان، و دو موجود زنده، فقط برای دو طرف قابل درک است و هیچ کسی دیگر نمی تواند ان را درک کند.
        اگر بر دیده محنون نشینی
        به غیر از خوبی لیلی نبینی

        این است که کد های تعریف شده از عشق به راحتی قابل شناسایی نیست.
        ♧♧♧
        اسدی
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۱۲
        با سلام
        ......
        که عشق آسان نمود اول ولی اقتاده مشکلها. ‌زندگی تمرین عشق ورزیدن است ودارای سلسله مراتبی .که از نوزادی شروع می شود و به وصل زمینی می رسد که عرفا از آن به عنوان پلی برای نیل به عشق الهی نام برده اند ‌.به هرروی هرقدر عشق متعالی تر می شود سختی های راه او بیشتر می شود. خلاصه آنکه چه او که در عین بی نیلزی برای انسانیت ایثار می کند و یا همین الان باوجود رفاهی که می توانست داشته باشد پشت میله ها ی زندان برای همنوعش در حبس است در سطوح بالایی عشق قرار دارد و عاشق واقعی او ست .حق عشق را جانا مالا و و با نشر علم و دانایی می توان ادا کرد بی فکر پاداش و برای آنکه عاشق و معشوق فقط یکدیگر را دوست بدارند .همین
        اسدی
        جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ ۱۳:۱۳
        مالا صحیح است
        پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۱۲:۱۸
        سلام بر احمدی زاده گرامی
        (ع)لاقه (ش)دید(ق)لب را عشق گویند.
        بنده از عشق هیچی نفهمیدم. عشق هیچی نیست فقط یک لفظ خوشایند هست.
        درود بر شما
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2