سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        امان از این دخترهای زرنگ
        ارسال شده توسط

        ستار کعبی /وفا

        در تاریخ : شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ ۱۳:۵۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۲۳ | نظرات : ۱۴

        امان از این دخترهای زرنگ
        عاقبت دروغگویی
        ماجرا از روزی شروع شد که این دوست زرنگ ما آرش خان، دختر مولتی میلیاردری را پیدا کرد و تصمیم گرفت هرجور شده باهاش ازدواج کند. هرچقدر هم که ما گفتیم: «آرش جون! دلبندم! این دختر رو چه به تو؟» ولی کو گوش شنوا؟ مرغ آرش، یک پا داشت. دردسرتان ندهم! دوست ما هی می‌رفت جلسات خواستگاری، خوراکیهای گرانقیمت نوش جان می‌کرد و می‌نشست به فک زدن با این دختر خانم. از قرار معلوم در خلال همین صحبتها بود که متوجه شد دختر مورد نظر از آن رمانتیکهاست و برای خودش دفتر خاطراتی دارد و از خودش دلنوشته می‌سازد و از این حرفهای صدتا یک غاز! آرش نابغه هم برای اینکه کم نیاورد، به دختر خانم پز داده بود که: « چه جالب! اتفاقا منم یه دفتر خاطره دارم که توش خاطرات 5 سال از زندگیم رو نوشتم. با کلی شعر و دانوشته. انقده باحاله.» خلاصه اینقدر از دفتر خاطره‌ی خیالی‌اش تعریف کرده بود که دختر خانم، یک دل نه صد دل، عاشق آن شده بود و اصلا شرط ادامه‌ی جلسات را منوط کرده بود به دیدن دفتر آرش تا از طریق آن متوجه شود چقدر با هم تفاهم دارند!
        آقا! یک روز دیدم آرش با لب و لوچه‌ی آویزان پیش من آمده و تقاضای کمک فوری دارد! ما هم که خراب رفاقت! یک سررسید برداشتیم و دو نفری در آن شروع کردیم به نوشتن خاطرات مثلا قدیمی.  من که دستی بر قلم داشتم به مدد همه‌ی شاعران و نویسندگان مرده و زنده، اشعار و دلنوشته‌های زیبا برای دفتر پیدا کردم و آرش هم وظیفه‌ی نوشتن متون را به عهده گرفت. یک کار سخت دیگر من، قدیمی جلوه دادن دفتر بود. ۱۰ جور خودکار با رنگهای مختلف برای آرش فراهم کرده بودم. پوست پرتقال می‌مالیدم به بعضی برگهای دفتر تاریخی. چای می ریختم روی صفحاتش و برگ گلهای مختلف را جابجا،لای برگه‌هایش می‌گذاشتم تا مثلا نشان بدهم چه دوست اهل دلی دارم. بخش محتوایی دفتر هم که بعده‌ی آرش بود و مدام در  خاطرات روزانه‌اش، خودش را خوب نشان می‌داد و تاکید داشت اصلا دنبال مادیات نیست و در زندگی فقط انسانیت افراد برایش اهمیت دارد و ...
        تا اینکه بالاخره قرار بعدی خواستگاری گذاشته شد و آرش، خوشحال و خندان و دفتر بدست در حضور دختر حاضر شد. دفتر را با لبخندی ملیح و دودستی به همسر آینده‌اش تقدیم کرد و آن دختر بس زرنگ، بمحض دیدن دفتر آن را دو مشتی بر فرق سر آرش کوبیده و هوار کشید: «منو چی فرض کردی؟ تو ۵ ساله داری تو این خاطره می‌نویسی؟ تو سالنامه‌ی 1392؟» و اینگونه بود که عاقبت دروغگویی آرش سر به رسوایی گذاشت!

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۹۸۴ در تاریخ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ ۱۳:۵۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2