پست های وبلاگ

*(خاطرات..درد)*(۶)

^^^^^^^^^^^^^^^^^^

وبا پرسیدن به مغازه سید احمد مؤیدی رسیدم میخواست مغازه را ببندد با دیدن من گفت

تو پسر آقای روزبهانی هستی؟پسر کجا بودی دوروزه از دره گرگ پیِام میاد وسراغ تورا میگیرند نامه را گرفت وبه کار گرانش دستور داد یکبار آرد که صدکیلو میشدبه الاغ بار کردند افسار الاغ را گرفتم وبه سمت روستا راه افتادم بدون اینکه فکر کنم تنها هستم یا دیر وقت است چون حرفهای آقا احمد بیشتر مرا ترساند وبا خود گفتم پدر ومادرم نگرانند زود تر بروم بقول معروف سخن کوتاه وشیرین.... از شهر خارج شدم الاغ از جلو ومن هم بدنبالش راه میرفتم هیچ فشاری به الاغ نمیآوردم آزاد راه میرفت وعلفهای کنار جاده را هم میخورد از شهر وارد روستای قلعه کرم شدم واز آنجا نیز خارج شدم وآرام آرام می رفتم خورشید غروب کرد وکم کم هوا تاریک شد ودرتاریکی شب به ابتدای دره دراز بزرگه رسیدم باید اضافه کنم برسر راه بروجرد دره گرگ دوتا دره بزرگ وجود دارد که یکی به دره دراز بزرگ ودیگری دره دراز کوچک معروفندابتدای دره دراز بزرگ جاده ای سنگ لاخ باشیب تند به دره میرسددر ته دره جوی آب بازیکی وجود داشت بالا و

پایین دره مملو از درختان تبریزی وبید وافراست الاغ به لبه جوی آب رسید خواست آب بنوشد...

ادامه دارد...

$$$$$$$$

تز ؛ خاطرات

*(حمیدروزبهانی)*