به تازگی همه را مست میبینم
به تازگی همه را پست میبینم
به تازگی همه را خصم میبینم
به تازگی ز همه خشم میبینم
به تازگی همه در خانه گم شده اند
به تازگی چه فراوان ز همدگر شده اند
خبر ز مهر و وفا نیست
ز جمع دوباره کم شده اند
دروغ مصلحت آمیز میگویند
گناه همدگر چه صمیمانه میشویند
به جای مدرسه مسجد سعید میگیرند
برای مسجد و منبر ضریح میگیرند
صحبت از وجدان و انسان میزنند
در طنین جان همدیگر کر اند
جای بودن صحبت از فرسودن است
آخر کابوسمان ترسیدن است
مرحمی باید بر این بغض قدیم
تا زند این بار ام نبض سلیم
قدمت ایمان رو در روی ما
پاسخی از فرض ها پهلوی ما
چون محبت دیگر اینجا گرم نیست
بین مردم چونکه دیگر شرم نیست
ننگ باشد غیبت از هر محتوا
آب را نبود بقایی جز شفا
چیست هی سر میخورد این تازگی
پای مردم،چیست نیت زندگی
یک قلم از دم همه بس نا امید
میشود سردی کجا کی ناپدید
آخ از این طعنه های ناگوار
تا نمیگشتیم هرگز شرم سار
زندگی بوسيدن ناقوس نیست
فرصتی اندازه ی کابوس نیست
کاش برخیزیم از خواب گران
میشدیم از حال هم ما نگران
آب میپاشیدم روی روح خود
کشتی هم میشدیم و نوح خود
نیست نوروزی خوش از آئین آب
مینیاتوری ترین رقص شراب
آتشی افسوس پشت بام جان
تا بخشکد چله رو در رویمان
جمعه ۱۴۰۳،۱۱،۲۶