سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 10 دی 1403
    1 رجب 1446
    • ولادت حضرت امام محمد باقر عليه‌السلام، 57 هـ ق
    Monday 30 Dec 2024

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۱۰ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      (طنز) خر تو خر! ببخشید دیو و خر
      ارسال شده توسط

      محمد شریف صادقی

      در تاریخ : يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۳۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۹۴ | نظرات : ۱۰

      یک روز به روستای آبا و اجدادیمان رفته بودم که اسمش «دو لِنگان» است (انگار بقیه مردم سه لِنگ دارند و فقط این خیر ندیده ها «دو لِنگان» هستند😐😐😐). خانه عمه گرامی بودیم که عزیزان جمع شدند و از گذشته ها گفتند. به من گفتند که تو پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرت رو میشناسی؟ گفتم نه من فقط تا پدر پدر پدر پدر پدرم رو میشناسم. گفتند «اسم پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرت «صفر علی» بوده که یلی بوده در زمان خودش. ماجرای صفر علی و مادر دیوها رو شنیدی؟!!» بنده هم مثل بت ابوالهول منجمد شدم که «نه والّا!».
      ناگهان یکی شروع کرد به با آب و تاب تعریف کردن قصه:
      صفر علی سوار بر اسب خودش در حال گذر بود (حاشیه: من شرط میبندم خری یا قاطری بوده و بعدا افسانه ها اسبش کردن...بماند). صفر علی دارای چشم بصیرت بود و دیوها و پری‌ها و شِرِک و... همه جور موجود عجیبی رو می‌دید... ناگهان چشمش به یک جا افتاد که دیوها جمع شده بودن. مادر دیوها کنار بچه هاش بود و همشون در حال استراحت ظهرگاهی بودن (حاشیه: احتمالا اون روز سر سفره ها زیادی بسم الله یادشون رفته اینا هم زیاد خوردن سنگین بودن). صفر علی متوجه شد که دیو مادر یک گردنبند زیبا گردنش هست. صفر علی هم قند تو دلش آب شد. با اسب (حاشیه: خر ، قاطر، یابو) شتاب گرفت و در یک حرکت سامورایی (تنفس سگ، فرم هشتم) گردبند رو قاپید. صفر علی پدرت خوب،مادرت خوب، آخه گردبند «امّ مغیلان» رو میخوای چیکار...هیچی دیگه: دیو بدو، اسب بدو (=قاطر، خر، یابو). آخرش دیو مادر از نفس افتاد و جا موند و شروع کرد به نفرین: الهی تا هفت پشتت خیر نبینه «صفر علی» !!(البته احتمالا الفاظ رکیک تری به کار برده که در تواریخ ثبت نشده) صفر علی هم خنده کنان عقب رو نگاه کرد و فرمود: نونشون باریک میشه اما قطع نمیشه.
      حالا نکته جالب داستان چیه؟! اینکه عزیزان این داستان رو قبول دارن؟ نخیر جانم! نکتش اینه که من بدبخت دقیقا هفتمی هستم (و طبق تجربه در تمام شش نسل گذشته مشکلات مهمی بوده🤣). بعد ما نفرین رفع میشه بحمد الله و المنة.

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۴۹۸۶ در تاریخ يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۰۲:۳۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      شاهزاده خانوم
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۰۸:۴۶
      😂😂😂😂😂
      وااای چَنی عالیععععع خندانک خندانک خندانک
      بهترین پست وبلاگت بود خندانک
      راستی از این *حاشیه*ت خوشم میاد... میشععع فرم نوشتاری مخصوص به خودت... حذفش نکن... خندانک
      برای ما هم از این داستان‌های دیو و جن و پری تعریف کردند ولی خوشبختانه برای ما پدر پدر پدر پدر پدر پدر پدرم نجاتشون داده سر همین تا هفت پشت خیر می‌بینیم...😂

      خیر سرم وقت باشگاههه... برم که دیر شد... خندانک
      یعنی انقد بامزه بود داستانت نشد نیام کامنت نذارم خندانک خندانک
      درود بر شما خندانک
      بیشتر خواهی درخشید در آینده‌ای نه چندان دور خندانک خندانک
      محمد شریف صادقی
      محمد شریف صادقی
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۱۶
      درود. ممنون بابت لطف و پیشنهاد خوب شما🙏🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      طاهره حسین زاده (کوهواره)
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۰۴

      سلام حالا مجبورید بروید با کلی دنگ و فنگ اون گردنبندِ دیو رو پیداکنید بعدش ببرید بهش پس بدهید . واستون وِرد بخونه تا بلکه از بدبختی درآیید. بی خیال شید حالا چه کاریه که دنبال دیو بروید ؛ به بدبختیای دیگه تون برسید.


      لبخندتان در سلامتی و خوشوقتی ها مستدام.


      محمد شریف صادقی
      محمد شریف صادقی
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۱۵
      درود
      هعیییییی. چی بگم! ما اینجوریش بودیم دیگه. گردنبد رو انگار سرنوشتشو بهم گفتن ولی یادم رفته🤣 احتمالا یه چیزی شبیه اون حلقهٔ قدرت توی ارباب حلقه‌هاست🤣 صاحبشو بدبخت میکنه
      ارسال پاسخ
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      درودبرشما
      طناز وتم اجتماعی خوبی داشت
      در روانشناسی می خواندیم افراد خلاق وباهوش معمولا طناز و شوخ هم هستن واین نکته درمورد شما بزرگوار صدق می کند...
      این قلم طناز شما هم جالب بود ...ادامه بدهید
      موفق باشید
      محمد شریف صادقی
      محمد شریف صادقی
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۴۶
      درود. ممنون از لطف شما👌🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۴۹
      خندانک خندانک
      محمد شریف صادقی
      محمد شریف صادقی
      يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۳:۰۱
      درود🙏🙏🙏🙏
      ارسال پاسخ
      محمدرضا آزادبخت
      سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۱
      درود به احتمال سر پل ذهاب باشید درود بر شما برادر گرامی ندیده صفرعلی توکل برخدا
      محمد شریف صادقی
      محمد شریف صادقی
      سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۴۷
      😁😁😁😁😁😁
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1