سه شنبه ۲۰ آذر
آیا وجود جن واقعیت دارد
ارسال شده توسط فرامرز عبداله پور در تاریخ : سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ ۰۴:۱۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۵ | نظرات : ۱۸
|
|
درباره جنّ
قبول اینکه آیا جنها دراین جهان واقعی هست یانیست. آری اجنه دراین جهان هستند وزندگی می کنند وبه گفته ی قرآن واحادیث ائمه وسایر محققین مثل انسانها زندگی می کنند وآنها هم زن ومرد دارند وتولد ومرگ دارند وبین آنها هم جن های صالح ومؤمن و جن های فاسق وشرور است وبرای آنها هم معاد و آخرت است وآنها هم مثل انسانها مؤمن هایشان به بهشت و فاسقهایشان به جهنم می روند
نظر ما این است که آیا اجنه می تواند به انسان اذیت کند.
به گفته ی قرآن جن وشیاطین بر انسانها تسلط ندارند مگر اینکه خود انسان بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند .یاازطریق افرادی که با اجنه ارتباط دارند یا باعمل کردهایی که نفس انسان را به تباهی می کشاند وبه گناهان کبیره آلوده می کند تاحدی که که از مرز انسانیت پایین رفته وبا اجنه وشیاطین همنشین می شود .
بیشتر جن هایی که با انسانها ارتباط برقرار می کنند جن های شرور و فاسق هستند وهیچ اعتمادی به آنها نمیشود کرد چون اکثر جن های مؤمن دوست ندارند با انسانها رابطه برقرار کنند چون به طور ناخواسته می ترسند آلوده به گناه شوند ولی جن های کافر یا فاسق که بیشتر انسانها با آنها ارتباط برقرار می کنند در اوایل آن اشخاص هرچه می گوید انجام می دهند چه ازنظر مالی ویا ازنظر اطلاعات عمومی ویاغیره ولی بعدا شاید یک جن از انسان بخواهد که بهترین فردی را که دوست دارد مثل مادر یا فرزند یا یکی از اهل خانواده را که بیشتر ازهمه دوست دارد بکشد یا اذیتش کند .
دراین موقع است که اگر انسان حرفهای اورا گوش نکند او دیگر سرکش می شود وبه او خیلی اذیت می کند وبه دوستان وبه خانواده و دوستان او هم اذیت می کند به اشکال گوناگون مثلا به شکل یک سگ درآمده وپاچه اش را می گیرد و یا به شکل اشباح می آید می ترساند ویابه شکل هر حیوان دیگرکه به راحتی می تواند تغییر قیافه داده واذیتش کند.
درباره سن جن ها باید بگویم که بیشتر از انسانها عمر می کنند شاید تاهزارسال هم عمرکنند .
به روایتی می گویند زعفریکی ازپادشاهان اجنه که درزمان آیت الله بروجردی دارفانی راوداع کرده وآیت الله بروجردی برایش مجلس ختم گرفته است .
وطایفه های جن به مراتب بیشتر از انسانهاست
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۴۴۹۹ در تاریخ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ ۰۴:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام ودرود بانو کاسیانی عزیز خیلی ممنون وتشکر ازلطفتان ⚘⚘⚘⚘⚘ زنده باشید به مهر | |
|
سلام ودرود استاد مهدی پور عزیز خیلی ممنون وتشکر ازلطفتان ⚘⚘⚘⚘⚘ زنده باشید به مهر | |
|
سلام ودرود جناب انصاری عزیز خیلی ممنون وتشکر ازلطفتان ⚘⚘⚘⚘⚘ زنده باشید به مهر | |
|
سلام در روی زمین به قول قرآن (فبای الاءربکما تکذبان) واحادیث دوتا موجود دارای عقل اساسی وتکلیف شرعی زندگی می کنند تو قرآن دوتا جمع آورده بر روی زمین ولی بین آسمان وزمین ودرکهکشانهای دیگر هم ممکن است موجود زنده ی دارای عقل باشد 🙏⚘⚘⚘❤🌺🙏 | |
|
سلام دکتر خیلی ممنون وتشکر ارتباط داشتن با آنها این قدر وحشتناکه که اگرشما هم باجن ارتباط داشته باشید ومن هم ارتباط داشته باشم از ترس آنها نمی توانیم پیش هم فاش کنیم .البته ارتباط با آنها هم ازطریق استاد میسر است که برای تو یک موکل بدهد ⚘⚘⚘ | |
|
گفتارى پيرامون جنّ
● (آنچه درباره جنّ در آيات قرآن آمده است )
كلمه ((جن )) به معناى نوعى از مخلوقات خداست كه از حواس ما مستورند، و قرآن كريم وجود چنين موجوداتى را تصديق كرده ، و در آن باره مطالبى بيان كرده : اول اينكه : اين نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند. دوم اينكه : اين نوع مخلوق از جنس آتش خلق شده اند، همچنان كه نوع بشر از جنس خاك خلق شده اند، و در اين باب فرموده : ((و الجان خلقناهم من قبل من نار السموم )). سوم اينكه : اين نوع از مخلوقات مانند انسان زندگى و مرگ و قيامت دارند، و در اين باب فرموده : ((اولئك الذين حق عليهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس )). و چهارم اينكه : اين نوع از جانداران مانند ساير جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد و تكاثر دارند، و در اين باره فرموده : ((و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن )). پنجم اينكه : اين نوع مانند نوع بشر داراى شعور و اراده است ، و علاوه بر اين ، كارهايى سريع و اعمالى شاقه را مى توانند انجام دهند، كه از نوع بشر ساخته نيست ، همچنان كه در آيات مربوطه به قصص سليمان (عليه السلام ) و اينكه جن مسخر آن جناب بودند، و نيز در قصه شهر سبا آمده است . ششم اينكه : جن هم مانند انس مؤ من و كافر دارند، بعضى صالح و بعضى ديگر فاسدند، و در اين باره آيات زير را مى خوانيم ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ، انا سمعنا قرانا عجبا يهدى الى الرشد فامنا به ))، ((و انا منا المسلمون و منا القاسطون ))، و ((انا منا الصالحون ، و قالوا يا قومنا انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم يا قومنا اجيبوا داعى الله ))، و آيات ديگرى كه به ساير خصوصيات جنيان اشاره مى كند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 61
از كلام خداى تعالى استفاده مى شود كه ابليس از طايفه جن بوده ، و داراى فرزندان و قبيله اى است ، چون در قرآن مى خوانيم : ((كان من الجن ففسق عن امر ربه ))، و نيز مى خوانيم : ((افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى ))، و نيز مى خوانيم : ((انه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم )). فَئَامَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشرِك بِرَبِّنَا أَحَداً
اين جمله از ايمان جنيان به قرآن و تصديق آن به اينكه حق است خبر مى دهد، و جمله ((و لن نشرك بربنا احدا))، ايمانشان به قرآن را تأكيد مى كند و مى فهماند كه ايمان جنيان به قرآن همان ايمان به خدايى است كه قرآن را نازل كرده ، در نتيجه رب ايشان هم همان خداست ، و ايمانشان به خداى تعالى ايمان توحيدى است ، يعنى احدى را ابدا شريك خدا نمى گيرند. وَ أَنَّهُ تَعَلى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتخَذَ صحِبَةً وَ لا وَلَداً
مفسرين كلمه ((جد)) را به عظمت و بعضى به بهره معنا كرده اند. و آيه شريفه در معناى تاكيدى است براى جمله ((و لن نشرك بربنا احدا))
● وجوه مختلف درباره قرائت انّ به فتح همزه )) در ((وانّه تعالى جدّ ربّنا...)) و آيات بعد از آن كه حكايت سخنان جنّيان است بعد از ايمان آوردنشان
و قرائت مشهور، كلمه ((انه )) را به فتحه همزه خوانده ، و بعضى آن را و آيات بعدش را كه دوازده آيه است به كسر همزه خوانده اند، و درست هم همين است ، چون سياق ظهور در اين دارد كه آيات حكايت كلام جن است . و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى ها آن را توجيه كرده اند به اينكه جمله ((وانه ...)) عطف است بر ضمير مجرور در جمله ((امنا به )) و تقدير كلام ((امنا به و بانه تعالى جد ربنا...)) است ، مى خواهد از جنيان خبر دهد به اينكه نسبت به نفى صاحب و ولد براى خدا كه بت پرستان بدان معتقدند ايمان دارند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 62
ليكن اين توجيه بر اساس عقيده نحويين كوفى درست در مى آيد، كه عطف بر ضمير متصل مجرور را جائز دانسته اند، و اما بنا بر مذهب بصريها كه آن را جائز نمى دانند، بعضى از قبيل فراء و زجاج و زمخشرى - به طورى كه از ايشان حكايت شده - گفته اند كه : كلمه و ((انه )) عطف است بر محل جار و مجرور، و محل جار و مجرور ((امنا)) به نصب است ، چون اين جمله در معناى ((تصديق داريم آن را)) مى باشد كه كلمه آن را مفعول ايمان به معناى تصديق است ، و تقدير كلام ((و صدقنا انه تعالى جد ربنا...)) مى باشد. ولى خواننده خود مى داند كه اين توجيه ، توجيه درستى نيست . بعضى ديگر اين قرائت را توجيه كرده اند به اينكه : در جمله عطف شده حرف جرى در تقدير است ، و چنين تقديرى در دو حرف ((ان )) و ((ان )) شايع است ، و تقدير كلام ((امنا به و بانه تعالى جد ربنا...)) مى باشد. يك اشكال به همه اين وجوه وارد است ، چه آن وجهى كه مى گفت جمله و ((انه ...)) عطف به ضمير مجرور است ، و چه آن كه مى گفت عطف به محل آن است ، و چه آن كه مى گفت حرف جرى در جمله معطوف در تقدير است . و آن اشكال اين است كه با اين سه وجه تنها مى توان دو آيه ((و انه تعالى جد ربنا...))، و ((و انه كان يقول سفيهنا على الله )) را توجيه كرد، و اما براى بقيه آياتى كه كلمه ((ان )) در اول آن آمده ، مانند آيه ((و انا ظننا ان لن تقول ...))، و آيه ((و انه كان رجال من الانس ...))، و آيه ((و انا لمس نا السماء...))، قطعا چاره ساز نيست ، چون معنا ندارد جان بگويند ما ايمان آورديم و يا تصديق كرديم كه گمان كرديم انس و جن عليه خدا حرف زشت نخواهند گفت . و باز معنا ندارد گفته باشند ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند، و يا گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه ما به آسمان نزديك شديم ، و ديديم كه چنين و چنان بود. پس با آن سه توجيه هيچ دردى دوا نمى شود، تنها چاره در همان است كه بعضى از مفسرين ابراز داشته اند، و آن اين است كه اگر دو آيه اول با تقدير گرفتن ايمان و يا تصديق توجيه شد، قهرا بايد هر يك از بقيه آيات را با تقدير گرفتن فعلى كه متناسب با مفاد آن باشد توجيه نمود.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 63
بعضى ديگر از مفسرين مفتوح بودن كلمه ((انه )) در آيه مورد بحث را اينطور توجيه كرده اند كه اين آيه و همه آياتى كه كلمه ((ان )) در آغاز آن آمده عطف است بر جمله ((انه استمع نفر...))، و فساد اين توجيه بر كسى پوشيده نيست ، براى اينكه در اين صورت بايد بگوييم همه آيات در مقام خبر دادن از مطالبى است كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وحى شده ، كه جنى ها چنين و چنان گفتند: ((قل اوحى الى انه استمع ... )) به مردم بگو كه به من وحى شده كه چند نفر از جنيان به صداى تلاوت قرآن گوش دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند كه : چنين و چنان شده و نيز به من وحى شده كه ((انه جد ربنا)) كه او پروردگار عظيم ما است ، و نيز به من وحى شده كه بعضى از سفيهان ما عليه خدا حرفهاى بدى مى گفتند. آن وقت اين سؤال پيش مى آيد كه كلمه ((انه )) و ((انهم )) و ((انا)) اگر جزو كلام جنيان نبوده ، و قرآن آن را زياد كرده كه اين يك زيادى مخل است ، و نظم كلام را بر هم مى زند، و اگر جزو كلمات خود جنيان است ، كه قرآن حكايتش كرده ، آن وقت مجموع ((ان )) و ما بعد آن كلام تامى نخواهد بود، و بايد چيزى در تقدير گرفته شود تا حكايت آن صحيح باشد، و اگر چيزى در تقدير نگيريم عطف شدنش بر جمله ((انه استمع ...)) دردى را دوا نمى كند. دقت فرماييد و از اين نكته غفلت نورزيد. وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سفِيهُنَا عَلى اللَّهِ شططاً
كلمه ((سفه )) - به طورى كه راغب گفته - به معناى خفت نفس است ، كه از كمى عقل ناشى مى شود. و كلمه شطط به معناى سخن دور از حقيقت است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 64
اين آيه هم در مقام تأكيد جمله ((لن نشرك بربنا احدا)) است ، و منظورشان از جمله ((سفيه ما)) مشركينى است كه قبل از ايشان در ميان جنيان بوده اند. بعضى هم گفته اند: منظور ابليس است كه او نيز از جنيان بوده . ليكن اين احتمال از سياق آيه بعيد است . ((و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على اللّه كذبا)) اين آيه اعترافى است از جنيان به اينكه خيال كرده بودند انس و جن هر چه مى گويند راست است ، و هرگز عليه خدا دروغ نمى گويند در نتيجه وقتى به مشركين برخوردند و از ايشان شنيدند كه نسبت داشتن زن و فرزند به خدا مى دهند باور كردند، و آن وقت به آن نسبتهاى ناروا ايمان آورده در نتيجه مثل خود آنان مشرك شدند، و همچنان در شرك بودند تا اينكه قرآن را شنيدند، و حقيقت برايشان روشن گرديد، و اين اعتراف جنيان در حقيقت تكذيب مشركين انسى و جنى است .
● مراد از پناهنده شدن مردانى از انس به مردانى از جنّ در آيه : ((و انّه كان رجال من النس يعوذون برجال من الجنّ))
وَ أَنَّهُ كانَ رِجَالٌ مِّنَ الانسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً
راغب مى گويد: كلمه ((عوذ)) به معناى ملتجى شدن به غير است و جمله ((رهقه الامر)) معنايش اين است كه قهر فلان امر بر او احاطه كرد كلمه ((رهق )) به گناه و طغيان هم تفسير شده . بعضى هم آن را به ترس و شر معنا كرده اند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى ذلت و ضعف است . و همه اين معانى لازمه معناى اصلى كلمه است . و مراد از پناه بردن انس به جن - بطورى كه گفته اند اين است كه در عرب رسم بوده كه وقتى در مسافرت در شب به بيابانى بر مى خوردند از شر جانوران و شر سفيهان جنى به عزيز آن بيابان كه سرپرست جنيان است پناه مى بردند و مى گفتند: من پناه مى برم به عزيز اين وادى از شر سفهاى قومش . و از مقاتل نقل شده كه گفته : اولين كسى كه به جن پناهنده شد طايفه اى از يمن ، و سپس قبيله بنى حنيفه بودند، و آنگاه در همه عرب شايع گرديد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 65
و بعيد نيست مراد از ((پناهنده شدن به جن )) اين باشد كه براى رسيدن به مقاصدشان به كاهنى مراجعه نموده ، از او بخواهند جن را به كمك دعوت كند، و اينكه گفته اند: رسم بوده هر گاه از اذيت و مضرت جن مى ترسيدند، به مردانى از انس مراجعه مى كردند، به همين معنا برگشت مى كند. بنابر اين ، ضمير اولى از دو ضمير در ((فزادوهم )) به رجالى از انس ، و دومى به رجالى از جن بر مى گردد، و معناى جمله اين است كه رجال جن گناه رجال انس و طغيان و يا ذلت و ترس آنان را زيادتر كردند. وَ أَنهُمْ ظنُّوا كَمَا ظنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَث اللَّهُ أَحَداً
ضمير ((انهم )) به رجالى از انس بر مى گردد و خطاب در ظننتم متوجه قوم جنى ايشان است ، و مراد از بعث ، بعث رسول به رسالت است ، كه مشركين منكر آنند. بعضى گفته اند: مراد از بعث زنده كردن مردگان است ، ولى سياق آيات معناى اول را تأييد مى كند. و از بعضى نقل شده كه گفته اند: اين آيه و آيه قبلش اصلا جزو كلام جنى ها نيست ، بلكه كلام خداى تعالى است كه در وسط آيات حاكى كلام جنيان به عنوان جمله معترضه قرار گرفته ، بنابر اين نظريه ، ضمير ((انهم )) به جنيان بر مى گردد، و خطاب در ((ظننتم )) به مردم است ، ولى اين نظريه از سياق آيات به دور است . وَ أَنَّا لَمَسنَا السمَاءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَت حَرَساً شدِيداً وَ شهُباً
((لمس سماء)) به معناى نزديك شدن به آسمان به وسيله صعود بدان است ، و كلمه ((حرس )) - به طورى كه گفته اند - اسم جمع كلمه حارس است ، و به همين جهت با صفت مفرد توصيف شده ، و مراد از ((حرس شديد))، نگهبانان قدرتمندى است كه نمى گذارند شيطانها در آسمانها استراق سمع كنند، و به همين جهت دنبالش فرمود: ((وشهبا))، كه منظور از شهابها سلاح آن نگهبانان است .
● مفاد آيه : ((و انّا لمسنا السّماء...)) و آيه : ((و انّا كنّا نقعد منها...)) كه از ممنوع شدن جنّيان از صعود به آسمان و استراق سمع ، همزمان با بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله ) خبر مى دهد
وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَعِدَ لِلسمْع فَمَن يَستَمِع الاَنَ يجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً
از صدر اين آيه اگر منضم با آيه قبلى در نظر گرفته شود اين معنا استفاده مى شود: پر شدن آسمان از حارسان شديد اخيرا پيش آمده ، و قبلا چنين نبوده ، بلكه جنيان آزادانه به آسمان بالا مى رفتند، و در جايى كه خبرهاى غيبى و سخنان ملائكه به گوششان برسد مى نشستند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 66
و از ذيل آيه كه با ((فاء)) تفريع فرموده ((فمن ...)) و ذيل آيه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده ، استفاده مى شود كه جنيان خواسته اند بگويند از امروز هر كس از ما بخواهد در آن نقطه هاى قبلى آسمان به گوش بنشيند، تيرهاى شهابى را مى يابد كه از خصوصياتش اين است كه تيراندازى در كمين دارد. در نتيجه از مجموع دو آيه اين خبر به دست مى آيد كه : جنيان به يك حادثه آسمانى برخورده اند، حادثه اى جديد كه مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبياء (صلوات اللّه عليه ) رخ داده ، و آن عبارت از اين است كه با بعثت آن جناب ، جنيان از تلقى اخبار غيبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع شده اند. در اينجا به استدلال عجيبى از بعضى از مفسرين بر مى خوريم ، و آن اين است كه اين دو آيه رد بر كسانى است كه معتقدند داستان رجم شيطانها از آسمان ، قبل از بعثت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم بوده ، و آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است ، چون فرموده : ((ملئت حرسا)) و اين جمله ظهور دارد در اينكه اصل نگهبانان در آسمان بوده اند، آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است . و نيز جمله : ((نقعد منها مقاعد للسمع ))، ظهور دارد در اينكه مادر آسمان بعضى از نشيمنگاه ها را خالى از حارس و شهب مى يافتيم ، و اما امروز هيچ جاى خالى نيست ، همه جا پر شده ، به طوريكه در هر نقطه بنشينى براى استراق سمع شهابى را در كمين مى بينى . و اين استدلال همانطورى كه گفتيم عجيب است ، براى اينكه اگر اين دو آيه مى خواستند از پر شدن آسمان از حارسان و زياد شدن عدد آنان به حدى كه جاى خالى در آن نمانده خبر دهد، بايد نفى را متوجه شنيدن از تمامى نقاط كند، در قبال وضع گذشته كه جنيان مى توانستند در بعضى نقاط بنشينند، و اسرار را بشنوند، نه اينكه نفى را متوجه صرف شنيدن كند، و ما مى بينيم در آيه شريفه ((فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا)) سخنى از همه نقاط و بعضى نقاط نگفته ، تنها فرموده : هر كس از جنيان بخواهد چيزى بشنود شهابى را در كمين مى بيند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 67
و بر فرض قبول كنيم كه از اين عبارت نفى كلى استفاده مى شود و مى خواهد سمع را على الاطلاق نفى كند و همين مقدار در نفى كلى كافى باشد، ليكن همينكه مى دانيم غرض خبر دادن از پر شدن آسمان از حارسان است ، با اينكه قبلا بعضى از نقاطش خالى بوده ، و همچنين اينكه جمله ((فمن يستمع ...)) را مقيد كرد به قيد ((الان ))، خود دليل بر اين است كه امر جديدى در باره رجم جن رخ داده ، و آن امر جديد اين است كه جنيان را از تمامى نقاط رحم مى كنند، و از بگوش نشستن آنان به طور مطلق جلو گيرى مى شود، در حالى كه قبلا اينطور نبوده ، و آنها مى توانسته اند در بعضى از نقاطا ستراق سمع كنند، و كسى جلوگيرى ننمايد، و اين مقدار براى اثبات ادعاى مدعى كافى است . و بايد اين را هم متوجه بود كه مفاد آيه رخ دادن رجم جن به وسيله شهاب رصد است ، نه پيدايش اصل شهاب آسمانى ، پس اين اشكال وارد نيست كه كسى بگويد شهابها قبل از زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و نزول قرآن هم بودند، چون آنچه از قرآن استفاده مى شود اين است كه در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )اين حادثه رخ داد، كه شيطانها به وسيله شهاب رجم شدند، و قرآن در هيچ موردى متعرض اصل شهابها نشده ، و ما در اول سوره صافات هم مطالبى مربوط به اين بحث ايراد كرديم . وَ أَنَّا لا نَدْرِى أَ شرُّ أُرِيدَ بِمَن فى الاَرْضِ أَمْ أَرَادَ بهِمْ رَبهُمْ رَشداً
كلمه ((رشد)) با - دو فتحه - و كلمه ((رشد)) - با ضمه راء و سكون شين - به معناى رسيدن به واقع است ، بر خلاف كلمه ((غى )) كه به معناى خلاف آن است ، و نكره آوردن ((رشدا)) براى اين است كه بفهماند خداى تعالى نوع خاصى از رشد براى آنان خواسته . و اينكه جنيان گفتند ما نمى دانيم آيا خداى تعالى شر اهل زمين را خواسته يا رشد آنان را، براى جهل و تحيرى است كه نسبت به مسأله رجم و جلوگيرى از اطلاع يافتن شيطانها از اخبار آسمانى داشته اند، چيزى كه هست اين مقدار را فهميده بودند كه اين حادثه كه در آسمان رخ داده ، مربوط به اهل زمين است ، حال يا براى خير آنان است و يا شر آنان ، اگر خداى تعالى از پديد آوردن اين حادثه خير اهل زمين را خواسته باشد، قطعا آن خير يك نوع هدايت و سعادت اهل زمين خواهد بود، و به همين جهت در شق دوم احتمال خود كه جا داشت بگويند ((و يا خير ايشان را)) گفتند ((و يا رشد ايشان را)) مويد اين معنا جمله ((او اراد بهم ربهم )) است ، كه اشعار به رحمت و عنايت دارد. جنيان در اين كلام خود فاعل اراده رشد را ذكر كردند ولى در جانب شر فاعل را ذكر نكردند و نگفتند: ((اشر اراد بمن فى الارض )) بلكه فعل اراده را به صيغه مجهول آوردند، تا هم رعايت ادب را نسبت به خداى تعالى كرده باشند، و هم فهمانده باشند خداى تعالى شرك سى را نمى خواهد، مگر آنكه خود انسان كارى كرده باشد كه مستحق شر خدايى شده باشد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 68
| |
|
سلام و درود سرکار خانم مددی انسان می تواند باتزکیه نفس خود وانجام ندادن گناهان کبیره به درجات بالای نفسانی برسد که چشم سومی برایش باز شود ولی به این راحتی نیست یک مثال برایت بزنم اگر شخصی درآن مقام باشد ازدور ببیند یک بچه کوچولو یک سنگ کوچکی جلو پای نابینا میگذارد این یک ذره خوشش بیاید از آن مقام میشکنه ومی افته پایین بهترین تزکیه نفس نکردن گناه است | |
|
سلام و درود بانو زند عزیز این طوری هم نیست اونها هم مثل انسانها هستند جن های خوب هم هستند جن های شرور هم هستند ولی آنها خلقتشان قبل ازانسان بوده وتعدادشان هم بیشتر ازانسانهاست شاید انسانها چهارگونه سفید پوست سیاه پوست وزرد پوست وسرخ پوست باشند ولی آنها ۷۰نوع باشند شاید جمعیت شان همبیشتر از۱۰۰میلیارد باشدعمرآنها هم بیش ازهزارسال است ویک جن ۶ماهه شاید به اندازه یک انسان ۸۰ ساله می فهمد وتجربه دارد وانها هم حق ندارند در زندگی انسان دخالت کنندمگر خیلی نایاب مثل اراذیل واوباش انسانها | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قحطی بارون و برف به موضوع هم آفت زد