يکشنبه ۲ دی
یعغوب لیث
ارسال شده توسط ابوالحسن انصاری (الف رها) در تاریخ : سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۲:۳۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۱۵ | نظرات : ۵۵
|
|
یعغوب لیث
مردی بزرگ و سرداری هوشمندو آگاه که بر بقایای خرابی های عرب وسرزمین تاریخی ایران بنای استقلال نو افکند و از سواحل هیر مند تا کنار دجله سپاهیانش سیطره ونفوذ یافته بودند .
دولت عباسی سر شار ازخد عه و نیرنگ و مکر بود. هرچند ظاهرا هیچکدام از امیران طاهری مصلحت خود را در این ندیده اند که به خباثت وپلبدی عباسیان پی ببرند . اما یعقوب لیث بی خبر از نیت شوم آنان نبود. «...بسیار گفتی که دولت عباسیان بر خدعه و مکر بنا کرده اند.نبینی با بو مسلمه و بو مسلم و آل برمکه و فضل سهل با چندان نیکویی که ایشان را اندر آن دولت بود چه کردند؟کسی مباد که بر ایشان اعتماد کندـ...» 1
گفتند که چون به شهر آمدرویگری پیشه کرد.جوانمردی را سبب رشد اجتماعی یعغوب دانستند. هر چه داشت با مردمان می خورد.مردی هوشیار بود و از رویگری به عیاری افتاد سپس به سر هنگی و رفته رفته به امیری سیستان رسید.
قحطی بیماری های عمومی همه گیرو سختی معیشت پدید آمده بود.مردم نیز طی سالها به علت پرداخت باج و خراجهای بی حساب دچار فقر و پریشانی شده بودند.این همه مخارج و مالیاتها کمر اقتصاد مردم را شکسته بود .خرج ومالیاتهای عظیم که سالهای متمادی از سیستان و سایر نواحی ایران به دستگاه جور و شقاوت خلافت سرازیرمی شد به چه مصرفی می رسید.؟
مسلما هیچگاه برای عمران و آبادی شهر ها و ولات ایران نبود . وهرگزباز نمی گشت. این ثروت های سر شار و پولهای کلان به سواحل دجله سرازیز می شد و در آنجا کاخها وباغهای خلفا ی سفاک، سر داران سپاهشان ،سر به فلک می کشید.وصرف عیش های خلیفه ها وصله ی شاعران و مداحان ویا خرید غلام و کنیز از نواحی دوردست چین گرجستان یونان روم می شد.تجمل در بار شگفت انگیز بود....
خلیفه عباسی از پیشروی یعقوب بیمناک بود از شکست نهاوند تا این تاریخ نخستین بار بود که پشت خلیفه به طور جدی لرزید. سال 258 هجری تاریخی دو را ن ساز بود .
یعقوب به خلیفه گفته بود«....اگر باید که سلامت یابی امیر المومنی از سر دور کن وبرخیز با سپاه خویش دست با ما یکی کن که ما به اعتقاد نیکو بر خاستیم که سیستان نیز فرا کس ندهیم و اگر خدا ی تعالی نصرت کند به ولایت سیستان اندر فزاییم آنچه توانیم .واگر اینت خوش نیایدبه سیستان کسی را میازار وبرهمان سنت که اسلاف خوارج رفتند همی رو ...» 2
یعقوب می دانست در نقطه ای بسیار دور مردی عرب بر سریر گران بها غنوده است سرگرم عیش و نوش و غارت و چپاول اموال مردم ایران و به سروری است . باید به سروریش پایان داد . او می دانست که حق حاکمیت را به خلیفه فقط شمشیر داده است و لا غیر .اگر قرار است شمشیر حکومت کند او هم شمشیر دارد. واین حقیقت را نه ابو مسلم در یافته بود و نه طاهر ذوالیمینین . برای پیروزی بابک زمانه هنوز از بلوغ کافی بر خور دار نبود . بی گمان مردم آن روزگار هم فکر می کردند
اگر به خلیفه بگویند بالای چشمش ابرویی هست هفت آسمان خواهند لرزید.
یعقوب اولین فرمانروای ایرانی است که پس از حمله ی عرب ها به ایران نام ایران شهر را بر زبان رانده است.
یعقوب به پیامهای چاپلوسانه ی خلیفه بی اعتنا بود . برای رویا رویی آمده بود خلیفه آب دجله را به سوی یعقوب انداخت . یعقوب شکست خورد وعقب نشست .درنبردی دیگر ، پیش از کار زار از سوی خلیفه خطاب به سپاه ایران ندا در دادند که هر که با خلیفه بجنگد با پیامبر خدا جنگیده است .وگفته بودند که ای مردم خراسان ما شما را قر آن خوان وحج گزارو نیکوکارمی دانیم .ملاحظه کنید که خلیفه جانشین پیامبر است .هر کس ازشما به دین محمدی تمسک دارد باید از یعغوب جدا شود و به خلیفه بپیوندد هرکس که با خلیفه ی رسول خدا مخالفت کند سر از اطاعت خدا کشیده و از دایره مسلمانی بیرون است..
دراین هنگام سر داران خراسان نا گهان به سوی خلیفه شتافتند.خلیفه قوت گرفت و دستور حمله داد یعقوب ناچار به خوزستان بر گشت و در پی بیماری در گذشت .
........................................
1 تاریخ سیستان .....2همان
...............
منابع
تاریخ سیستان .... سده های گمشده دکتر رجبی ... یعغوب لیث دکترباستانی پاریزی .
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۴۰۴۸ در تاریخ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۲:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید