گاهی، *اشتباه* میکنیم.
گاهی، *اشتباه* را تکرار میکنیم.
با تکرار ِ بیرویه
*اشتباه* خود را جزئی لاینفک، از وجود ما میکند.
و دیگر زشتیهای *اشتباه* را نمیبینم.
گاهی، *اشتباهی* دلبَری میکنیم.
گاهی، *اشتباهی* دلبُری میکنیم.
گاهی، *اشتباهی* شادیم، تنها اشتباه ِ بیگناه...
گاهی، *اشتباهی* در زندان غم، اسیر میشویم.
***
*اشتباه*؟ بنظرت؟ روزی میرسد که تاوان ِ این *اشتباهها* را پس بدهی؟
هر چند بعید میدانم.
چرا که، تو، با این *اشتباهات* خو گرفتهای...
و از هیجانشان سرمست...
***
*اشتباه*، خم به ابرو نیاورد.
به ستوه آمدم...
با لحن ِ تمسخرآمیزی گفتم:
یک سوال؟
*اشتباه* ِ دیگری سراغ داری که مهم باشد و من فراموش کرده باشم، بگویم؟
*اشتباه*، که دلش از بیانصافیه من، نسبت به خود شکسته بود، با لحنی غمآلود، گفت:
فراموش کردی بگویی...
گاهی، *اشتباهی* دل میشکنیم!
*شاهزاده*