سه شنبه ۱۵ آبان
اشعار دفتر شعرِ در آغوش باد شاعر غزاله سابیزا متخلص به غزال
|
|
دلم که تَنگ میشود، به گریه میسِپارمَش
تمامِ تُنگِ کوچکم پُر است از زلالِ تو
|
|
|
|
|
شعر میخواندی شبیه موج در آغوش باد
شعر میگویم برایت، فصلِ طوفانِ من است
|
|
|
|
|
رنگِ گیلاسی که خوردی، بر لبَت جامانده است
قندِ دل افتاده، با یک بوسه بهتر میشود
|
|
|
|
|
به ماهِ خیالت بگو تا سحر
بتابد به دنیای من بیشتر
|
|
|
|
|
اخمِ تند و قهرِ تلخ از نازنینی بانمک
طعم نابی، حیف از آن شیرینی لبخند نیست؟
|
|
|
|
|
میدانِ دیدم را نگاهی ناز دزدید
اکنون جهانِ من دو گوی ات را نشان کرد
|
|
|
|
|
شعر پاییزی به نامَت میزنم بانوی مهر
قابِ عالم را به عشقی گرم مهمان می کنم
|
|
|
|
|
می گریزم از زمین، از ریشه ها، از خاکِ مرده
تکْ درختی کُهنه سالَم، در کویری خاکْ خورده
|
|
|
|
|
السلام علیک یا ابوالفضل العباس...
|
|
|
|
|
شهرِ چشمانِ مرا اشک به آشوب کشید
رفتی و ناله ی یک شهر به گوشَت نرسید
|
|
|
|
|
تو داماد ماندی، عروست کجاست؟
نگو «من»، همان پیرزن با عصاست
|
|
|
|
|
جسمِ من هم خانه اَت شد، همزبانَت نیستم
روحِ من سرقت شده چون در جهانَت نیستم...
|
|
|