جمعه ۲۵ آبان
اشعار دفتر شعرِ دلنوشته شاعر مریم کرمی
|
|
می دوند
در هم همه ی عابران سایه ها
درخیال تاریکی
|
|
|
|
|
با بابا زنجیر باف های م آمدی و عشق برایم آوردی که صدایی نداشت
|
|
|
|
|
با صمیمی ترین دردهایم سخن بگو
و کودکانه مرا در آغوش بگیر
من در نگاه امن تو پاییزهای زیادی را وسوسه
|
|
|
|
|
و جا می گیرم در سرود تو
ای آزادی محرمانه
|
|
|
|
|
کلمات من کوچکند
اگر تما م عمرهم باران بنویسم
دریا نخواهم شد
تا تو در آن ناخدایی کنی
|
|
|
|
|
و دلم
دلم می پرد با تو
آسمان
آسمان
پرنده می شود
|
|
|
|
|
پاکت می کنم
و می نویسمت
می نویسمت
و پاکت می کنم
دفتری شده ام که پر ا ز تکه های توست
ولی تو
|
|
|
|
|
ومن
نجوا
نجوا
دوره می کنم
لی لی بازی مترسکها را در دشت
|
|
|
|
|
با طولانی ترین سایه ام قدم می زنیم در هم
|
|
|
|
|
پرنده نبود ه ام
اما خیالم دو بال ی بود که آسمان تورانشانم می داد
و تو بی پرنده
لابه لای خاطره
|
|
|
|
|
دلم می خواهد پرستویی باشم
که این زمستان کوچ نمی کند
لابه لای شاخه های درخت بید
رقص باد را تما
|
|
|
|
|
میان رد پاهای گم شده شهر مخفی شده ام
پلاک ها تنها نبض سکوتم را می گیرند
|
|
|
|
|
صبح را با آفتاب
شب را با ستاره ها
پنجره را با تو چراغانی می کنم
|
|
|
|
|
در روح من رستگاری عاشقانه ایست
|
|
|
|
|
در سکوت معلق کلماتم تورا می بینم
|
|
|
|
|
با هر پرندهای که به خیال تو می پرد
شاخه داده ام
|
|
|
|
|
شعرهایم را به باران سپرده ام
|
|
|
|
|
پشت تمام آسمانم شور دریا بود
کشتی شدم در خود شکستم ناخداها را
در بندری متروک پوسیدم نفهمیدم
این
|
|
|
|
|
حقیقی نیستی تا در آغوشت بگیرم
خیالی نیستی تا درخودم رویایت کنم
خودت هستی
گاهی خیالم می شوی
|
|
|
|
|
بادبادکم
از هر طرف می وزی می رقصم
|
|
|
|
|
....
می تراشم تنهایی ام را
مداد کوچکی که هر روز برزگتر می شود
....
درهمند تمام یادواره ها
وقتی
|
|
|
|
|
من باران زاده ام
هر قدر تابستانی شوی من مه گرفته تر می شوم
|
|
|
|
|
باقی مانده راه را به بدرقه ماه می روم
تا جریان دریا در تنم جاریست
دریاچه ای می شوم که رنگین کما
|
|
|
|
|
با سوت هفت سین های مانده در خودم
به ایستگاه های گم شده در خودم می رسم
|
|
|