جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ خاطره شاعر فریدی(تنها)
|
|
روزی که
داستان زندگی خود را باز نویسی کنم
درقالب تو
به ایفای نقش خواهم پرداخت
|
|
|
|
|
در یک صبحدم زلال
آفتابی لذیذ از دریچه ی سقفِ دهی
در دور دستهای کودکی و تولد احساسم،
ذرات بی قراری
|
|
|
|
|
از لبت یک آسمان در و گهر دزدیده ام
بوی زلفت بامدادان از سحر دزدیده ام
گفته بودی با نگاهت دل به ی
|
|
|
|
|
مست نبودنم سَحَر، با تو یکی، نمی شود
صبح نیایدم اگربا تو یکی ، نمی شود
"می روم و نمی رود از سر
|
|
|
|
|
من حرف زیاد دارم
هم برای گفتن...هم برای گریستن
رویاهای آسمانی ام اما
با آغوش گرم تو
حرف ندا
|
|
|
|
|
دلم بد میزند
بد میکند تا با تو ام
دلم بدتر
نمیخواهد که من بی پا و سر
افتان و خیزان
|
|
|
|
|
ثانیه ها!!!
برگردید
لحظه ای درد مرا گوش کنید
حسرت ساده و سنگین مرا بردارید
و شما نیز
بیایید در
|
|
|
|
|
تو قبل از ازل
با دلم عهد بستی
که بعد از ابد هم
مرا دل به یغما بری
|
|
|